سوپاپ اطمینان

شاهی کشوری را اشغال کرد، و به وزیر خود گفت: وزیر فوری قوانینی وضع کن تا فکر مردم به قیام علیه ما معطوف نشود!

فردای آن روز وزیر نزد شاه آمد و قوانین را خواند:

  1. شاه صاحب جان و مال همه مردم است

  2. حقوق یک چهارم گذشته

  3. مالیات ۳ برابر فعلی

  4. گوزیدن ممنوع !

شاه گفت: قانون چهارم چه معنی دارد؟!

وزیر گفت: قانون چهارم سوپاپ اطمینان است، بعدا متوجه معنی آن خواهید شد!

جارچیان قوانین را اعلام کردند؛

ملت گفتند: این که جان و مال ما از آنِ شاه باشد توجیه دارد، چون ایشان صاحب قدرت است؛ ولی یعنی چه نتوانیم بگوزیم!؟

مردم برای اینکه از امر شاه نافرمانی کرده باشند در کوچه و پس کوچه می‌گوزیدند ، جلسات شبانه گوز برگزار می‌کردند و هر گاه می‌گوزیدند احساس می‌کردند که علیه استبداد شاه اعتراض و قیام نموده‌اند!

ماموران هم مدام در حال دستگیری گوزوها بودند و گاهی به توالت‌های عمومی یورش می‌بردند و گوزوها را دستگیر می‌کردند…!

روزی شاه به وزیر گفت: الان معنی سوپاپ اطمینانی که گفتی را می‌فهمم! چون باعث شده که هیچکس به ۳ قانون اول توجهی نکند!

و چقدر این حکایت برایمان آشناست: برای اینکه چپاول ؛ اختلاس ؛ رانت ؛ وطن فروشی معلوم نشود مدام قانون چهارم و سوپاپ اطمینان را به شکل های مختلف به روز می‌کنند.

تاریخ خاندان زند و زندیان

سرپوش: این روزا منتظر ورود پسرم به دنیای خاکی هستیم، برای اینکه پسرم با تاریخ خاندانش آشنا بشه متن زیر را گردآوری و ویرایش و منتشر کردم. زمانی که داشتم برای متن زیر جستجو میکردم چند عکس از کریم‌خان دیدم که باعث حیرت من و هر کس که اونها را بهش نشان دادم شد، چرا که شباهت حیرت‌انگیزی با پدرم داره.

از کسانی که قبلا متن زیر را تهیه و در جاهای مختلف منتشر کردن تشکر میکنم.

به خواندن ادامه دهید

اشک شادی

تا حالا شده توی مسافرت ماشینتون تو جاده‌ای تنگ و باریک بیافته پشت یه ماشین کنده گنده‌ که کلی صدای گوش و دل خراش و بوی گند و دود سیاه تولید میکنه و راننده اتول شما که پشت ماشین کنده گنده است هیچ رقمه نتونه از ماشین کنده گنده سبقت بگیره؟؟ حالا فکر کنید‌ اتول شما توی جاده‌ای عریض و طویل و خلوت بیافته پشت ماشین کنده گنده و راننده‌ی اتول شما هیچ رقمه از ماشین کنده گنده سبقت نگیره!! اینجاست که راننده حسابی اشک آدمو درمیاره. داستان من تو زندگیه خواهر و برادرم حکایت همین ماشین کنده گنده توی جاده‌ای عریض و طویل و خلوته که خواهر و برادرم تا منه کنده گنده به مقصد نرسیدم فکر سبقت گرفتن ازم به ذهنشون خطور نکرد. البته برای اینکه حق مطلب را شایسته و بایسته بجا بیارم باید بگم: خواهر و برادر من نقش مامور بدرقه‌ی منه کنده گنده را داشتن تا به سلامتی به مقصد مطلوب برسم. بعد به سرانجام رسیدن من داداشم افتاد تو شاه‌راه ازدواج و بسلامتی هفته پیش عقد کرد. اونقدر داداشم برام عزیزه که وقتی بغلش کردم ازدواجشو بهش تبریک بگم فرتی زدم زیر گریه!! وسط مجلس ملت همه جمع شدن دور من و هر کسی یجور بهم دلداری میداد، یکی داداشمو دعوا میکرد تا دل من خنک شه!! یکی هم با ناز و نوازش میخواست گریه‌ی منو بند بیاره!؟ اینجاش شوخی بود. ایشالله بسلامتی و به زودی ازدواجی شایسته قسمت همه مجردها بشه.

ته‌بندی: با همسرم رفتیم فروشگاه و برای مجلس عقدکنون داداش عزیزتر از جانم کت شلوار نو خریدم، همسرم هم به انتخاب خودش برای اون کت که با پیراهن عقد خودم پوشیدمش کراوات خرید. من برای عقد خودم کت و شلوار نخریدم.

تابستانی که گذشت با یه نوار باریک پارچه‌ای اونقدر تمرین گره زدن کراوات کردم تا زیباترین نوع گره‌ها را یاد گرفتم و الان سه سوته کراوات گره میزنم. خوبه بدانید بیشتر از چهل شکل و مدل میشه کراوات گره زد.

بالشتک‌ها ی کاهنده فشار در زخم بستر در ویلچر
زخمهای پوستی
علل ایجاد زخم بستر