برج عاج‌

چهل ساله زیر بار فشار اقتصادی و روانی دشمنان خارجی و دشمنان دوست‌نمای داخلی داریم مقاومت می‌کنیم، عمرمان به مقاومت کردن تباه شد. یک روز خوش و آرام ندیدیم. آقایان با لباس مبدل بین مردم بروید و درد دل مردم را مستقیم از خودشان بشنوید. شما که میفرمایید در مقابل فشار دشمن ایستادگی می‌کنید و مذاکره نمی‌کنید، از شما سوالی دارم: اگر روزی از سر بی‌تدبیری شما جنگی درگیرد، آیا خودتان و خانواده‌‌یتان از برج عاج‌ خارج می‌شوید و به جنگ میروید؟

کتاب

چند وقته دارم کتاب سینوهه را میخونم، قبلا هم یه بار کتاب سینوهه را خوانده بودم، الان که میخونم خیلی جالب تره برام، زن یک پزشک فقرای مصر نوزادی را در سبدی روی نیل پیدا میکنه و بخانه میبره. زن و شوهر اسم بچه را سینوهه میگذارند و به مدرسه طب میفرستن. سینوهه به لطف سخت کوشی و غلامش پزشک معرفی میشه و بلاخره پزشک مخصوص فرعون میشه. سینوهه وقتی برای معالجه مادر فرعون به کاخ میره میفهمه که به احتمال زیاد فرزند فرعون پدر بوده. غیر از سرگذشت خود سینوهه در این کتاب سرگذشت و نحوه‌ی زندگی ملل مختلف را هم میخوانیم. این کتاب پر از پندهایی است که از ۴هزارسال پیش تا کنون هنوز کاربردی هستند، زیرا مردم این منطقه (خاورمیانه) هنوز همان مردم هستند. در این کتاب بسیار از جنگ و خونریزی فرقه‌ای و قومی گفته شده و الان هم دقیقا شاهد همون جنگ‌ها در بین فرقه‌ها و قوم‌ها هستیم. خواندن کتاب سینوهه خالی از لطف نیست.

تاریخ خاندان زند و زندیان

سرپوش: این روزا منتظر ورود پسرم به دنیای خاکی هستیم، برای اینکه پسرم با تاریخ خاندانش آشنا بشه متن زیر را گردآوری و ویرایش و منتشر کردم. زمانی که داشتم برای متن زیر جستجو میکردم چند عکس از کریم‌خان دیدم که باعث حیرت من و هر کس که اونها را بهش نشان دادم شد، چرا که شباهت حیرت‌انگیزی با پدرم داره.

از کسانی که قبلا متن زیر را تهیه و در جاهای مختلف منتشر کردن تشکر میکنم.

به خواندن ادامه دهید

رابطه‌ی ژنتیکی

داشتم برنامه‌‌ی سلاح‌های خوف‌انگیز هیتلر را که از شبکه صهیونیستی من‌وتو ضبط کرده بودم را با لپ‌تاپ میدیدم (چون حوصله آگهی و ریتم آهسته را ندارم، برنامه‌ها را ضبط و با دور تند میبینم) ناخودآگاه وسط برنامه ذهنم شروع کرد به مقایسه‌ی شرایط اون موقع آلمان و الان ایران: اون موقع آلمان تمام سرمایه و امکانات و نیروهای انسانی کشورش را اختصاص داده بود به تجهیزات و سلاح‌هایی که بتونه از اونها در جنگ استفاده کنه تا صاحب دنیایی بشه که نژاد ژرمن یا آریایی، حکمران مطلق آن بشه. اما کشورهایی که آلمان با اونها وارد جنگ شده بود باهم متحد شدن و آلمان را به خاک سیاه نشاندن. الان ما هم گیر دادیم به انرژی هسته‌ای و کشورهایی که از جانب ما احساس خطر میکنن دنیا را علیه ما متحد کردن و با تحریم‌های همه جانبه ما را به حال و روزی انداختن که هر لحظه احساس ندارتر شدن میکنیم. نتیجه اخلاقی من اینه که: اگر ما آریایی‌ها از هیچ چیزی به ژرمن‌ها شبیه نباشیم حتما از کله خشکی و افکار مردم آزار بهم شبیه هستیم.

