کسی که می خواهد به دیوان حافظ تفال بزند ابتدا باید در دل نیت و حاجت خود را بیان کند ؛ پس از نیت معمولا جمله زیر را می گویند :ای حافظ شیرازی، ما طالب یک فالیم ، بر من نظر اندازی ، بر من بنما رازی ، تو کاشف هر رازی، تو کاشف هر فالی ، تو را به شاخه نباتت و قرآنی که در سینه داری ، قسم میدهم ، فال مرا بگشا و آرزوی مرا بر آورده ساز :
و اینک این شما و این پاسخ صوتیو نوشتاری ، جناب خواجه حافظِ شیرازی مشهور به لِسانُالْغِیْب ، به اینجانب ؛ علیل ُالمؤمِنین و جمیع الفلجا :
اگر با دقت متن ترانهی ، گریز ، از آقای صدا ، ابراهیم حامدی ، ابی ، توجه کنید ، به این نتیجه میرسید که ، ترانه سرا حرف دل ما نخاعیها را زده و احتمالا خودش یک بار زندگی با درد نخاعی بودن را تجربه کرده بوده که داره اینطور از سلامتی و جوانی از دست رفته میگه.
ما شکر خوردیم از یک فروشنده تلفنی کالایی خریدیم، از اون به بعد شماره تلفن ما رفته تو لیست اوسکولهای شرکت. هر ماه دو سه بار زنگ میزنند و با ترفندی جدید قصد انداختن یه سری کالای آشغال را دارند.
هفته پیش یکیشون زنگ زد گفت شما برنده وام ۱۰۰ میلیونی شدی و برای دریافت وام باید چک بدید و البته نباید چک برگشتی داشته باشید.
گفتم: اتفاقا من همه چکهام برگشت خورده. گفت: خانواده هم میتونن چک بدن. گفتم: اونا که کلا کلاه برداران و تحت پیگرد. گفت: آقا چرا اعصاب نداری!؟
خواستم بنویسم تو خیابان کنار یه پرایدی که احتمالا تاکسی اینترنتی بود و در سایه انتظار مشتری در مسیر دلخواهش بود ؛ لختی درنگ نموم ، که حضرت شیخ اجل مولانا ابوالقاسم فردسی اومد تو ذهنم که داره شکوه میکنه و میگه: سر جدت تو دیگه برای ما لفظ قلم نیا و عجم را بما واگذار و تو همون علیل المومنین باش و معین الفلجا ، دیدم منطقی میگه.
من که ندیدم ؛ پس چرا میگم دیدم!؟ من که نمیگم ؛ دارم مینونیسم ، پس چرا مینویسم میگم!؟ اصلا من که نمینویسم ، تایپ میکنم، پس چرا تایپ میکنم مینویسم!؟ اینجا بود که بانگ رسای راوی تو ذهنم طنین انداز شد که میگفت: روایت معتبر داریم از علیل المومنین که از قدیم بیخود نگفتن شنونده باید عاقل باشه.
القصه : راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار و خوشه چینان خرمن سخن دانی و صرافان سر بازار معانی و چابک سواران میدان دانش توسن خوش خرام سخن را بدینگونه به جولان درآوردم که به آن راننده پرایدی که احتمالا تاکسی اینترنتی بود و در سایه انتظار مشتری در مسیر دلخواهش بود، گفتم : در پنجشنبه بازار چیتگر کنار شهرک شهرداری در سایه توقف کرده بودم و مشغول اسپری نمودن آب به خود بودم که صاحب سایه گفت: توقف بیجای شما مزاحم کسب ماست، حرکت کن آقا. روبه آن راننده پرایدی که احتمالا تاکسی اینترنتی بود و در سایه انتظار مشتری در مسیر دلخواهش بود گفتم: توقف بیجای من جهت اسپری نمودن آب به خودم مزاحم شما نیست!؟
پسرفت:بنظر من مرگ ترس نداره و خیلی هم شرینه، ولی مرگ داریم تا مرگ. بنظر شما بد ترین شکل مردن چیه؟؟
دوستان زیادی هستن که تمایل به ازدواج دارند و پیام میدن که چه کار کنیم؟؟
میگم: به خانواده بگید دنبال فرد مناسبی براتون باشند.
جوابهاشون معمولا دو چیزه: ۱- روم نمیشه به خانواده بگم. ۲- خانوادهام مخالف ازدواج من هستند.
هر دو مورد برمیگرده به عدم خودباوری و اتکا به نفس فرد. که این هم خودش برمیگرده به عدم استقلال مالی.
فکر کنید ببینید چه حرفه و تخصص پول سازی را بلد هستید و چطور میتونید از اون در وضعیت فعلیتون پول دربیارید.
حتی با یک میلیون هم میتونید یه فعالیتی را شروع کنید. شاید شش ماه اول چرخ کارتون به کندی بچرخه، اما قطعا تو شش ماه دوم اوضاع براتون بهتر خواهد شد. با آرزوی بهترینها برای شما.
