با ویلچر برقیم از شمال بسمت جنوب تو پیادهرو خیابان ولیعصر تهران حرکت میکردم و لوازم ورزشی را سیر میکردم. یجا ورود کوچهای به خیابان موجب بالا و پایین شدن سطح پیادهرو بصورت یک پله کوچک شده بود، برای عبور از اون پله، ایستادم و یکم اون سطح را برانداز کردم، امنترین قسمتش برای عبور بسلامت، نزدیکترینجا به دیوار بود، در اون قسمت یه پسر ده سالهی چاق و یه مردی ایستاده بودن، بهشون گفتم: میرید کنار ردشم؟ رفتن کنار، در حین رد شدنم پسره به مرده گفت: اینهمه راه اومده از اینجا رد میشه!؟ منم برگشتم طرفش و بهش گفتم: اگه از اونور میرفتم شاید ویلچرم از پشت برمیگشت، رد شدن از اونجا برای شما چیزی نیست اما برای من این پله مثل قطره باران تو لونه مورچه است، آخر خطابهی قرام انگشتامو شبیه هشمت فردوس تو سریال ستایش کردم و با خنده و شوخی به پسره گفتم: افتاد.
پاپوش: خدا را شکر، خدا درهای رحمتشو باز کردو باران خوبی بارید، ایشاالله دل همه شاد و گرم به عشق باشه.
رسیدیم پشت در خونه ، کلید نداشتم به داداشم میگم کلیدتو بده، میگه میخوای درو باز کنی؟ میگم پَـــ نَ پـَــــ میخوام بدمش به حسین تهی از معطلی درش بیارم….
رفتم جلسه ثبت نام ۱ساعت وایسادم.یارو اومده میگه میخوای ثبت نام کنی؟ پـَـــ نَ پـَـــ اومدم حالتو احوالتو سفید رویتو سیه مویتو ببینم بروم..
تو اتاق عمل نوزاد تازه به دنیا اومده به دستیار میگم چاقو رو بده میگه میخوای بند نافو ببری؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ میخوام رقص چاقو کنم از مامان بچه شاباش بگیرم!!
۲ساعته از بیرون صدای قار قار میاد…داداشم میگه صدای کلاغه؟میگم: پــَ نَ پـــَ قناریه متال میخونه!
دوستم در یخچالو باز کرده,دیده هیچی توش نیس,میپرسه:واقعاخالیه!؟میگم پَــ نَ پَـــ هیدنشون کردیم که غریبه ها نبیننشون
دوستم تو خونه خوابیده بود داداشم از راه اومده میگه خوابه؟ میگم پَـــ نَ پَـــ رفته رو اسکرین سیور لگد بزنی روشن میشه!!!!داشتم میرفتم باشگاه وسط راه یادم اومد یه چیزی رو یادم رفته، برگشتم خونه.در زدم داداشم در رو باز کرده با تعجب میپرسه حامد تویی؟!!!نرفتی باشگاه؟ میگم:پَــــ نَ پَــــ حامد رسید من دیلیوریشم