یه مطلب داغ

پیرو مطلب قبلی که گفته بودم اگه میخواهی بدونی از این هم فعالیتم را کمتر کنم چی میشه، برای این دفعه یه مطلب داغ داغ داغ نوشتم، چند سال پیش در قسمت زیر دلم سوزش بسیار زیادی حس میکردم، مثل این بود که ذغال داغ گذاشته باشن روی (بابا منحرف، این چه فکری که کردی) مثانه و پهلوهام یا اینکه انگار داشتن میخ داغ فرو میکردن تو تنم. رفتم پیش پزشک متخصص کلیه و مجاری ادرار، دکتر بهم گفت: مشکلی نداری، این سوزش عصبیه. دکتر یه سری قرص برام تجویز کرد که با مصرف اونها سوزشم کم بشه. از قدیم خارجی همون قرص‌ها را داشتم و شروع کردم به روزی ۳تا قرص ۲۵میلی‌گرم آرام بخش درد‌های عصبی خوردن. حالا نگو دکتر قرص ۱۰میلی‌گرم تجویز کرده بود اون هم ایرانی و کچی‌شو، نتیجه‌ی خوردن اون قرص‌ها این بود که تمام طول روز و شب را خواب بودم، البت برای غذا خوردن بیدارم میکردن اون هم با زور و برای چند دقیقه. الان که در طول ۲۴ساعت فقط ۵ساعت خوابم میبره اونهم بریده بریده میفهمم اون خواب‌های طولانی چه حـــــالـــی داره، احتمالا حال معتادها هم مثل همون وقت من باید باشه.

پیآمد: یک‌شنبه‌ی گذشته از تلویزیون فارسی آمریکا باهام تماس گرفتن و خواستن درباره‌ی معلولیت تو برنامه‌شون نطق کنم، من هم براشون کلی از گروه باور گفتم و از خودمون که ملت باشیم بد گفتم.


پیمانِ ابدیِ پیمان ابدی با کارش پیمانِ ابدی شد

بازدیدها: 105

بچه ی …..

خوشبختانه بیشتر بروبچی که توی وب هستن تحصیلات عالیه دارند و بجز من بقیه از محل کارشون وبلاگ میخونن و مینویسن، واقعا باید به همه ی این بروبچ خسته نباشید گفت. چه توی محیط تحصیل و چه توی محل کار معمولا همه حرف مدیر و معاون گروه را بدون چون و چرا اطاعت میکنند، حتی اگه فرمان مدیرشون به زیان اونها باشه و با اون موافق نباشند. این اطاعت از مافوق درسته، چون این احترام به فرد بزرگتر و عالی مقام تر و داناتر و باتجربه تر است و اگه اینطوری نباشه سنگ روی سنگ وآی نمی ایسته. بیشتر افرادی که این قانون را میدانند و رعایت میکنند توی خونه که میرسن این قانون را فراموش میکنند و فکر میکنند رابطه ی خونی و خانوادگی چشم گفتن و اطاعت از بزرگتر ورنمیداره و حتی میخوان که بزرگتر خودشون را طبق سلیقه ی خودشون اصلاح و تربیت کنند. بنظر من پدر و مادر مدیر و معاون خونه هستند و دستورات اونها حتی اگه باب میل ما نباشه به نفع جمع است و ما چاره ای جز اطاعت بدون چون و چرا از اونها نداریم. من فکر میکنم که این صمیمیت است نه مرتب با بزرگتر بگو مگو کردن و فضای خونه را متشنج کردن. فقط چشم.(اوفتادندی) روز پدر به همه ی پدرها مبارک و گرامی.

پاورقی: توی ۲،سه هفته ی آینده تصمیم دارم یه مطلب عجیب غریب جهانی بنویسم شاید به چند زبان مختلف، این کار احتمالا، جدید و اینترنت بترکون خواهد بود. البته برای اینکه این فکر عجیب موفق باشه من به کمک همه ی وبلاگی ها نیازمندم، وبلاگی ها میتونند با لینک دادن به وبلاگ من: آشنایی با یک معلول قطع نخاع پایین یکی از نوشته هاشون من را در راه عملی تر شدن فکرم یاری کنند. اگه کسی توانایی ترجمه ی مطلب ۲۰ خطی من به زبان های اسپانیایی و فرانسوی و آلمانی و … هست و دوست داره صلواتی نوشته ی من را ترجمه کنه بگه تا براش بفرستمش پیشآپیش از لطف و زحمت همه سپاسگزارم.

بازدیدها: 92