أعوذ بِاللَّه

هفته پیش با اپلیکیشن همراه بانک مبلغ صدهزار تومان زدم برای شخصی. در تاییدیه تراکنش، دیدم مبلغ ۷۳۰ تومان کارمزد بابت مبلغی که خودم جابجا کردم، از حسابم کسر شده. داشتم شاخ درمی‌آوردم، تا چند روز پیش ۳۰۰ تومان برای هر تراکنش از حساب کسر می‌شد! یهو این کارمزد بیش از ۱۰۰% افزایش یافته؟

اصلا بانک به دلیل عدم حضور من در شعب بانک و نگرفتن وقت کارمندان بانک، باید به من پاداش هم بده، نه این که جیبم را خالی کنه.

مسئله این است: اگر هر یک از ۸۰ میلیون پرتقال فروش ایرانی برای تامین مایحتاج خانواده خود، روزانه۳ تراکنش صد هزار تومانی داشته باشد، حداقل در هر ماه مبلغ یک میلیون تومان از دارایی او کسر می‌شود بابت: راهزنی : نظام مضمحل سیستم ورشکسته مدیریتی، سیاسی، اداری، اقتصادی، مالی و بانکی و البته اجتماعی کشور.

این کار سیستم بانکی مثل اینه که مردم هر وقت به هر دلیلی، سرخود، از دارویی استفاده کردند، مجبور باشند ویزیت دکتر بدن.

ته‌بندی: بهترین راه برای مورد تعرض قرار نگرفتن از جانب الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ، دریافت و هزینه حقوق بصورت نقد است.

مثلی معروف و کاربردی در بین سران هست که میفرماید: دزدان ناشی به بانک میزنند ولی دزدان حرفه‌ای بانک میزنند.

صدق الله العظیم

بازدیدها: 127

سالی که گذشت

هفته‌ی پیش عرض کردم که، هنوز یک‌سال نشده باهمسرم زیر یک سقف زندگی میکنیم، امروز باید عرض کنم که، سال پیش در همین هفته‌ی آخر سال بود که من و همسرم از خانواده‌هامون جدا شدیم و به لطف خانوداه‌هامون زندگی مشترک زیر یک سقف را آغاز کردیم. سال جاری یا بقول دری زبان‌ها، سال روان برامون اتفاق‌های جالب و شیرین و خوشایند داشت: اول سالی با کلی تعجب همسایه‌مون را در اولین عید دیدنی متاهلی منزل پدر خانمم دیدم، تازه اون که خوب بود، چون تعجب آورترین کمد‌ دیواری دنیا را در منزل پدر خانمم دیدم. یه پیشنهاد انقلابی در کمال هوشمندی برای هدفمندی یارانه‌ها به ذهن و زبانم آمد. از اخلاق و رفتار متاهلی خودم گفتم. یه افسانه‌ای محلی در مورد رعد و برق شنیدم. من و همسرم بجای پارک و سینما و رستوران رفتیم خونه‌ی بابام. کلی بکن و نکن کردم. برای مهمونی افطاری که دعوت بودیم کلی ویلچر رانی کردم. پدرم نتیجه‌ی۲۰سال معلول داریش را دید. نتیجه‌ی آبرو جمع کردنم تو خدمت سربازی را دیدم. با خانواده همسرم رفتیم مسافرت و سفرنامه (۱) و سفرنامه (۲) را نوشتم. از درگیری و مزاحمت نسیم خانم گفتم. یه جوان را دوچار تحولات کردم. صحنه‌ی سخیف و مستهجنی که در یک سریال بود را فاش کردم. به رابطه‌ی ژنتیکی ایرانی‌ها و آلمان‌ها پی بردم. فهمیدم چگونه روی ویلچر بنشینیم بهتره. راهنمای ازدواج با معلول قطع نخاع شدم. برادر داماد بودن را تجربه کردم. برای کسانی که میخوان ازدواج کنند آگهی ازدواج و همسریابی دادم. برای رفع سرماخوردگیم خود درمانی کردم. برای گرامیداشت روز جهانی معلولین رفتیم برج میلاد. پیشنهاد برگزاری مسابقه‌ معلول خوشبخت کیست؟ را دادم. خبر ساخته شدن میکروکامپیوتری برای گام برداشتن و واکر ویژه بیماران ضایعه نخاعی  را شنیدم. نکاتی پیرامون رفتار با کسی که آسیب نخاعی دیده را خواندم. باز هم خبرهایی از درمان با سلول‌های بنیادی شنیدیم. بهترین خبر از بهترین شیوه‌ی ترمیم نخاع را شنیدیم. فتنه‌ی اقتصادی را افشا کردم. دوباره به عینک نیاز پیدا کردم. فراموش‌کاریم موجب شد فکر کنم  پدر نشده سالمند شدم. پیش درآمد فصلی تازه در زندگیمون را گفتم. کمی به عقب رفتم و پس درآمد فصلی تازه را گفتم. داداشم نازنینم منو وارد بهترین کسب و کار برای معلولان کرد. و دست آخر گفتم که من مردی از جنس……. هستم.
پسینه:
 یک سال دیگه از سالهای باقی مانده‌ی عمرمون کم شد و به سن‌مون اضافه شد. آرزو میکنم سال آتی برای همه پر از خیر و برکت باشه و ایشالله همه دست کنید تو طلا و جواهر. ایشالله در سال جدید وارد مرحله‌ای جدید خواهم شد.  

بازدیدها: 29