سونوگرافی دوره‌ای

بالاخره توفیق حاصل شد که بعد چند وقت برم سونوگرافی. نمیگم بعد چند وقت رفتم سونوگرافی که خیلی زشت و مایه‌ی آبروریزی و شرمساریمه و البته برای دوستان هم بدآموزی داره. در جوابیه‌ی سونوگرافیم متاسفانه نوشته شده که هیدرونفروز خفیف تا متوسط در دو طرف دیده شده، و این خبر خوشی برام نیست چون معنیش اینه که ادرار داخل کلیه‌هام جمع میشه و موجب اتساع کلیه‌هام میشه. هنوز جواب سونوگرافیم را به پزشک ارولوژی نشان ندادم که ببینم چی دستور میده. به تجویز خودم بعد برگشتن از سونوگرافی فوری سوند فولی زدم. قبلا هم هر دو سه ماه  یک بار سوند میزدم تا اگر بازگشت ادرار به کلیه و اتساع کلیه دارم و خودم خبر ندارم، با  سوند فولی فشار از روی کلیه‌هام برداشته بشه و کلیه‌های بی‌نوام نفسی تازه کنند یا بهتره بگم ادرار داغی دفع کنند.

پسینه: ایشاالله حلول ماه مهمانی خدا برای همه‌ پرخیر و برکت باشه، ایشاالله با دعاهای خیر همه‌ی میهمانهای خدا، مرغ پرکشیده از سفره‌ها مجددا به سفره‌ها باز گرده.

بازدیدها: 81

آشناییم با خانمی برای ازدواج

یادت هست دوماه پیش گفتم با تیپی انتحاری رفتم عروسی؟ ما از طرف خانواده‌ی عروس دعوت بودیم، نمیدونم داماد بروجردی که پزشک ارتشه چه نمکی توی غذاش ریخته بود که فوری منه ارتشیه بازنشسته را نمک گیر و مثل خودش بازن‌نشسته کرد!؟ همون شب که از عروسی آمدیم خانه، هنوز کراواتمو وا نکرده بودم که تلفنم یه تک زنگ خورد. فردا صبحش دوباره تلفنم زنگ خورد، گوشیو برداشتم گفتم: بفرمایین. از اونور خط خانمی گفت: شما تو سایت همسریابیه ایران زندگی برام پیام گذاشته بودین، من مایلم با شما آشنا بشم. گفتم: چندتا لینک براتون گذاشته بودم، اونها را دیدید؟ نوشته‌هام را خواندید؟ خانم اونور خط گفت: ندیدم و نخواندم، شما خودت هرچه لازم هست را بگو. گفتم: توی پرفایلم که دیدی نوشته بودم معلولیت دارم. گفت: بله دیدم. گفتم: من قطع نخاع گردنی هستم، باز هم میخواهی با هم حرف بزنیم؟ گفت: بله. کلی با تلفن و حدود ۲۰۰پیامک باهم حرف زدیم. فهمیدم که خانم اونور خط: بروجردیه، با پدر و مادرش زندگی میکنه، پنج سال ازمن کوچکتره، از همسرش که اعصاب نداشته جدا شده و دو دختر بزرگ داره که پیش خودش نیستن، و اینکه بهیار همون بیمارستان بزرگه است که اکثر نخاعی‌ها برای درمان یک‌بار اونجا رفتن. همون روز اول خانم اونور خط را توی پارک محلمون دیدم و پسندیدم. وقتی آمدم خانه داستان را برای خانواده‌ام تعریف کردم، همه گفتند: تصمیم گیرنده خودت هستی، ما به خواستت احترام میذاریم و همه‌رقمه همراهی و یاریت میکنیم تا به نتیجه‌ی مطلوب برسی. بعد ۲۰ساعت فکر و سبک و سنگین کردن شرایط خودم و اوشان به خانم اونور خط پیامک دادم و گفتم: من با شرایط شما مشکلی ندارم، اگر شما تمایل دارید بیشتر باهم آشنا بشیم. خانم اونور خط گفت: باشه من هم میخام بیشتر باهم آشنا بشیم. ادامه دارد…. 

پسآمد: چه بر سر ما ایرانیان آمده که جامعه‌مون اینگونه به انحطاط اخلاقی و رفتاری کشیده شده، برای اینکه نگید مهرداد کو نمونه، این هم نمونه:

۱-رفتار فوتبالیست‌های پرسپولیس. ۲-بی‌ناموسی وسط خیابون!!! ۳-دزدی عمومی از جنازه با هیجان و لذت

یه وبلاگ سرگرمی از دوستی نخاعی

بازدیدها: 64