مدیریت سیاه‌تر از ذغال

زنگ زدم شرکت سازنده ویلچر برقیم، بعد سلام ، گفتم: ویلچرم مشکل ذغال پیدا کرده، قبل نمایشگاه همکارانتان گفتن باشه برای بعد نمایشگاه، خواستم ببینم آمادگی پذیرش ویلچر برای سرویس دارید؟ گفتن: بله، مشکلی نیست، اما حتما با هماهنگی بیایید.

گفتم: با این اوضاع احوال که قیمت همه چیز مثل طلا و دلار و رمز ارز دیجیتال، لحظه‌ای تعین میشه، الان قیمت ذغال چقدر میشه؟. گفتن: زیاد نمیشه نگران نباش ذغال دونه ای ۲۵ هزار تومنه.

گفتم: تو نمایشگاه تجهیزات و خدمات توانبخشی معلولین، جانبازان، سالمندان قیمت‌ها بی‌نهایت بالا بود و با این قیمت‌های نجومی دیگه دست کسی به ویلچر برقی نمیرسه و من حتی نمی‌تونم ساده‌ترین و ارزان ترین ویلچر برقی را تهیه کنم. گفتن: با شرایط خاص شما (قد بلند و فلج از گردن) کمتر ویلچری مناسب استفاده‌ی شماست. گفتن: شما از وقتی قیمت‌ها یک پنجم اینی که هست، بود، می‌خواستی ویلچر بخری، بدان و آگاه باش که قیمت‌ها درحال رشد هستن و الان بخری بهتر از سال آینده است.

گفتم: من این ویلچر را یک میلیون و هشتصد خریدم تا حالا دوبرابر خودش خرجش کردم فقط یه صندلیش شد ۲و نیم میلیون و یه پوسته گیربکس شد ۱و نیم میلیون.

گفتن: همین ویلچر خودت میدونی لاستیک چرخ عقبش جفتی ۲و نیم میلیون شده. گفتم: اتفاقا من نگران همین بودم چون لاستیک‌های ویلچرم صاف شدن، سعی میکردم الکی بیرون نرم که یوقت پنچر نکنم، از این به بعد سعی می‌کنم تو خونه هم نرم و آهسته به سراغش بروم ، مبادا که ترک بردارد لاستیک چینی ویلچر تنهایی من.

پاپوش: به‌ کجا چنین شتابان!؟ ونزوئلا؟ اوکراین؟ بلاروس؟ کنیا؟ اتیوپی؟ آرژانتین؟ یونان؟ ترکیه؟

گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سر آید…

گفتم که نان گران شد، گفتا گران تر آید!!!

گفتم ز نرخ قصاب، فریاد ما بلند است…

گفتا که گوشت کم خور، تا حاجتت برآید!!!

گفتم ز نرخ تن پوش، فریاد ای ولایت

گفتا که لنگ بر پوش، چون در یمن برآید!!!

گفتم چرا کم است این، یارانه های نقدی ….

 گفتا خموش غافل، این نیز هم نیاید!!!

گفتم که از گرانی، جانم به لب رسیده….

گفتا تحملش کن، تا جان تو درآید!!!

بازدیدها: 83

فتنه‌ی اقتصادی

آقایان، علما، مراجع، مسئولین، سران قوا، سران نظام و خواص با بصیرت لطفا به عرایض بنده توجه کنید: تورم ناشی از تحریم‌های همه جانبه موجب شده در طول یک سال گذشته قدرت خرید من یک سوم سال گذشته بشه و من مثل اکثر قریب به اتفاق مردم، امروز احساس میکنم سه برابر فقیر تر از سال قبل شده‌ام.

آقایان، علما، مراجع، مسئولین، سران قوا، سران نظام و خواص با بصیرت: فتنه‌ی۸۸ تب تندی بود که با درایت مقام معظم رهبری زود فروکش کرد و به تاریخ پیوست. اونچه که نیاز به چشم و دلی با بصیرت است فتنه‌ی خزنده‌ی تحریم و تورم است. در این فتنه اعوان و انصار جریانات انحرافی تلاش میکنند با استفاده از رانت‌های مخصوصی که دارند در کلیه‌ی امور اقتصادی مردم و کشور فتنه و آشوب بپا کنند تا: ۱_ از بازار آشفته حسابهای بانکی خود را پر نمایند. ۲_ موجب نارضایتی آحاد مردم شوند. ۳_ آب به آسیاب دشمنان اسلام و انقلاب و نظام بریزند.

