ما در محلهی چیتگر تهران زندگی میکنیم. تو کوچه و خیابان و پارک و بازار و درمانگاه ، گاهی پیش میاد افرادی که منو میبینند تمایل به گفتگوشون را به طریقی، بروز میدن.
بچهها معمولا با دیدن ویلچربرقی هیجانزده میشن و به والدینشون نشونش میدن و در موردش از اونا میپرسن. بچههای کنجکاو پارک محلمون بوستان ۲۲ بهمن بارها ازم پرسیدن: عمو تو که پا داری!! چرا راه نمیری!؟ میگم: خوردم زمین پام شکسته. یه روز یه بچه بهم گفت: خوب برو پاهاتو ببر جاش پای مصنوعی بذار و راه برو. حرف حساب زد و منم جوابی نداشتم. دوتا پای دراز و آویزون و وبال گردن، به تمام معنا و کاملا بیخاصیت به چه درد میخورن جز خوراک سک و کفتار شدن.
دو کیلومتری منزل ما هر هفته پنجشنبه بازار برقراره. منم اکثر اوقات میرم و یه گشتی میزنم و بعضی وقتا خریدی میکنم. یه پیر مردی هر وقت منو تو این بازار میبینه برام آهنگ اومدم از هند اومدم با ماشین بنز اومدم ایرج خواجه امیری را میخونه. همون اولین بار که منو دید و این آهنگ را خوند بهش گفتم: بنز پاهای شماست ، این که من روش نشستم اندازه نصف انگشت کوچیکه پای سالم شما هم نمیشه.
این هفته یه عود فروش بهم گفت: این ریش پلفسوری که گذاشتی خیلی بهت میاد و خیلی خوشتیپ شدی. گفتم: اینطوری روی ویلچر!؟ خوشتیپ بودن چه دردی ازم درمان میکنه و چه نفع و سودی برام داره!؟ گفت: آخر عاقبت همه همینه، دیر و زود داره سوخت و سوز نداره؟ گفتم آره حکمت الهیه، برای یکی از در و دیوار و زمین و آسمان هزار هزار میلیارد ثروت میباره، برای ما هم سیم خاردار آتشین و سمی.
پیرمردی عصا بدست نشسته بر بلوکی بتونی، بهم گفت: خوشبحالت، با این ویلچر برقی هرجا بخواهی میری و هیچ وقت خسته نمیشی و هیچ غمی نداری ؟ گفتم : من همیشه خسته بودم از بسربردن در این قفس تنگ و فرسوده و این سو و آن سو کشیدنش با هر وسیلهای هیچ لطفی برام نداره جز رنج ، کاش منم میتونستم با عصا و واکر تاتی تاتی میکردم.
تهبندی: همه این حرفها را برای احساس رضایت در طرف مقابل میزنم، و میبینم که آخر سر افراد چقدر از نتیجه گفتگوشون خوشحال و راضی میشن. ما حکایت ادب از که آموختی از بیادبان هستیم. هرکسی ما رو میبیبنه هزار بار از اونی که هست احساس رضایت و خرسندی میکنه.
بازدیدها: 7