پسآمد: در اکثر کشورها متداول ترین راه خرید موبایل اینطوریه که : گوشی همراه به صورت قسطی از طریق اپراتورهای سیم کارت اقدام میشه. که به صورت دو یا سه ساله با آبونمان مشخص با آنها قرارداد بسته میشود. معمولا همه اپراتورها برای حفظ منافعشون روی گوشیها قفلهایی میگذارند که موجب محدودیت استفاده در زمان و مکان مشخصی میشود.
داداشم میگه یه پسر معلول ایرانی تو کانادا هست که تخصصش شکوندن قفل این تلفنهاست و اکثر قریب به اتفاق ایرانیان، که میخوان خارج از محدودیتهای اپراتورشون از تلفنشون استفاده کنند از خدمات این فرد معلول بهره میگیرند.
بیخودی که پیامبر اعظم نفرمودن: لو کان العلم منوطا بالثریا لتناولته رجال من فارس : اگر دانش به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمانها آرام گیرد، مردانی از ایران بدان دست مییازند.
خیلی دوست دارم بدانم پروردگار بخشنده و مهربان و دانا و توانا در بارهی ما مردم شریف و شهید پرور ایران، چی فکر میکنه که این حجم عظیم بلایایی الهی و فجایع هر روز جدیدتر از دیروز انسانی در طول تاریخ بدون توقف بر سر ما آمده. احتمالا خدا فکر میکنه که بجای آدم و حوا ایرانیها سیب و گندم بهشتش را خوردن و ریدن تو بهشتش!؟ یا احتمالا آدم و حوا ایرانی بودن و داره انتقام اونها را از ما میگیره!؟ شاید هم وقتی این حجم بزرگ دروغ و دزدی و تقلب و کلک را از عابد و زاهد و روحانی و پیشنمازمون تا کسانی که از زاغه نشینهای جنوب شرق کشور که در سریال نون خ بصورت تلویحی دیدید، دزدی میکنند، میبینه فکر میکنه شیطان رجیم و بچههاش تو ایرانن و تصمیم داره کلا ایرانیها را به خاک بده.
خدایا ما هر غلط و اشتباهی که کردیم، ببخش و فراموش کن. تو رو به خودت قسم ما را فراموش کن. ما هم آفریده خودتیم به قرآن و تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم و نوح. خدایا ما را شتر فرض کن، شتر دیدی ندیدی. بذار یکم بخندیم و بریم عشق و حال و صفا کنیم.
پیوست: این داستان امروز حمله اسراییل به اصفهان برامون داستان تکراری نشه صلوات.
شنیدین میگن: عرض عمر مهمتر از طول عمر است. ما نخاعیها در همین دسته افراد قرار میگیریم.
قریب ثلث قرنه که دارم از ضایعه نخاعی رنج بیپایان میبرم و قطعا عرض این مدت ده برابر بیشتر از طولش بوده.
خوشبختانه خدای متعال هیچ وقت ما و اونها را فراموش نمیکنه و هر روز ما و اونها را با یک امتحان الهی جدید مواجه میکنه.
امتحال الهی اونها اینطوریه که : برن خارجه بچه به دنیا بیارن، از خارجه شناسنامه بگیرن و سیسمونی بخرن، و یا با جعل امضا شون ، زمینی به ارزش هزاران میلیارد تومان بنامشون کنند.
امتحال الهی ما هم اینطوریه : بازخواست از درسهای دادهنشده و خوانده نشده. البته ، بیشتر بنظر میآد ما نمونه آدمهای آزمایشگاهی هستیم برای آزمایشگاه عذابهای الیم جدید برای طبقات مختلف جهنم .
پایانه: درسته که طول روز بیشتر ۲۴ ساعت نیست ، اما عرض هر روز برای خیلی از ما بیشتر از صدها ساعت است که ناشی از : انواع درد و رنج و بیتحرکی جسمانی و هزاران فکر و درگیری ذهنی و روانی نسبت به وضعیت خود و آینده خود است.
خداوند ” خــر ” را آفرید! و به او گفت: تو بار خواهی برد؛ از عقل بی بهره خواهی بود؛ و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود؛ و ۵۰سال عمر خواهی کرد! ” خــــر” به خداوند پاسخ داد: خداوندا؛ من میخواهم خر باشم؛ اما ۵۰سال برای عمرم طولانی است.. عمر مرا ۲۰سال کن. و خداوند آرزوی “خـــر” را براورده کرد.
خداوند ” ســـگ” را آفرید! و به او گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی شد؛ بهترین و وفادارترین یار انسان.. و ۳۰سال عمر خواهی کرد! “ســــــگ” جواب داد: خداوندا! عمر مرا ۱۵سال کن. و خدا آرزوی سگ را هم براورده کرد.
