از وقتی پنجرهی اطاقم تبدیل به درب شد تا بتونم از اون برم توی بالابر ویلچر و برم تو حیاط با مشکل ورود پشه و مگس از اون درب مواجه شدیم. البته همیشه جلوی درب پردهی توری پارچهای بود اما با وزش باد حشرات از کنار پرده میامدن داخل. برای رفع مشکل پدرم درب و پنجرهساز آورد و گفتیم: میخواهیم جلوی این درب، یه درب توری بزنیم، فکر و روشی براش داری؟ طرف بعد یکی دو روز فکر کردن گفت: راهی به ذهنش نمیرسه. تا دوماه پیش چارهای جز سازگاری با این مشکل نداشتیم. یه روز که داشتم کانالهای فروش کالا تو ماهواره را سیاحت میکردم دیدم دارن پردهای میفروشن که وسطش چاک داشت ولی به لبههاش آهنروبا وصل کرده بودن تا بعد عبور افراد، دولب پرده بچسبه بهم. باخودم گفتم: این چیزی که ما میخواهیم، داستان را برای پدرم تعریف کردم و توضیح دادم که چه چیزی را برای چه کاری میخواهیم. پدرم از یخچالسازی محلمان یک متر آهنروبای زوار یخچال خرید و آورد و مادرم اونها را کوک زد دوسر پرده. حالا پرده راحت میچسبه به چهار چوب درب و مانع ورود حشرات میشه. فکر خوب و موثریه که برای همه میتونه مفید باشه.
پایانه: سریال نابرده رنج داره میگه: اسد پنبه و عماد خلافکار پچول، بدون هیچ آموزش رزمی و جنگی کلی رستم دستان هستن، و با دست خالی، دو تنه با تمام ارتشیهای حرفهای و مسلح دشمن برابری میکنن. از ضعفهای زیاد این سریال که بگذریم، میشه گفت: داستانی جذاب داره.
بازدیدها: 1615
خودمانیم خیلی تفکراتت و پیگیری هایت خوب است ها….
سلام عمو پشه کش: دی
ناراحت نشی آ
من کلا بچه ی سرتقی هستم مزاح فرمودم!
نابرده گنج جالبه…
نتیجه اخلاقیش این میشه که … همیشه تهاجم فرهنگی بد نیست
سلام
من تمام تابستون را وسط حیاط زیر درخت می خوابم. تحمل پشه بند و محفه یا هیچ چیز دیگه را هم ندارم. با پشه ها هم کنار اومدم می گزند و من هم بی خیالش شدم. اما نصف شب با سرما که نیاز به پتو پیدا می کنم کیف می کنم و جبران گزیدگی
سلام دوست عزیز
بعد از مدت ها تونستم به وبلاگتون سر بزنم.پاینده باشید
سلام بر مهردا د عزیز
ما از این انشا نتیجه می گیریم
احتیاج انسان را وادار به ابتکار می کند.
شاد باشید.
هی زندی چه جالب تو تو وبلاگت دنده عقب گذاشتی؟ اینجا می شه در زمان به عقب برگشت جالبه
قبلا نمی شد برا متن های قدیمی یاد داشت گذاشت اما الان می شه.
بهش فکر کردی بعضی وقتها اختراحات خیلی خیلی ساده قرنها طول می کشه تا انجام بشند؟