با بیست دقیقه تاخیر سرویس ایابذهاب بهزیستی آمد دنبالم، رانندش مردی پنجاه ساله و خوشبرخورد بود، او درب عقب ون را باز کرد و سطح شیب دار پشت ماشینو آماده کرد و با راهنماییش با ویلچر برقی داخل ون شدم. آدم وقتی روی ویلچر عقب ون نشسته سرعت را چند برابر حس میکنه، اینو راننده وقتی بهم گفت که ازش پرسیدم: الان چندتا سرعت داری؟ آقای راننده بعد از من، یه خانم که ام اس داشت و یه خانم که دختر یازده سالهش به دلیل ازدواج فامیلی مشکل ژنتیک داشت را براداشت تا ببره برای کاردرمانی.
حدود ساعت نهونیم جلوی دانشگاه تهران پیاده شدم تا دوتا کتاب بخرم، از اونایی که پرسیدم کتابارو نداشن. از خیابان انقلاب به خیابان ولیعصر رفتم، ابتدای ورودم به خیابان جمهوری یه گدای معتاد بهم گفت: یه کمکی بهم بکن. گفتم: توکه سالمی احتیاج به کمک داری یا منه چلاق؟! طرف گفت: پاهام بخیه و عفونت داره. درحال رفتن بهش گفتم: رو تن منم جای ۲۰۰تا بخیه هست.
خیابان جمهوری بورس لوازم صوتی و تصویری و خانگیه، تصویر تلویزیونهایLEDشگفت انگیز بود اما اصلا توجهمو جلب نمیکردن، چشم من دنبال دوربین عکاسی بود، چند وقته پیرامون خرید یه دورربین عکاسی همهکاره توی اینترنت تحقیق میکنم، با سیاحت دوربینها به این نتیجه رسیدم که: ظاهر و اندازهی دوربینها تو اینترنت بسیار بزرگتر و خفنتر از اونچه که تو فروشگاهها هستنه.
در ادامه راه خواستم برم از فروشگاههای همکف ساختمان پلاسکو لباس بخرم که با مانع نرده مواجه شدم، خواستم برم داخل کوچه برلن و لاله زار که با نرده مواجه شدم، ضلع شمالی میدان توپخانه به نرده خوردم، در پیاده روی ناصرخسرو به نرده خوردم. تا انتهای خیابان ناصرخسرو و وسط کوچه مروی رفتم و از اونجا برگشتم سر چهارراه استانبول چون قرار شد رانندهی سرویس اونجا بیاد دنبالم.
مسیر رفتنم سرپایینی بود به همین دلیل خیلی از شارژ ویلچرم کم نشد اما در بازگشت وقتی ساعت ۱۳ به محل سوارشدن سرویس رسیدم یک سوم شارژ ویلچرم رفته بود. در عکس مسیر رفتنم با رنگ قرمز و برگشت با رنگ آبی مشخصه.
این سفر برام بسیار جذاب و مهیج و لذتبخش و شادیآفرین و سوزاننده بود، پیرراهن آستین کوتاه موجب شد آفتاب شدیدا پوست دستامو بسوزونه.
پاورقی: با توجه به دیدههام میتونم بگم تنها هنر شهردار تهران این بوده که پیادهروهای خیابان ولیعصر را طوری بازسازی کرده که شایستهی تردد شهروند باشه، اما وای به روزی که فرد ویلچرنشین وارد منطقهی۱۲تهران بشه، من میگم این منطقه بخشی از رژیم نژادپرست و ضد بشر صهیونیستیه، همونطور که صهیونیستها با دیوار حائل از منافع خودشان حفاظت میکنن کسبهی منطقه۱۲ هم با پیروی از اون الگوی ضد انسانی و با حمایت شهرداری با انواع نرده سلولهای خودمختار خودشان را طوری ساختن که معلول برای تردد یا برای خرید به هیچ وجه نتونه از اون نردهها عبور کنه. در هر دو پیاده روی سر چهارراه استانبول بطرف بهارستان نرده هست، برای عبور از اونها وارد خیابان شدم، یه راننده بعنوان پند بهم گفت: با این قانون جدید راهنمایی رانندگی میزنن بهت و خسارت هم ازت میگیرنآااا. مسئولین محترم پاسخگو باشید: اگر یه اتومبیل میزد بهم، چه کسی مقصر بود؟ من؟ راننده؟ کسبه؟ شهرداری؟
با عرض پوزش برای قطعی چندروزهی وبلاگ، دلیل این قطعی جا به جایی ناگهانی سرور بود و چون وب سرور هم وب سرور قبل نبوده و یک وب سرور جدید نصب کرده بودند مدیر اسپیشیال مجبور شده از نو دیتا بیس هارو ایمپورت کنه. با تشکر فراوان از مدیر اسپیشیال برای تمام زحمتی که بخاطر حمایت از ما متقبل میشه، حسین آقا دستت طلا، الهی دست کنی تو طلا و جواهر، ننه قربان.
