تقدیم با عشق

بعد کلی برنامه ریزی و جور کردن مخارج و …. بار سفر را می‌بندن و  به راه میافتن، یکی میره تو دل طبیعت، یکی میره به شهری برای زیارت، اون یکی میره به شهری برای سیاحت، بعضی‌ها هم سرخوش و دل به نشاط هستن تو گرما و سرما بدون هرگونه برنامه‌ریزی و پس‌انداز از دوگنبدان‌ممسنی، علی‌آبادکتول، لولو‌کدان و بابایادگار راه میافتن برای تماشای دآربی(حمایت از عادل فردوسی پور)!؟، هرکسی به یک شکلی و با تقبل هزینه‌ای برای خودش شادی میآفرینه. جالب اینه که: ما اونچه‌ را که توی شهر خودمون و جلوی چشم‌مون و یا دم‌دست‌مونه را اصلاً نمی‌بینیم، چه برسه به اینکه بخواهیم ازش حالی ببریم. برای شاد بودن و لذت بردن از اونچه که هست حتما نباید کیلومترها سفر کرد و به تماشای دریا و جنگل و کوه و پل و بازار رفت، اونچه که خدا بهمون بخشیده شادی آفرینه، چیزهایی مثل حس بینایی وشنوایی که با اونها میشه از صدا و سیمای اعضای خانواده غرق لذت و عشق و شادی ناب شد، چشم‌ها را باید شست، جور دیگری باید دید

پاورقی: بیشتر ما از همه طلب‌کار هستیم، حتی از پدر و مادر و دیگر عزیزان‌مان!؟ بعضی‌ها نه طاقت دوری عزیزان را دارند نه اونها را هنگام نزدیکی تاب میآرن؟! =(آی‌کیو اون‌نزدیکی‌رونگفتم) اگه همه فکر میکردن که برای آخرین باره که دارن عزیزانشان را می‌بینند و با او حرف میزنند حتما رفتا و کردارشان را عوض می‌کردند. وقتی یکی از اعضای خانواده پیش شما نیست یا اینکه خود شما پیش خانواده نیستید ممکنه یکی از چند صد نفری باشید که هر روز در حوادث مختلف از بین میروند، پس قدر لحظه‌های با هم بودن را باید دانست و نهایت استفاده را از آن برد. چرا کار به وجدان درد بکشه؟ چرا الآن عزیزمان را نبوسیم؟

یکی از دوستان پرسیده: هنوز کسی را برای ازدواج پیدا نکردی؟؟ جواب من این بود: جواب شما هم بله هم خیر است من پیدا میکنم اما اونا فوری گم میشن اوفتادندی

بازدیدها: 57