سفر خانوادگی

قسمت شد بعد ۱۳ سال ۴ روز بریم بابلسر. از شانس ما شب قبل سفر، راه اصلی و نزدیکتر، جاده هراز را بستند، و مجبور شدیم از طریق آزاد راه تهران شمال بطرف مقصد طی طریق کنیم. این راه تازه تاسیس را ندیده بودم و پیمودنش برام جالب بود.

قدیما که میرفتم شمال ، خیلی انرژی می‌گرفتم و پر از هیجان می‌شدم ، اما این سری اصلا هیچ حال و حوصله نداشتم و اگر خانواده باهام نبود ، همون شب اول برمی‌گشتم منزل.

اونچه که بیش از هر چیز توجه منو جلب کرد عقب نشینی و کم شدن آب دریا بود.

۱۳ سال پیش در ساحل محلی که ما بودیم ، برای جلوگیری از زیان پیشرفت آب ، جلوی دریا  را با دیواره‌ای سنگی با ارتفاع ۵ متر، گرفته بودند و آب دریا تا ارتفاع دومتر روی اون دیواره سنگی را می‌پوشاند. اما این سری شاید حدود ده متر دور تر از دیواره سنگی خشک و ساحل ماسه‌ای نمایان بود.

هوا گرم و مرطوب و نیمه ابری بود.

هیچ مکان گردشگری را نرفتیم ببینیم ، فقط خانواده یک بار رفتند بازار سبزی خریدند و اومدن.

من نه حال داشتم و نه دل و دماغ. احتمالا فقط به بچه‌ها خوش گذشت که هر روز با مادرشون می‌رفتن تو دریا آبتنی می‌کردن و با لباس‌های خیس برمی‌گشتن.

با تشکر از خواهرم که هم راننده بود و هم مهمان او بودبم . و با تشکر از ننه بچه‌ها که با وجود کمر درد زیاد سختی‌های این سفر را تحمل کرد .

 پیوست: با تشکر از خدا که ما را به راهی کشانید که توی زندگی کوتاهمون هر چیزی را تجربه کنیم جز یک زندگی عادی .

به خواندن ادامه دهید

بازدیدها: 4

هزار تن بار تن

دوستان بجای ما یه ۴ روزی با خانواده رفتیم سفر.

راه و مکان و هوا و همه چیز عالی بود جز بدن فرسوده و سنگین من.

این سفر برام  جز حسرت و  دریغ چیز دیگری نداشت.

اگر حافظ شیرازی جای من بود شعراش اینجوری می‌شد:

از این تن چلاقم شُکریست با شکایت

گر نکته دانِ دردی بشنو تو این حکایت

با این تن چلاقم گم گشته راهِ مقصود

از گوشه‌ای برون آی ای قابض، صدجان چنین فدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود

ای داد از این چلاقی این رنج بی‌نهایت

بازدیدها: 107

پیشگیری از کرونا ویروس

برای پیشگیری از ابتلا به کرونا ویروس از رفتن به آرایشگاه مردانه برای اصلاح و کوتاه کردن موی سر پرهیز میکنم، اونوقت افرادی که با الکل دهان و معده و روده هاشون را ضد عفونی کردن، سرخوش از تعطیلات راه شمال را پیش گرفتن.

بازدیدها: 117

معلولیت محدودیت

اون ترانه معرف عباس قادری هست، که میگه: پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت، اتفاقا من امسال بهار تک‌نفری رفته بودم سیاحت، تهرانگردی با ویلچر. پنج اردیبهشت، روزی که هوا نیمه ابری و سرد بود و باد نسبتا زیاد هم می‌وزید، برای تعمیر ویلچرم رفته‌ بودم شرکت فراتک، که به دلیل زمان زیاد بعد تعمیر ویلچر تا رسیدن سرویس سامانه حمل و نقل جانبازان و معلولین، که ازشون خیلی ممنونم، باهماهنگی با راننده سرویس یه مسیر سرپایینی را از پیچ شمرون رفتم بطرف میدان توپخانه و موزه ایران‌باستان. متاسفانه منطقه ۱۲ تهران در بدترین حالت از نظر وجود انواع موانع برای تردد معلولین ویلچری است. در معابر و اماکن این منطقه از تهران، بجای مناسب‌سازی شرایط برای تردد معلولین، فقط مسدود سازی برای تردد موتور و گاری حمل بار صورت گرفته. اماکن نه رمپ دارند نه بالابر ویلچر. من نتوانستم از سردر باغ ملی عبور کنم چون فقط پله داشت. نتونستم وارد موزه ایران باستان بشم چون پله داشت. کف پیاده راه خیابان سی تیر هم بگونه‌ایست که ویبره جسم و جان است و مخرب مال(ویلچر).

