صبح روزی که با عمو فرهاد پسرم میرفتیم شناسنامهی امیرفرهاد را بگیریم، برام از طرف ثبت احوال پیامکی آمد که توش میگفت قدم نو رسیده مبارک، بردید براش شناسنامه بگیرید!؟. بعد اینکه تو ثبت احوال بخاطر ثبت نام پسرم رفتیم پیش رییس ثبت احوال، به آقای رییس گفتم: من از سیستم شما گلایه دارم، شما که اینقدر آگاهی دارید که برای من اول وقت پیامک میفرستین، باید جای پیامک، اصل شناسنامه بفرستین درب منزل. البته چون وقت کم بود و رییس هم تازه از مرخصی بخاطر عمل قلب باز به سرکار برگشته بود همه چیز زود جمع شد. وقت خروج بعد تشکر به آقای رییس گفتم: روزی صدهزار بار بخاطر همین سلامتی که داری خدا را شکر کن، خیلی از ما نخاعیها هربار توالت رفتنمون برامون مردن و زنده شدنه، البته این مال افرادیه که میتونن برن توالت، اونایی که روی تخت اجابت مزاج میکنند هر لحظه براشون هزار بار مرگ ناتمامه.
تهبندی: بنظر من کار صدور شناسنامه باید از زایشگاه شروع بشه، تو فرمهایی که پر میکنن باید فرم نامگذاری هم باشه تا از مبدا جلوی کار اضافه گرفته بشه.
به شکر خدای بخشنده و مهربان حال هرسهمون خوبه. شکر خدا زردی پسرم کم شده و ایشالله همین روزا رفع میشه.
چند جای امیرفرهاد را پشه خورده بود، منم فوری برای مادر و فرزند از این پشه بندها سفارش دادم آوردن.
یه مقدار متنابهی مورچه تو منزلمون داشتیم که اوناهم با این دستگاه فراری شدن.
بازدیدها: 33