مراسم گرامیداشت روز جهانی معلولان که در برج میلاد برگزار شد، برای من و همسرم خاطره انگیز و تاریخی و شادی بخش و خوش یمن شد. بعد برنامهی برج میلاد متوجه کاج مطبقمون شدم. کاج مطبق گیاهی است زیبا و بسیار کم توقع. بهار گذشته این درخت زینتی را خریدم سیهزار تومان، اون موقع ارتفاع درخت با گلدانش تقریبا یکمتر بود. من یه ریزه گران خریدمش اما همون موقع قیمت این گیاه در گلفروشیهای مرکزشهر دوبرابر این بود. جای گلدان کنار پنجرهای جنوبی و کنار تخت منه، به همین دلیل مرتب چشم من به اونه. از روزی که کاج را خریدم هیچ تغییری در اون ندیدم، از برج میلاد که برگشتیم مرتب به همسرم میگفتم: این کاجه انگار داره رشد میکنههآاا. من نوک درخت را با گلمیخی که بند دور پرده را بهش میاندازند میسنجیدم و میدیدم که از اون داره بالا میزنه. در اون روزها من یه مقدار متنابهی بداخلاق و غرغرو شده بودم و حتی به خاطر رشد کاجمون هم غر میزدم. رشد کاج خوشحال کننده بود اما اون شادی و خوشحالیای نبود که من دلم میخواست. در اون زمان بهترین کار این بود که رشد کاجمون را به فالنیک بگیریم و امیدوار باشیم به روزهای بهتر همراه با خبرهای خوش و دلخواه. ادامه دارد…..
پسرفت: هفتهی پیش رفته بودیم عقدکنون پسر داییم: محمدمهدی. تو این عکس حسین که پشت من ایستاده میشه پسرعمهی: محمد مهدی، حالا شما بگید حسین چه نسبتی با من داره؟ و چندسال با من اختلاف سن داره؟