آقایان، علما، مراجع، مسئولین، سران قوا، سران نظام و خواص با بصیرت: اعوان و انصار گردن کلفت جریانات انحرافی که نه از خدا و نه از خلق هراس دارند هر روز بیشتر از پیش بر دارایی‌های خود می‌افزایند و با به نمایش گذاشتن مظاهری از دارایی‌های باد آورده‌ی خود در سطح شهرها (اتومبیل‌های میلیاردی) می‌کوشند تا سناریوی تخریب نظام و اسلام و ولایت را اجرایی کنند.

پیوست: مقام معظم رهبری و ولی امر مسلمین جهان چندی پیش در بیانتی فرمودند: با این روند کنونى اگر ما پیش برویم کشور پیر خواهد شد. خانواده‌ها، جوانها باید تولید مثل را زیاد کنند؛ نسل را افزایش دهند منبع. توجه نمایید: رهبر معظم انقلاب با ۴فرزند پسر و ۲فرزند دختر دارای شش فرزند می‌باشند منبع. از آنجا که من مطیع و گوش به امر و پیرو مقام معظم رهبری و ولی امر مسلمین جهان هستم، میخواهم بی‌توجه به وضع بد اقتصادی خودم و کشور از رهبرم پیروی کنم و مثل ایشان خانواده‌ای بزرگ تشکیل بدم، مگر نه اینکه ایشان با زندگی طلبه‌ای تونستن چنین خانواده‌ای را اداره کنند. من الله توفیق.

یه توصیه اقتصادی به دوستانی که یکم پول راکد دارن: فوری برید سهام بانک دی بخرید الان قیمتش در پایین ترین حد ممکنه(زیر ۱۲۰تومانه دوماه پیش ۱۵۰ بود)، برای برسی به این آدرس فرابورس برید. اگه پول دارید و دل ریسک خریدن طلا و دلار را ندارید حتما این سهام را بخرید در ماه‌های آینده حتما بازده خوبی خواهد داشت.

بازدیدها: 109

هوشمندی برای هدفمندی

تو هفته‌های گذشته همه‌جا حرف هدفمندی یارانه‌ها و یارانه‌های واریزی به حساب سرپرست خانوار‌ها و پیامک‌های انصراف از دریافت یارانه‌ بود. بنظر من دولت اصلا نباید پولی به حساب کسی میریخت، دولت باید یه دفعه همه چیز را گران میکرد و با یه شوک شدید و کشنده (دقیقا مثل بحران چند ماه پیش ارز و طلا) داستان را به پایان میرساند. متاسفانه گویا سررشته‌ی این کلاف از دست دولت و مجلس و …. در رفته و همه را سردرگم کرده. خوشبختانه اونچه را که همه دنبالش هستن را من پیدا کردم و اونو از این طریق بی‌منت تقدیم صاحبش میکنم: برای سامان دادن به پرداخت یارانه‌ها فقط یه راه هست، البته بهتره بگم یه راه هست برای عدم پرداخت یارانه‌ها، و اما، من به مجلس و دولت و سازمان هدفمندی یارانه‌ها پیشنهاد میکنم که اعلام کنند: از فلان تاریخ سرپرست خانوارهایی که یارانه‌ی نقدی میخواهند باید هر روز به اتفاق کلیه‌ی افراد خانواده، با در دست داشتن مدارک شناسایی به بانک مراجعه کنند و یارانه‌ی همان روز را از بانک دریافت کنند. لازم به ذکر است: ۱- یارانه فقط به سرپرست خانوارها پرداخت میشود. ۲- فقط سرپرست خانوارهایی مشمول دریافت یارانه میشوند که با کلیه‌ی اعضای خانواده‌ی خود به بانک مراجعه نمایند. ۳- یارانه‌ها روزانه پرداخت میشوند. ۴- عدم مراجعه روزانه به بانک به منزله‌ی انصراف از دریافت یارانه‌ی همان روز تلقی میشود.

پسوند: ساعتی که روبروی تختمه از این ساعت جدیدهاست که به شیوه‌ی ساعت‌های قدیمی پاندول بهش اضافه کردن، بنظر من خیلی شاد و جذاب میشد اگر صفحه‌ی ساعت یعنی ساعت و دقیقه و ثانیه شمار، روی پاندول لق لقو میبود.

وبلاگ دوستی ضایعه نخاعی تقدیر یا سرنوشت

بازدیدها: 79

بفرمایین عقدکنان بصرف….

