یه گزارش از تلویزیون فارسیBBCپخش شد، چون جالب بود دقیقا همون گزارش را برای آگاهی دوستان تایپیدم: حدود دوسال و نیم پیش در پکن بود که مونیک فن در فورست دو نقرهی پارالیمپیک برد، رویای مونیک طلای پارالیمپیک ۲۰۱۲ لندن بود، رویایی که اکنون به باد رفته، چون اجازهی شرکت در این مسابقات را ندارد. مونیک در ۱۳ سالگی بازیکن هاکی بود تا اینکه یک عمل جراحی به نخاعش آسیب زد و پاهایش فلج شد، در ۱۵سالگی تمرین در رشتهی سهچرخه سواری را شروع کرد. مونیک میگوید: اونموقع توانبخشی انجام دادم و تواناییهام خیلی بیشتر شد رو صندلی چرخدار بودم اما خیلی کارها میتونستم انجام بدم، بتدریج این سرگرمی تبدیل به شوق شد و من یک ورزشکار درجه یک شدم. تمرین و مسابقه و مدال همهی زندگی مونیک شد تا ۹ماه پیش در اسپانیا که هنگام تمرین یک دوچرخه سوار از عقب با او تصادف کرد و او را به زمین زد، بر اثر این تصادف او مبتلا به کمر دردهایی شد که سبب شد در بیمارستان بستری و توانبخشی برایش انجام شود، ۴ماه بعد ناگهان مونیک متوجه احساسی عجیب و نا آشنا شد. مونیک میگوید: من قبلا چنین حسی نداشتم، متوجه شدم وقتی دستم را فشار میدم پاهام سوزن سوزن میشه که خیلی درد داشت، احساسی عجیب و غیر واقعی بود که ۱۳ سال تجربهاش نکرده بودم. دکتر کریستف اسمیت متخصص توانبخشی مونیک میگوید: ظاهرا انسدادی که در نخاع بوده برطرف شده و من توضیحی از نظر پزشکی برای آن ندارم. و بعد چیزی شبیه معجزه اتفاق افتاد. مونیک در این مورد میگوید: این زیباترین چیزیست که میتوان آموخت، عالیترین تجربهی زندگی اینه که کف زمین هستی بعد یهو شروع میکنی به سینه خیز و بعد روی زانو راه رفتن، وقعا اینکه ناگهان بایستی و اطرافت را نگاه کنی و قدم برداری احساس فوق العادهایه، احساس شعفی که نمیتونی توصیف کنی چقدر زیباست، حسش میکنم اما هنوز نمیتونم با کلمات بیانش کنم. دکتر کریستف اسمیت میگوید: من تا به حال ندیده بودم کسی این همه سال روی صندلی چرخدار باشه و بعد یهو شروع کنه به راه رفتن، بهبودی به این سرعت در ضایعههایی به این شدت دیده نمیشه. مونیک که دیگه اجازهی شرکت در رقابتهای معلولها را نداره با چالش تازهای روبرو شده، او باید هدف و آیندهی زندگیش را یک بار دیگه از نو تعریف کنه. مونیک میگوید: احساس دوگانهایست، من دیگه اشتیاق و آرزوهام را بعنوان یه ورزشکار ندارم اما بجاش یه چیز دیگه دارم چیزی که از هر مدالی قشنگتره، الان دلم میخواد بدوم، دوچرخه سواری کنم یا حتی در مسابقات سهگانه شرکت کنم، دلم میخواد هر چیزی را که تا حالا انجام ندادم تجربه کنم، احساس کودکی را دارم که تازه راه افتاده.
پسینه: در گنگرهای بین المللی از ملیتهای مختلف جمع شده بودن و از نقش و جایگاه گلهای محبوبشون تو زندگیشون حرف میزدن، هلندیه میگه: گل لاله قلب و روح و جان و همه چیز ماست. ایرانیه که اصفهانی هم بوده میگه: ما بعد توالت، با این گلا وا، کو نمونا پاک میکونیم. فرانسویه میگه: گل رز گران بهاترین دارایی ماست. اصفهانیه میگه: ما بعد توالت، با این گلا وا، کو نمونا پاک میکونیم. این داستان ادامه پیدا میکنه تا بالاخره نوبت اصفهانیه میرسه و میگه: گل محبوب ما کاکتوسس، بیبینم کی وجود دارد باهش کونشا پاک کوند. سرگذشت مونیک من را یاد این جوک قدیمی انداخت. اگه گفتی چرا؟؟
ویلچر برقی فاتح یا shark XS110
بازدیدها: 59