چند ماه پیش از مرکز حمایت از معلولین ضایعات نخاعی ایران باهام تماس گرفتن و گفتن: کارت شناسایی که ما براتون صادر کردیم حاضر شده، هروقت میتونی بیا بگیرش. گرفتن کارت بهانهی خوبی شد برای راهپیمایی ۲۵خرداد من. صبح سرویس بهزیستی اومد دنبالم و با خواست خودم منو میدان صادقیه پیاده کرد.
فکر میکردم مرکز حمایت از معلولین ضایعات نخاعی ایران با تابلویی بزرگ، تو چشم باشه، اما چنین تابلویی را نیافتم، اما با توجه به پلاک ساختمانها، راحت مرکز را پیدا کردم. مرکز طبقهی همکف یه ساختمان احتمالا مسکونیه، بجز یک تخت و تشک که در قسمت باسن سوراخی برای اجابت مزاج داشت و مخصوص افراد کم توان نخاعیه چیزی یا فعالیت خاص دیگری ندیدم، البته اونجا ۴خانم ویلچری دیدم که حتما دوتاشون نخاعی بودن، دلیلم اینه که: یکیشون روی ویلچرش تشکچهی مخصوص داشت و یکشون هم بسیار چاق بود.
از خانمی که معلولیتی نداشت پرسیدم: کارت عضویتم را باید از چه کسی بگیرم؟ اومدم برای دریافت کارت. خانم جوان گفت: کمی صبر کن، کاره خودمه. خانمه ازم یه امضا گرفت و یه کارت بهم داد. به خانمه گفتم: حتما به وب سایت مرکز بخش همسریابی هم اضافه کنید، خیلی از ما هستیم که تمایل به ازدواج داریم و افرادی هم هستن که تمایل دارن با معلول ازدواج کنند، وبسایت مرکز بهترین مکانه برای ارائهی این خدمت.
از مرکز زدم بیرون و خستارخان را طی کردم تا به میدان انقلاب رسیدم، اونجا یه پیراهن نخی و دو نقشه ایران و تهران خریدم. کتابی را که هفتهی پیش پیدا نکرده بودم را هم گیرآوردم.
قبلا از یه فروشگاه دوربین عکاسی که تو اینترنت وبسایت خوبی دارن پرسیده بودم: با ویلچر میتونم برم داخل فروشگاهشون؟ گفته بودن: بله. برای حضور در اون فروشگاه تا میدان فردوسی رفتم، اما با یه پلهی چهل سانتی روبرو شدم. از اونجا رفتم پایین تو خجمهوری، سر چحافظ رفتم تو یه پاساژ که همهی مغازههاش گوشی و دوربین میفروختن. تماشای دوربینها خیلی برام مفید بود. دوربین مورد نظر من یکی از اینهاست:
Sony Cyber-Shot DSC-HX100V و Fujifilm FinePix HS20 . نظر شما چیه؟
وقتی احساس کردم زیادی گرمم شده یه شیشه آب خنک خریدم۲۵۰تومان، نصفش را خوردم و باقیشو ریختم رو صورت و شونه و سینه و ران و زانوهام تا دمای بدنم بالا نره. این بهترین و تنها کاریه که تو گرما باید انجام داد. خوشبختانه خیلی زود گرمای بدنم دفع شد.
دوستان بجای ما، سفر خیلی خوب و لذت بخش بود، وقتی اومدم منزل متوجه جای روژلبی شدم که از بوسهی خورشید خانم روی تنم مونده بود، با اینکه اینبار قبل آغاز سفر دست و صورتمو حسابی ضد آفتاب مالیدم، اما چون دکمهی یقهی پیراهنم را نبسته بودم خورشید خانم همونجارو بشکلV
سوزانده.
پسرفت: از روی نقشه با حساب سانت و مقیاس در این سفر حدود ۱۵کیلومتر راه را با ویلچر پیمودم، شایدهم بیشتر چون ۱_خیلی جاها به دلیل مناسب نبودن راه برای عبور ویلچر مجبور بودم مسیر را برگردم و برم تو خیابان. ۲_آخر سفر تقریبا شارژ ویلچرم ته کشید بود. ویلچر برقی فاتح یا shark XS110 بسیار مفید و هرچی بگم ارزشمنده، از نظر سرعت و قدرت و راحتی و امنیت و زیبایی و ارزش واقعا ایدهآله و بنظر من از اتومبیل BMW‑X6 چیزی کم نداره. برای تهیهی این وسیلهی جاپارو هیچ شک و تعلل نکنید.
بازدیدها: 78