چند روز پیش که امیرفرهاد را برده بودم پارک، یهو گریه کنان اومد پیشم و گفت: یه دختره رو سُرسُره نشست روی دستم. امیرفرهاد اومد بالای ویلچر، بغلم کرد و یکم گریه کرد و گفت: بریم خونه بابابزرگ. لذت بودن در منزل بابابزرگ برای امیرفرهاد بیشتر از بودن در پارکه.
دیروز با خواهرزادهام و امیرفرهاد رفتیم پارک. تو راه رفتن به پارک خانمی اومد طرف ما، رو به خواهرزادهام کرد و گفت: خانم چند روز پیش دختر من رو سُرسُره پسر شما را هُل داده و نشسته رو دستش و بچهی شما گریه کرده و رفته. خانمه گفت: از اون روز تا حالا دختر من گریه میکنه و میگه: نکنه اون پسره منو نفرین کنه و من نمرههام صفر بشه. خانمه که برای افطارشون نان سنگک گرفته بود یه تکه نان داد به امیرفرهاد و ازش معذرت خواهی کرد و رفت. انگار خانمه هم دوست نداشت دخترش صفر بگیره.
پسوند: دعای همه روزه من اینه که خدا به هرکس که خواهان فرزند است، فرزندانی سالم و صالح عنایت کند. البته سالم بودنش با خداست و صالح بودنش با ما.
بازدیدها: 43