پیوست: معلول هر نوع محدودیتی را خودش کنار بزنه بازهم نمیتونه معلولیت ذهن بیمار مدیران شهرسازی و شهر پر از مانع و محدودیت را کنار بزنه. پس الکی شعار ندیم معلولیت محدودیت نیست.

فیلم ماندن من پشت در موزه ملی ایران باستان.

بازدیدها: 102

هیچ کس سرجای خودش نیست!

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام: هیچ کس سرجای خودش نیست!

وی علت عدم به کار گیری درست مردم در این عرصه را بحث مدیریت دانست و گفت: متاسفانه آدم‌ها در جایی قرار می گیرند که جای آنها نیست و نتیجه این موضوع این می‌شود که هیچ کس سرجای خودش نیست. عدم مدیریت صحیح موجب شده که جای افراد با هم عوض شود، تصریح کرد: اگر هر کسی سر جای خودش قرار بگیرد این مملکت هیچ مشکلی ندارد. وی با تاکید بر اینکه مشکل مدیریت در کشورمان باید حل و فصل شود، تصریح کرد: اگر هر کسی سر جای خودش قرار بگیرد شاهد یک معجزه دیگر در کشورمان خواهیم بود. منبع
پسینه: آقایان میفرمآیند: ترامپ کاسب و برج ساز است. پاسخ آقایان را دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام داده: هیچ کس سرجای خودش نیست! و این است دلیل همه نابسامانی ها.

بازدیدها: 90

توصیف یک مکان

رامبد جوان در برنامه‌ خندوانه از برخی مهمان‌ها می‌خواهد که: مکان و یا موقعیتی را تعریف کنند تا حاضرین با چشم بسته اون موقعیت را در ذهن خود مجسم کنند. من همیشه برای این سوال این سودا را در سر داشتم: یک ویلای مجلل برای زندگی، هوای آنجا همواره نه گرم است و نه سرد. درب ورودی ویلا، روبه حیاطی است پر از درخت‌های میوه‌ با انواع میوه رنگارنگ که بسیار لذیذ می‌نمایند و همه در دسترس هستند. ویلا بسیار بزرگ و بی‌انتها است. در بدو ورود خدمه‌ی پریسای ویلا به خوش‌آمد گویی و استقبال می‌آیند. داخل ساختمان بسیار بزرگتر از تصور است، همه جا مملو از برترین وسایل آسایش و راحتی است، فرش‌ها همه از ابریشم خالص و به نرمی پر، ظروف همه زرین و سیمین و بلورین. مبل‌ها به نرمی و لطافت پر، دیوار‌ها همه تابلوهایی با نقش‌هایی بی‌بدیل هستند. هوای داخل ساختمان مثل هوای بیرون بسیار فرحبخش و نشاط آور است. به سقف که نگاه میکنی انگار تا انتهای آسمان قابل رویت است. اتاق‌ها همه بی‌انتها می‌نمایند‌. به هر اتاق‌ که وارد شوی، هرچه که اراده کنی، بی‌نهایت از بهترین‌ها را میابی. اتاق لباس مملو است از مجموعه‌ای کامل از بهترین لباس‌های حریر و زربفت. برای هر لباس مجموعه کامل کیف و کفش و کمربند و ساعت و انگشتر و گردنبند و …….. موجود است، همه از طلای ناب و الماس نشان با تنوع بی‌پایان. داخل آشپزخانه، بهترین سرآشپزها آماده هستند، همه نوع خوردنی، که موجود بوده، مهیا است، سیر شدن از خوراکی‌ها و شراب‌هایی که مزه آنها در نهایت لذیذی است، معنی ندارد. از پنجره منظره‌ی بیرون بی‌نظیر است: از درون هر خانه و ویلا صدای بزم و شادی و دود مطبخ بلند است، اما رنجشی بر کسی حاصل نمی‌شود. شاخ و برگ درختان بلند و زیبا و پرمحصول با میوه‌های جاویدان که بر شاخ‌سارانشان مرغان زیبا و خوش آوا، آوازه خوانی می‌کنند نمایانند. در آسمان بی‌شمار پرنده درحال پرواز است، کافیست اراده شود تا به سبکی پرواز یک پر، پرواز در آسمان صورت گیرد. رودهایی نمایانند، رودی ژرف و آرام با آبی زلال که تا ژرفای آن کاملا نمایان است. رفتن درون آب به سادگی پرواز است. درون آب پر از ماهی‌های رنگارنگ و زیبا است. هرگاه اراده شود گفتگو با مردمان و مرغ‌ها و ماهی‌ها و درخت‌ها و کلیه موجودات ممکن است.شما هم یک مکان را توصیف کنید

