مصائب ایتنرنت

قبل عید زنگ زدم مخابرات بهم اینترنت (ADSL) بدن. گفتن باید منتظر بمانی تا نوبتت بشه. یه روز از مخابرات زنگ زدن گفتن: اینترنتت وصل شده و از همین حالا میتونی ازش استفاده کنی. گفتم: چطوری استفاده کنم؟ من که تجهیزاتش را ندارم. کارشناس مخابرات باهام تماس گرفت و گفت: شما نیاز به مودم داری خودت تهیه میکنی یا من بیارم؟ گفتم مال شما بهتره یا اونی که تو بازار هست؟ گفت: اونی که تو بازاره. منم گشتم و مودم وایرلس دوال باند دی لینک مدل: (Wireless D-LinkDSL-2750U) انتخاب کردم و خریدم. اولش فکر کردم خودم میتونم مودم را راه اندازی کنم و امتحان کردم اما فوت کوزه گری میخواست. بالاخره نصاب مخابرات اومد و تنظیم‌های لازمه را اعمال کرد و رفت. حالا یه ماهی هست که اینترنتم وصل شده. از قبل وصل شدن اینترنت ویندوزم مشکل داشت، بعد اون هم بدتر شد. منم بخاطر اینکه نمیخواستم خیلی از بورس دور بمانم و اینکه می‌ترسیدم با فرمت ویندوز تنظیمات مودم هم پاک بشه کاری با ویندوز نداشتم. تا اینکه مشکل خیلی زیاد شد و دل را زدم به دریا و ویندوز را فرمت کردم و ویندوز جدید نصب کردم. خوشبختانه تنظیمات مودم داخل خود مودم ذخیره شده و با فرمت نمودن ویندوز مشکلی برای مودم پیش نمیاد.

پاورقی: امروز مطلب دیگری نوشته بودم و آماده انتشارش بودم که در آخرین لحظه سیستمم ویروسی شد و هیچ رقمه نتونستم پاکش کنم بجز فرمت دوباره ویندوز.

در پاسخ به دوستان

شروع آشناییم با همسرم هفت مهر امسال بود، در همان روزهای اول آشناییمون یادم میاد یه پیامکی متداول شده بود که میگفت: اگر در ۹/۹/۹۰ ازدواج کنید میتونید سالگرد ازدواج‌تون را در ۹/۹/۹۹ جشن بگیرید. ۹/۹ امسال میشد چهارم محرم، ازدواج رویدادی مقدسه و در هیچ روزی از سال منع نشده، اما هر جامعه‌ای عرف خودشو داره، عرف جامعه ما هم اینه که توی ماه محرم و صفر جشنی نباشه، ما هم خلاف عرف عمل نکردیم و دو روز قبل محرم در چهارم آذر نود بسلامتی عقد کردیم. شب عقدکنان که همسرم رفت خونه‌ی باباش بدجور دلم گرفت، یجورایی احساس بازنده شدن داشتم، فرداش که همسرم آمد پیشم کلی بهش گله کردم و تاکید کردم: از بعد عید که دیگه نمیری سرکار هرگز نباید بدون من جایی باشی. خوشبختانه همسرم خیلی مهربان و آروم و با فهم و کمالاته و بزرگترین ویژگی‌ای که داره مدیریت و حس سرپرستی و جمع کردن خانواده است. این حس سرپرستی که میگم در تمام مردها و زن‌ها هست اما تو بعضی‌ها خیلی بیشتر و قویتره، افرادی که این حس‌شون خیلی قویتر از دیگرانه را میشه زیاد در بین: مددکارهای اجتماعی، معلم‌ها و پرستار‌ها پیدا کرد. اینهم دو نمونه‌ی عملی که خودم دیدم، خواهر بزرگم معلمه و پیش قدم برای کمک در همه کار به همه است، برای پسرای نزدیکان خواستگاری میره و برای دخترا جهاز جور میکنه و…. همسرم هم که شغلش تا حالا بهیاریه، مدیر و همه‌کاره‌ی پدر و مادر و داداش‌ها و خواهرش و بچه‌هاشه، یجورایی مثل مرکز مخابرات‌های خیلی قدیمی عمل میکنه، هرکی با هرکی کار داره به او میگه تا خط را وصل کنه. این افراد از کار و زندگی پرکار استقبال میکنن و هر زحمت و سختی‌ای را برای رفاه خانواده‌شون متحمل میشن. بنظر من کسانی که این روحیه و حس را بصورت قوی دارند مناسب ازدواج با افراد معلول هستند. اگر زن یا مردی این حس و حال را نداشته باشه و با معلول ازدواج کنه زود احساس شکست میکنه و حتما اون زندگی شکست میخوره.    

پسوند: مراسم چرخاندن نمادین عکس امام منو یاد سال۶۷ انداخت: هنرستانی که توش درس میخواندم هرسال به کلاس‌هایی که برای دهه‌ی فجر آراسته میشدن جایزه میداد، اتفاقا من مکانی را پیدا کردم که تمام زلمبو زیمبوهای سالهای قبل دهه‌ی فجر و مراسم دیگه اونجا انبار شده بود، با بچه‌ها رفتیم اونجا و هرچه بود را آوردیم و چسبوندیم به درب و دیوار و سقف کلاس بسیار بزرگ‌مون. برای گرفتن جایزه از معلم‌ها میخواستیم که برن و از کلاسمون تعریف کنن، اما همه‌ی معلم‌ها میگفتن: شما به دلیل پرت کردن حواس‌ها و آسیب زدن به کلاس و بیریخت کردن کلاس باید تنبیه هم بشین.