حضرت سلیمان آرزو داشت فرزندان برومند شجاعى نصیبش شود که در اداره ی کشور و مخصوصا جهاد با دشمن به او کمک کنند. او داراى همسران متعدد بود با خود گفت: من با آنها همبستر میشوم تا فرزندان متعددى نصیبم گردد، و به هدفهاى من کمک کنند، ولى چون در اینجا غفلت کرد و«ان شاء اللَّه» همان جملهاى که بیانگر اتکاى انسان به خدا در همه حال است، نگفت در آن زمان هیچ فرزندى از همسرانش تولد نیافت جز فرزندى ناقص الخلقه، که همچون جسدى بى روح آن را آوردند و بر تخت او افکندند! سلیمان سخت در فکر فرو رفت، و ناراحت شد که چرا یک لحظه از خدا غفلت کرده، و بر نیروى خودش تکیه کرده است، توبه کرد و به درگاه خدا بازگشت. برگرفته از: تفسیر نمونه.
پایانه: مصلحت و مشیت و تقدیر الهی فراتر از دایرهی ادراک بشر است. پس نباید به این اندیشید که هر معلولی به دلیل غفلت و سهلانگاری والدینش بوجود آمده.