پایانه: من امکانات اون ویلا و آب و هوای اونجا را براتون تعرف کردم، شما هم بگید این ویلا کجا میتونه باشه؟

مطلب بالا الهام گرفته از این مطلب بود کلیک کنید تا اصل مطلب را بخوانید

بازدیدها: 1053

چرا وبلاگ ۷۰روز بروز نشد!؟

سلام محضر دوستان گرامی
مدتی بود که وبلاگ به روز نمی‌شد. دلیل این امر مشکل شخصی بنده نبود، بلکه مشکلی بود که شخص بنده با تغییرات در بخش مدیریت وبلاگ ایجاد نمودم و موجب انفجار بنیادی در بخش داخلی وبلاگ شدم، کلا وبلاگ را از داخل پوکوندم و هرگونه دسترسیم به بخش مدیریت غیر ممکن شد. بعد تماسهای متعدد، بالآخره آقا ابراهیم مدیر متخصص و متعهد و خستگی‌ناپذیر
سایت اسپیشال با جهد و تلاش بی‌پایان، بر آن مشکل فنی که این جانب موجب شده بودم چیره شدند و وبلاگ را به حال عادی برگرداندیندند.

ته‌بندی: در مدتی که وبلاگ به روز نمیشد اتفاق‌‌هایی رخ داد که به مرور عرض خواهد شد. یکی از این اتفاق‌ها مصاحبه گونه‌ای با بنده بود که در روزنامه همشهری منتشر شد. نویسنده روزنامه‌ی همشهری با خواندن وبلاگ‌های آشنایی با یک معلول قطع نخاع و البته گفتگو تلفنی با بنده، با برداشتی آزاد، مصاحبه‌ای روزنامه و خواننده پسند را منتشر نمودند. در ادامه اصل مطلب منتشر شده را بخوانید: به خواندن ادامه دهید

بازدیدها: 55

علت عرق کردن بی دلیل

لباس پوشیدم بریم منزل وزیرجنگ. از اولین لحظه لباس پوشیدن احساس کردم وضعیتم داره غیر معمول میشه. وقتی از روی تخت رفتم روی ویلچر که راه بیافتیم حالم حسابی دگرگون شده بود. وقتی سوار ماشین شدم، دیگه اصلا حال خوشی نداشتم، وضعیتم شده بود مثل سماور درحال جوش، مدام از تمام بدنم بخار میزد بیرون. چون از کاندوم استفاده میکردم فکر می‌کردم اشکال از نحوه تخلیه ادراره. روز بعد مهمانی سوند زدم اما باز هم وضعیت همان بود، از اینجا به بعد وضعیت برام بسیار مشکوک بودو به همین دلیل غیر قابل تحمل. یک روز دیگر به همین رویه گذشت، تا اینکه تحملم تمام شد و به همسرم گفتم: بیا بدن من را چک کن ببین جاییم زخم نشده؟ ببین ناخنم نرفته توی گوشت؟ گقتم: از وقتی که رفتیم منزل پدرت تا حالا مدام عرق میکنم و احساس میکنم ادرارم بسختی تخلیه میشه. همسرم جوراب‌هام را درآورد و پاهام را کنترل کرد و گفت: هیچ مشکلی نیست. بعد از ظهر همسرم پرسید حالت چطوره؟ دیگه اونطوری نیستی؟ گفتم نه!؟ خوب شدم انگار!؟ همسرم گفت: اونچه که حالت را بد کرده بود سفتی یا خشکی یا تنگی کش این جوراب‌های نو بود!! واقعا تعجب برانگیز نیست!!!