عرضه ویلچر خورشیدی با توان حرکتی ۲۰ کیلومتر توسط محققان کشور
سلام اقای زندی از اینکه وبلاگ دوباره راه اندازی شد خوشحالم سفر به شهر خوب بود من که هر وقت از خونه بیرون میرم انگار شهر عوض شده مثل زندانی که امده مرخصی شاد وموفق باشی
سلام پیشاپیش روز مرد مبارک .
سلام آقا مهرداد خوبی؟
چرا وبلاگت اینجوری شده؟؟؟؟؟
چند روز پیش اصلا باز نشد
سلام .اول خیلی خوشحال شدم که بیرون رفتید ولی ای کاش اون اصطلاح (چلاق)رو بکار نمی بردید ماها اگه اینجور بخودمون بگیم دیگه خدا بفریاد برسه بقیه چی میخوان بگن اونا که فقط دنبال یه نقطه ضعف از ما هستن تا سریعlableنتونستن رو رومون حک کنن.
سلام آقا مهرداد عزیز
خوبید؟
پس حسابی یک روز رو خوش گذروندید ، من که خیلی علاقه به اینجور شهر گشتی ها دارم بخصوص الان که ویلچری تهیه کردم که فقط چرخهای اون شارژی هست و من اطراف منزل تا مسافت ۲ تا ۳ کیلومتری رو میتونم برم و برگردم و به کارهام بدون برداشتن ماشین و دردسرهای جای پارک پیدا کردن برسم به زودی عکس ویلچرم رو توی وبلاگم میزارم فوق العاده جمع و جور و راحت هست
مهرداد عزیز ضمن سلام:
پارسال که ویلچر فاتح رو معرفی کرده بودی گفته بودی که خرید از مرکز اصلی شرکت و همچنی دادن اسم تو باعث تخفیف میشه و قیمتش هم تقریبن مقرون به صرفه هست … من برای داداشم که او نیز مثل تو دچار ضایعه نخاعی است با مرکز شرکت تماس گرفتم تو خیابان شریعتی بالاتر از سمیه…کریمی نامی جواب داد و گفت حضور ذهن نداره که شما رو یادش بیاد و قیمتی که داد بالاتر از اونی بود که تو گفته بودی…
کریمی دو میلیون و صدو پنجاه گفت… ازین جهت گفتم در صورت امکان یه راهنمائی بکنی دوباره.
ممنون برادر.
سلام بر مهرداد عزیز
خدا قوت
چه عجب وبلاگتون باز شد؟
بابا شما که متخصص هستید کاری کنید افراد اماتوری مثل ما پشت در بسته نمونند.
Iran aslan be fekre kasaee ke ba wheelchair taradod mikonan nist
Iran aslan be fekre kasaee ke ba wheelchair taradod mikonan nist
سلام آقامهرداد
امروز دوساعت از وقتم را گذاشتم برای اینکه بفهمم شما کی هستی تازه آمدم به وبلاگ تون خوبه شما روحیه خوبی داری که شاید آدم های سالم نداشته باشند را ستی عکستون دیدم توی عکس هاتن خوب به نظر می آمدین خیلی چیزی یاد گرفتم ممنون.
بازتاب: جدا شدیم | آشنايي با يك معلول قطع نخاع