پاپوش: یه شبی که خیلی باد میآمد از عروسی آمدیم خانه تو حیاط به همسرم گفتم: مهتاب و ناهید و زهره و ستاره و قمر و اختر و آسمان را دیدی؟ گفت: نه، تو اینا را کی و کجا دیدی؟؟ گفتم: الان بالای سرت تو آسمان. همسرم گفت: بله، چه معنی داره مرد اینهمه سربه‌هوا باشه؟؟ چشمتو درویش کن و زود برو داخل خانه که ناجور هوا سرده.

روباه و زاغ

مدلهای شلوار جین از گذشته تا آینده

تحولات

در بیمارستان هنگام عیادت، جوانی حدود ۲۵ساله، قد بلند و هیکلی با کفش ورزشی و شلوار ارتشی‌مدروز و یه هندزفری بلوتوث به گوش را دیدم که مدام با خانم جوانی که همراهش بود شوخی دستی خرکی میکرد. وقتی از کنارم عبور کرد بهش گفتم: اون خانم خواهرته یا همسرت؟ گفت: خبط کردم و زن گرفتم. گفتم: دیگه غلط زیادی نکن و تریپ مردسالاری ورندار که آخر و عاقبت خوشی نداره. بعدا همراه‌هام بهم گفتن: شانس آوردی پسره از پنجره پرتت نکرد بیرون. اگه خواهر یا دوست یا همسر آدم درک بالایی داشت و همه رقمه رفیق راه آدم بود بازهم نباید فراموش کرد که او زنی است با دنیا و خواست‌ها و عواطف و احساساتی بسیار متفاوت‌تر از مردها، ممکنه خانم‌ها با شوخی‌های مردانه کنار بیان اما قطعا شوخی‌های مردانه اونهم در جمع باعث جمع شدن حس‌های ناخوشایند در دل خانم‌ها میشه و وای به روزی که اون حس‌ها تبدیل به عقده‌ای سرگشاده بشه.   

پایانه: تحولات بازار مالی کشور اینجوری شده: دریافت حقوق به ریال، خرید به نرخ لحظه‌ای دلار.

آرزوی ایرانی‌ها در چند دهه گذشته !!!
دهه۵۰: اگه انقلاب بشه خوشبخت میشیم
دهه۶۰: اگه جنگ تموم بشه خوشبخت میشیم
دهه۷۰: اگه خرابی‌های جنگ را بازسازی کنیم خوشبخت میشیم
دهه۸۰: اگه معجزه بشه خوشبخت میشیم
دهه۹۰: خدا کنه معجزه بشه از این بدبخت‌تر نشیم

سرنوشت

آدم‌ها همیشه با خودشون میگن: کاشکی اینطور میشد. کاشکی اونطور نمیشد. گاهی که من سیم‌هام اتصال میکنه با خودم میگم کاشکی ۳۰ سال پیش انقلاب نمیشد. از هرکی بپرسن اگه انقلاب نمیشد، چی میشد؟ به فراخور سن و جنسیتش میگه: مدرسه‌هامون مختلط بود، رفاقتی میرفتیم استخر، جوانان‌مان در جنگ ازبین نمیرفتن، غربی‌ها منطقه را تاراج نمی‌کردن، الان ما جای کره‌ی جنوبی بودیم و …... من اصلا کاری به این حرف‌ها ندارم، برای من مهم اینه: اگه انقلاب نمیشد ارتش همچنان پدرم را در شهرهایی غیر از تهران می‌چرخاند، آخه سال۵۴ فرمانده‌ی پدرم با دشنام دستوری بهش میده، پدر من هم با مشت چشم طرف را بالامیاره. از اون جریان به بعد پدرم
را تبعید میکنن و تو پروندش میزنن صلاحیت خدمت در مرکز را نداره. با انقلاب پدرم به تهران منتقل شد و من از یه بچه‌ی ایزوله و درس خون تبدیل شدم به بچه‌ای با دوستانی زیاد که همه درس نخون بودیم. خلاصه اگه انقلاب نمیشد پدرم به تهران نمیآمد و من درس خون می‌ماندم و….. و کلا سرنوشتی غیر از این میداشتم. پس نتیجه میشود که قطع نخاع شدن من نتیجه‌ی انقلاب بوده، کاشکی انقلاب نمیشد.

پسرفت: من اصلا آدمی نیستم که بخواهم برای اشتباه خودم زمین و زمان را متهم کنم و از اونها بنالم، مطلب بالا خلاف واقعیت نیست، اما من اون را از سر بی حرفی و طنز و شوخی نوشتم، شاید هم سیم هام اتصال کردن.  

باران دوست جدیدی در اسپیشیال

حرف‌های یواشکی مردی با ام اس همسرش