اشک شادی

تا حالا شده توی مسافرت ماشینتون تو جاده‌ای تنگ و باریک بیافته پشت یه ماشین کنده گنده‌ که کلی صدای گوش و دل خراش و بوی گند و دود سیاه تولید میکنه و راننده اتول شما که پشت ماشین کنده گنده است هیچ رقمه نتونه از ماشین کنده گنده سبقت بگیره؟؟ حالا فکر کنید‌ اتول شما توی جاده‌ای عریض و طویل و خلوت بیافته پشت ماشین کنده گنده و راننده‌ی اتول شما هیچ رقمه از ماشین کنده گنده سبقت نگیره!! اینجاست که راننده حسابی اشک آدمو درمیاره. داستان من تو زندگیه خواهر و برادرم حکایت همین ماشین کنده گنده توی جاده‌ای عریض و طویل و خلوته که خواهر و برادرم تا منه کنده گنده به مقصد نرسیدم فکر سبقت گرفتن ازم به ذهنشون خطور نکرد. البته برای اینکه حق مطلب را شایسته و بایسته بجا بیارم باید بگم: خواهر و برادر من نقش مامور بدرقه‌ی منه کنده گنده را داشتن تا به سلامتی به مقصد مطلوب برسم. بعد به سرانجام رسیدن من داداشم افتاد تو شاه‌راه ازدواج و بسلامتی هفته پیش عقد کرد. اونقدر داداشم برام عزیزه که وقتی بغلش کردم ازدواجشو بهش تبریک بگم فرتی زدم زیر گریه!! وسط مجلس ملت همه جمع شدن دور من و هر کسی یجور بهم دلداری میداد، یکی داداشمو دعوا میکرد تا دل من خنک شه!! یکی هم با ناز و نوازش میخواست گریه‌ی منو بند بیاره!؟ اینجاش شوخی بود. ایشالله بسلامتی و به زودی ازدواجی شایسته قسمت همه مجردها بشه.

ته‌بندی: با همسرم رفتیم فروشگاه و برای مجلس عقدکنون داداش عزیزتر از جانم کت شلوار نو خریدم، همسرم هم به انتخاب خودش برای اون کت که با پیراهن عقد خودم پوشیدمش کراوات خرید. من برای عقد خودم کت و شلوار نخریدم.

تابستانی که گذشت با یه نوار باریک پارچه‌ای اونقدر تمرین گره زدن کراوات کردم تا زیباترین نوع گره‌ها را یاد گرفتم و الان سه سوته کراوات گره میزنم. خوبه بدانید بیشتر از چهل شکل و مدل میشه کراوات گره زد.

بالشتک‌ها ی کاهنده فشار در زخم بستر در ویلچر
زخمهای پوستی
علل ایجاد زخم بستر

بازدیدها: 23

آشناییم با خانمی برای ازدواج

یادت هست دوماه پیش گفتم با تیپی انتحاری رفتم عروسی؟ ما از طرف خانواده‌ی عروس دعوت بودیم، نمیدونم داماد بروجردی که پزشک ارتشه چه نمکی توی غذاش ریخته بود که فوری منه ارتشیه بازنشسته را نمک گیر و مثل خودش بازن‌نشسته کرد!؟ همون شب که از عروسی آمدیم خانه، هنوز کراواتمو وا نکرده بودم که تلفنم یه تک زنگ خورد. فردا صبحش دوباره تلفنم زنگ خورد، گوشیو برداشتم گفتم: بفرمایین. از اونور خط خانمی گفت: شما تو سایت همسریابیه ایران زندگی برام پیام گذاشته بودین، من مایلم با شما آشنا بشم. گفتم: چندتا لینک براتون گذاشته بودم، اونها را دیدید؟ نوشته‌هام را خواندید؟ خانم اونور خط گفت: ندیدم و نخواندم، شما خودت هرچه لازم هست را بگو. گفتم: توی پرفایلم که دیدی نوشته بودم معلولیت دارم. گفت: بله دیدم. گفتم: من قطع نخاع گردنی هستم، باز هم میخواهی با هم حرف بزنیم؟ گفت: بله. کلی با تلفن و حدود ۲۰۰پیامک باهم حرف زدیم. فهمیدم که خانم اونور خط: بروجردیه، با پدر و مادرش زندگی میکنه، پنج سال ازمن کوچکتره، از همسرش که اعصاب نداشته جدا شده و دو دختر بزرگ داره که پیش خودش نیستن، و اینکه بهیار همون بیمارستان بزرگه است که اکثر نخاعی‌ها برای درمان یک‌بار اونجا رفتن. همون روز اول خانم اونور خط را توی پارک محلمون دیدم و پسندیدم. وقتی آمدم خانه داستان را برای خانواده‌ام تعریف کردم، همه گفتند: تصمیم گیرنده خودت هستی، ما به خواستت احترام میذاریم و همه‌رقمه همراهی و یاریت میکنیم تا به نتیجه‌ی مطلوب برسی. بعد ۲۰ساعت فکر و سبک و سنگین کردن شرایط خودم و اوشان به خانم اونور خط پیامک دادم و گفتم: من با شرایط شما مشکلی ندارم، اگر شما تمایل دارید بیشتر باهم آشنا بشیم. خانم اونور خط گفت: باشه من هم میخام بیشتر باهم آشنا بشیم. ادامه دارد…. 

پسآمد: چه بر سر ما ایرانیان آمده که جامعه‌مون اینگونه به انحطاط اخلاقی و رفتاری کشیده شده، برای اینکه نگید مهرداد کو نمونه، این هم نمونه:

۱-رفتار فوتبالیست‌های پرسپولیس. ۲-بی‌ناموسی وسط خیابون!!! ۳-دزدی عمومی از جنازه با هیجان و لذت

یه وبلاگ سرگرمی از دوستی نخاعی

بازدیدها: 64