پاپوش: روزسیزده‌بدر خانواده همسرم آمدن طرف ما تا کنارهم باشیم. از ساعت۱۱ تا ۱۵ بدون محافظ زیر آفتاب بودن موجب آفتاب سوختگی شدید دست، صورت، گردن، گوش و پوست سرم شده و بشدت دارن میسوزن.

 مهرداد  و امیرفرهاد زندی روز ۱۳فروردین

بازدیدها: 96

نزدیکی کامل

بآلآخره زدم به سیم آخر و رفتم تو دل‌مآجرآاا. ساعت ۱۸ روز جمعه سوار بر ویلچربرقیم از منزل زدم بیرون و تخته گآاازز کلی سربآلآیی‌ رفتم تا حدودا بعد ۴۰دقیقه به دریاچه‌ی شهدای خلیج فارس رسیدم. اونجا که رسیدم یکی از شش لامپ شارژ ویلچرم خاموش شده بود. هرجا که میشد گشت را گشتم و آمار اونجا را درآوردم. به همین دلیل لامپ دوم شارژ ویلچرم هم خاموش شد. در مکانی که تاسیسات هوادهی به آب وجود داشت، کودکی که کمتر از ۷سال داشت به پدرش می‌گفت: اینجا بوی شمآل میآمد. بله، راست می‌گفت، ولی بنظر من بوی شمال بسیار بیشتر از دریاچه‌ی شهدای خلیج فارس است. در تمام مدتی که اونجا بودم اصلا حس خوبی نداشتم، در منزل و کنار خانواده بودن برام بسیار شیرین‌تر از اون مکان بودن، می‌نمود. ساعت۲۰ بسوی منزل حرکت کردم، هنوز مسافتی را نپیموده بودم که لامپ سوم شارژ ویلچرم هم خاموش شد، از اینجا دیگه ترسیدم که نکنه تو این راه پر فراز و نشیب بمآانم بی‌شارژ. برای همین رفتم دم درب نگهبانی جایی که متعلق به شهرداری بود و بهشون گفتم: شارژ ویلچرم داره تمام میشه، ممکنه بیام داخل و با برق اینجا ویلچرم را شارژ کنم؟؟ نگهبان اونجا هم گفت: چرا نشه؟ بفرما داخل. از شانس خوب من پریز برق دفتر نگهبانی نزدیک درب بود. نیم‌ساعتی ویلچر را با برق شهرداری شارژ کردم و بعد تشکر از نگهبان‌ها بسوی خانه حرکت کردم. در منزل همسرم ازم پرسید: خوش‌گذشت؟ گفتم: بدون شماهآا اصلا. دلمآن در منزل نزد شمآهآا جا مانده بودندی سی همه عمر.

 










بازدیدها: 97

من و رویا و آرزو و کمی نزدیکی

همیشه دوست‌داشتم منزلمان نزدیک دریایی، دریاچه‌ای، رودی، و مکان‌هایی شبیه اینها می‌بود که می‌تونستم سریع برسم به اونجا و شروع کنم به ماهیگیری. بعد معلولیت هم همیشه همین فکر و رویا را داشتم و در سالهای اخیر که ویلچر برقی خریدم همیشه دوست‌داشتم می‌تونستم با ویلچر برقیم برم جایی که بشه اونجا ماهیگیری کرد.

