اگه به زندگی اطرافیانتون توجه کنید شما هم مثل من به این نتیجه میرسید که: بیشتر افرادی که در سن نوجوانی و جوانی با اولین حضور جنس مخالف در زندگیشون گرفتار هیجانهای هورمونی شدن و بدون درنظر گرفتن هیچ کدام از معیارهای ازدواج، تنها برای خاموش کردن شعلههای فروزان هورمونهای خونشان یا برای فرار از خانه تن به ازدواج دادن، زندگی مشترکشون پر از مشکل و تنشهای تمام ناشدنی بوده و هست. اگر به زندگی آقایانی که با خانمها همکلاس بودن و یا در محل کارشون همکار خانم داشتن و بعد ازدواج کردن توجه کنید، خواهید دید که این افراد زندگی موفقتر و آرامتری نسبت به افرادی دارند که سن ازدواجشون مشابه اونهاست اما با خانمها مراوده نداشتند. بنظر من دوست از جنس مخالف داشتن بشرطی که ختم به عشق نشه، باعث شناخت افراد از اخلاقها و رفتار و خواست و باید و نبایدهای جنس مخالف میشه و این قطعا موجب میشه افراد هنگام انتخاب شریکزندگی و در طول زندگی نهایت دقت را بکنند که زندگیشون آلوده به تنش و بحران نشه. سال پیش در چنین روزی ارتباطم با همسرم شروع شد و تا شب با ۲۰۰پیامک ادامه پیدا کرد. همه چیز به سرعت و درست پیش رفت و ختم به خیر شد. امروز کلی از زندگی آرام و بدون تنشمون رضایت دارم و شاکر خدای بزرگ و مهربان هستم.
پسینه: متاسفانه خیلی از ما به خودمون حق انجام هرکاری را میدیم و از طرف مقابلمون توقع داریم هیچ کدوم از اون کارها را انجام نده. اگر من خودم کاری را نکردم میتونم از طرف مقابلم بخواهم که اون کار را نکنه، درست مثل داستان رطب خورده منع رطب نمیکند. پیامهای رفتاری بسیار قویتر و موثرتر از پیامهای گفتاری هستند. من همیشه اول پیام عملی میدم بعد گفتاری.