در راه ازدواج

همونطور که خواسته بودم، بهی خانواده‌اش‌رو راضی کرد که اول بیان وضعیت من و خانواده‌ام را ببینند بعد تصمیم بگیرند. با هماهنگی‌های لازمه، والدین بهی با دو برادرش آمدن منزل‌مون و من را روی ویلچر کنار تخت بیمارستانیم دیدن. (زیرکانه‌‌ و کارآمدترین حیله‌ برای تاثیر مثبت گذاشتن روی دیگران صداقته) من و خانواده‌ام با صداقت کامل همه چیز را به والدین بهی گفتیم: از بالا و پایین زندگیم، از روزهای سخت گذشته، از روحیه و اخلاق و رفتارم، از حقوق و محل سکونتم، از حمام و توالت رفتنم و…. بعد دو ساعت گفتگو و مطرح شدن دغدغه‌های طرفین، مجلس به پایان رسید و خانواده‌ی بهی رفتند تا پس از فکر و سبک و سنگین کردن شرایط تصمیم بگیرند. چند روز بعدش یکی از همسایه‌ها به پدرم گفته بود: آقا زندی آمده بودن تحقیق! خبریه؟ پدرم در جواب گفته بوده: به یاریه خدا پسر بزرگم میخاد ازدواج کنه. القصه، چند روز بعد در یک فقره پیامک بهی نوشته بود: این شماره‌ی همراه داداش بزرگمه که با والدینم به‌خدمت‌تون رسیدن، زنگ بزن ببین نتیجه چیه؟ ادامه دارد…….

پسینه: علیرضا نوری‌زاده که خودشو بجای داستان و دروغ پرداز یه ژورنالیست حرفه‌ای معرفی میکنه، میگفت: هواپیمای جاسوسی RQ 170 آمریکایی را ایرانی‌ها با جنگ الکترونیک به زمین ننشاندن، اونچه که در تلویزیون نمایش داده شد فقط یه ماکت بود.

من میگم: دم اون ایرانی‌های باغیرت گرم که تونستن ماکت هواپیمای فوق سری آمریکایی را طوری بسازن که کارشناسان در وزارت دفاع و سازمان جاسوسی آمریکا نتونستن متوجه تقلبی بودنش بشن و رییس جمهورشون را دستمال بدست فرستادن برای پس گرفتنش.

حالا شما پیدا کنید: نفهم و بیشعور را و صد رحمت بفرستید به هوش خر.

بازدیدها: 98