تغییر روحیه

سال گذشته که میرفتم پارک دو سه ساعت یه‌جا میشستم و از فضای پارک لذت میبردم. امسال تا حالا نشده یه بار هم مثل سال گذشته بتونم توی پارک تاب بیارم، تا میرم پارک فوری حوصله‌ام سر میره یا بهتره بگم دل تنگ خانه میشم، در این مواقع از پارک میزنم بیرون و مستقیم میرم خانه، البته همیشه نمیرم خانه‌ی خودمون، تقریبا یه‌خط درمیون میرم خانه‌ی پدرم. همونطور که قبلا گفتم منزل ما و پدرم تو یه کوچه و یک جهته. وقتی میرم خانه‌ی پدرم اهل منزل میان تو حیاط و میشینن و یکی دو ساعتی با هم صحبت میکنیم و چای و میوه میخوریم، نا گفته نماند که من حتما زنگ میزنم و همسرم هم میاد پیشمون. اینکه پارسال تو پارک بند میشدم دلیلش ناامنی روانی فضای منزل پدری نبود، اتفاقا اینکه امسال تو پارک بند نمیشم دلیلش امنیت روانی و آرامش بخش بودن خانه‌‌ی پدری و خودمان است.

پاپوش: تبلیغی را دیدم با این عنوان: جشنواره حضرت علی اکبر(ع)، انتخاب جوان برتر دارای توانایی‌های خاص (جوان دارای معلولیت)، جو گیر شدم و رفتم ثبت نام کنم، ای‌کاش کلیکم از کار افتاده بود و نمیرفتم به اون صفحه، با خواندن شرایط ثبت نام به خودم گفتم: ای وای برمن که خودم را در چهل سالگی جوان میدانستم اما حداکثر سن برای شرکت در جشنواره‌ی جوان نمونه ۲۹سال است. من جوان نیستم 🙁

بازدیدها: 39