گرما

هوا خیلی گرمه، دوش آب یخ آخر حال و حوله اما هر روز که نمیشه تپید تو حمام، نمیدونم بدون این آب‌پاش سلمونی با گرما چه می‌کردم؟ خیلی بهم کمک می‌کنه، روزی دو۳ بار پر و خالیش میکنم رو خودم، میشه گفت حمامه پیامکیه، کلا خیلی خوب و ناز و با حاله، حتی نیمه شب که از خواب بیدار میشم با اون تمام بالا تنه‌ام را خیس می‌کنم، فکرش را بکن از خواب بیدارشی خودت را خیس کنی دوباره بخوابی

ته‌بندی: با دانشی که شما الان دارید اگر داخل چاه زمان بیفتید و هزار سال به عقب برگردین چه کارهایی میتونید بکنید؟

یکی مثل من یکی مثل تو (جدید)

 
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید
و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند. دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد. هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند. داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم ، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است.

بازدیدها: 59