شبها با این فکر می‌خوابیدم که: دارم کار درستی میکنم یا نه؟؟ همون شب‌ها خوابی دیدم که ناجور دلمو قرص و عزمم را برای سر گرفتن این ازدواج راسخ کرد. با نامزدم و خانواده‌ها هماهنگ کردیم و قرار گذاشتیم جمعه‌ی قبل از محرم با حضور خانواده‌ی دو طرف در منزل ما عقد کنیم. من تو منزل بودم و خانواده‌ام کارهای عقد را پیش میبردن: خریدهای لازم و مرسوم قبل عقد، هماهنگی با عاقد، کرایه‌ی میز و صندلی و بشقاب و ….، سفارش میوه و شیرینی و کیک و شام و…..،. از روز قبل عقد خانواده‌ام مشغول جمع کردن و آماده کردن منزل برای چیدن میز و صندلی‌ها بودن. روز عقد کنان همه با حداکثر توان کار میکردن و منم روی ویلچرم نشسته بودم و نظاره‌گر الطاف بی‌کرانشان بودم. بعد اینکه خواهرم اطاق عقد را در نهایت هنرمندی درست کرد ماشین گرفت و رفت عروس را از آرایشگاه آورد. عروس و همراه‌هاش رفتن تو اطاق عقد. نم‌نم خانواده‌ی دوطرف رسیدن. همه تا رسیدن عاقد مشغول صحبت بودن و داداشم و خواهر‌هام و خواهر‌زاده‌هام که خدا خیر دنیا و آخرت را بهشون بده از مهمانها  پذیرایی میکردن(کلا ۳۲نفر بودیم). دستیار عاقد که پیرمردی۷۰ساله بود اول اومد و برای ماست‌مالی کردن تاخیر عاقد شروع کرد به وقت تلف کردن و خواندن شرایط ضمن عقد که به زن حق درخواست طلاق میده، من هم برای محکم کاری گفتم دو مورد زیر را خط بزنه: ابتلای زوج به امراض صعب‌العلاج به نحوی که دوام زناشویی برای زوجه مخاطره‌انگیز باشد. در صورتی که پس از گذشت ۵ سال، زوجه از شوهر خود به جهت عقیم بودن و یا عوارض جسمی دیگر صاحب فرزند نشود. با این شرط که رسید: زوج بدون رضایت زوجه همسر دیگری اختیار کند یا به تشخیص دادگاه بین همسران خود به عدالت رفتار ننماید، بشوخی گفتم: این را از عروس بپرسید. اون بنده خدا هم پرسید، جواب عروس یادم نیست اما احتمالا گفته: لامپ اضافه خاموش. عاقد که شبیه (خاتمی) خطیب جمعه تهران بود آمد، هنوز باسن دوبله سوبله‌اش به صندلی نخورده بود که مشغول تناول شد، دستیارش هم ازمون امضا میگرفت. بالآخره منو احضار کردن کنار عروس و حاجآقا هم شروع کرد به جاری کردن خطبه عقد، عروس بعد گشت و گذار تو باغ‌گل و آوردن گل و گلاب، بله را گفت. نوبت من شد که بله بگم، جواب من تعجب همه را برانگیخت!! چرا که گفتم: قربت الی الله بله. دیگه من و عروسم بهم حلال شدیم. بعدش: خانواده‌ها اومدن و بهمون تبریک گفتن و بهمون هدیه دادن، که از همه ممنونیم. کیک خوردیم. عکس یادگاری انداختیم و شام خوردیم. با رفتن مهمان‌ها، عروس هم با خانواده‌اش رفت و منو تنها گذاشت. آخر شب خانواده‌ی عزیز و مهربانم خیلی جنگی و جهادی شروع کردن به بازگرداندن منزل به وضعیت قبلیش، اگر کمک خواهر و داماد و خواهرزاده‌هام نبود عمرا همون شب کارها به پایان میرسید(دستشون طلا).

پسرفت: داداشم ازم پرسید: داستان اون قربت الی الله، بله، که گفتی چی بود؟ گفتم: چند روز قبل عقد خواب دیدم پشت درب‌های ورودی مسجدالحرام کنار چند نفر ایستادم، اونجا یکی یکی قصد قربت میکردن و تکبیره الاحرام میگفتن و وارد حیاط مسجدالحرام میشدن، برای طواف و زیارت خانه خدا، در همون خواب بهم الهام شد که اینطوری عمل کنم.


خاطرات یک عاقد

گروه فرهنگی،اجتماعی یاران نگار همدان

بازدیدها: 1663