خیلی‌ها میگن این چه کاریه که آدم از آزار یه حیوان لذت ببره؟!؟ من در جواب این سوال میگم: ماهیگیری رفتن فقط بهانه‌ایست برای خروج از منزل و ساعاتی را در صفاسیتی سپری کردن، وگرنه خریدن ماهی از مغازه بسیار ارزانتر و بی‌دردسرتره، درضمن چه فرقی هست بین اینکه خودت ماهی‌بگیری یا از مغازه بخری؟؟ چه گوشت بخری، چه گوسفندی را بکشی؟!؟!

شهرداری تهران از چند سال پیش شروع به ساخت مجتمع توریستی سیاحتی و تجاری دریاچه شهدای خلیج فارس تهران در ضلع شمالی پارک چیتگر نمود و سال گذشته دریاچه را آبگیری کرد. در ترددهای اوتولی چند باری از چند صد متری دریاچه عبور کرده بودیم. خیلی دوست داشتم برم اونجا را ببینم و بیشتر دوستداشتم بتونم با ویلچر برقیم برم اونجا. چند روزی بود که داشتم در مورد دریاچه و مسیرهاش تو نت مطالعه میکردم و با گوگل مپ منطقه را برسی میکردم. روز ۱۹خرداد ویلچرم را زده بودم به شارژ، و فکرم مشغول دریاچه بود که یهو فکری زد بسرم. حدود ساعت ۱۷و سی‌دقیقه بود که رفتم روی ویلچرم و از خانه زدم بیرون و رفتم ببینم تا کجای مسیر دریاچه را میتونم با ویلچرم برم. مسیر رفتم بیشترش سربالایی بود و در قسمتهایی شیب بسیار تندی داشت، آسان ترین و شیرین ترین قسمت که رسیدن به مقصد بود را نرفتم، چون تا حالا اونجا نرفته بودم و با مسیر آشنا نبودم و ترسیدم برای بازگشت شارژ ویلچرم تمام بشه و بمونم میان راه، اما بعد بازگشت به خانه دیدم که شارژ ویلچرم به نیمه هم نرسیده.

این داستان را برای داداشم تعریف کردم و او گفت: آخر هفته آماده باش باهم با اتول و ویلچر دستیت میریم برای شناسایی منطقه. جمعه عصر با برادرم با ویلچر دستی سوار بر اتول رفتیم تا مسیر و محل دریاچه را شناسایی کنیم. نکته جالب اینه که من با ویلچر برقی  ۸۰درصد راه را پیموده بودم و از اونجا که برگشتم
راه رسیدن به دریاچه کفی و بسیار کوتاه بود.

اطراف دریاچه در میان درخت‌های چند ساله مثل پارک جنگلی، آلاچیق‌هایی برای اتراق هست. دور دریاچه در قسمتهایی پایین‌تر از محل تردد دو ردیف سکو مثل پله برای نشستن لب آب و تماشای دریاچه هست. آب دریاچه بسیار شفاف و تمیز است. اگر زمانی بصورت رسمی اجازه ماهیگیری داده بشه و یا همایش و یا مسابقه ماهیگیری اونجا برگزار بشه، میشه دقیقه‌ای دوتا ماهی ۲کیلویی گرفت، وگرنه درحضور جمعیت فراوان اونجا ماهیگیری چیزی جز ضایع شدن نیست. ماهی‌های دریاچه از خانواده کپورماهیان هستن که از بدمزه ترین ماهیانی هستن که تاحالا من خوردم. کلا ماهی‌های گیاه‌خوار و کف‌چر بدمزه هستن، ولی ماهی‌های
گوشتخوار تا دلت بخواد خوشمزه هستن.
با برسی منطقه به این نتیجه رسیدم که از این به بعد هر وقت میلم بکشه میتونم راحت با ویلچر برقیم به دریاچه شهدای خلیج فارس برم. تعداد زیادی ویلچری مثل من اونجا بود.

پاپوش: شکر خدا ما خوبیم. امیدوارم شما هم خوب باشید. ایشالله تابستان برای همه‌ی ما شاده شاده شاد و مملو از آکنده و مالامال از لبریز و سرشار از وافر باشه.





بازدیدها: 136