خداوند “میـــمون”را آفرید! و به او گفت: تو از این جا به آنجا میپری؛ برای دیگران شکلک در میآوری تا سرگرم شوند؛ تو ۲۰سال عمر میکنی! “میــــمون”جواب داد: خداوندا ۲۰سال عمری طولانیست.. مرا ۱۰سال کافی است! و خداوند آرزوی میمون را نیز براورده کرد..
و سرانجام، خداوند ” انــــسان” را آفرید! و به او گفت: تو سروریِ همه موجودات زمین را در دست میگیری و بر تمام جهان مسلط میشوی؛ و ۲۰سال عمر میکنی! “انــــــسان” به خداوند گفت: سرورم؛ ۲۰سال برای من خیلی کم است!! آن ۳۰سالی که خر نخواست؛ آن ۱۵سالی که سگ نخواست؛آن ۱۰سالی که میمون نخواست زندگی کند؛ به من بده!! و خدا آرزوی انسان را براورده کرد! از آن زمان تا کنون؛
انسان فقط ۲۰سال مثل انسان زندگی میکند!! و پس از آن ازدواج میکند و ۳۰سال مثل ” خـــر” کار میکند! و پس از آنکه فرزندانش بزرگ شدند؛ ۱۵سال مثل “ســــگ” از خانهای که در آن زندگی میکند؛ نگهبانی میکند!! و وقتی پیر شد ۱۰سال مثل “میــــمون” از خانه این پسر به خانه آن دخترش میرود و سعی میکند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند!!
کتاب «سیراب از عطش» به خاطرات جانباز ۷۰ درصد «احمد شیروانی» میپردازد. این رزمندۀ داوطلب از سن ۱۵ سالگی عازم جبهه میشود و در عملیات مختلفی شرکت میکند. شیروانی دو بار مجروح میشود و از سال ۱۳۶۵ با عصا و با یک پای قطع شده به جبهه میرود و به دلیل تسلطش به زبان عربی، سالها در واحد استراقِسمع خدمت میکند. او در حال حاضر یکی از راویان قدَر و مسلط دفاع مقدس است و با بیان زیبا و لهجۀ شیرین اصفهانیاش خاطرات رزمندگان هشت سال جنگ تحمیلی را به نسل کنونی منتقل میکند.
نکته جالب این کهرمضانعلی کاوسی نویسنده اثر، خود نیز جانباز قطع نخاع از ناحیۀ گردن است که به دلیل ضعف در دستها و انگشتها، تمام کلمات کتاب را تنها با انگشت سبابۀ دست چپش تایپ کرده است. او حدود شش سال برای پدیدآوردن این اثر تلاش کرده است. کاوسی پیش از این دو اثر به نام «سهم من از عاشقی» و «تیغهای گل رز» را در سوره مهر به چاپ رسانده است. در بخش پیشگفتار، نویسنده چگونگی آشناییش با احمد شیروانی را شرح میدهد و تاکید میکند بیشترین تمرکز کتاب بر زمانی است که شیروانی در جبهه و بیمارستان حضور داشته است.
کاوسی معتقد است اگر خواننده مطالعه «سیراب از عطش» را آغاز کند، بعد از خواندن چند صفحه دیگر نمیتواند کتاب را رها کند و تا انتها پیش میرود. به گفته نویسنده، با توجه به فراز و نشیب روایت و گیرایی آن، «سیراب از عطش» میتواند سوژۀ خوبی برای فیلمسازان حوزه دفاع مقدس باشد. منبع
ای کسانی که دلسوز اسلام و نظام جمهوری اسلامی هستید بدانید و آگاه باشید، آن کسانی که مجددا گشت ارشاد را راهی خیابانها کردند، قطعا : دشمن اسلام و نظام جمهوری اسلامی هستند و کمر همت بستند برای براندازی از راه مخالف و دشمن پروری.
ایشان فسیلهای سیاسی خشک مغز و متحجری هستند که هیچ درکی از زمانه و گوشی هوشمند و اینترنت و سطح تحصیلات و دانش و آگاهی مردم ندارند و هنوز فکر میکنند با دروغگویی رسمی و خرافه پراکنی میتوانند به مردم تلقین کنند پژو۲۰۶ با تویوتا لندکروزر همسان است. انتقاد از عملکرد ایشان برابر میشود با اهانت به مقدسات ، درصورتی که ایشان خود نیاز به ارشاد دارند حتی در دفتر ارشاد .
پیآمد: اکثر قریب به اتفاق دختران و زنان فقط به دلیل دیده شدن و تنوع حجاب نمیگیرند. هرگونه رویارویی و برخورد گشت ارشاد با دختران و زنان موجب عناد این افراد و خانوادههایشان با اسلام و نظام جمهوری اسلامی میشود.
گشت ارشاد ، مصداق بارز ضرب المثل : بر زمینت میزند نادان دوست است و بسسس.