تاریخ خاندان زند و زندیان

سرپوش: این روزا منتظر ورود پسرم به دنیای خاکی هستیم، برای اینکه پسرم با تاریخ خاندانش آشنا بشه متن زیر را گردآوری و ویرایش و منتشر کردم. زمانی که داشتم برای متن زیر جستجو میکردم چند عکس از کریم‌خان دیدم که باعث حیرت من و هر کس که اونها را بهش نشان دادم شد، چرا که شباهت حیرت‌انگیزی با پدرم داره.

از کسانی که قبلا متن زیر را تهیه و در جاهای مختلف منتشر کردن تشکر میکنم.

زندیان یا زندیه یا دودمان زند نام خاندانی پادشاهی است که میان فروپاشی افشاریان تا برآمدن قاجار به درازای چهل و شش سال در ایران بر سر کار بودند.  این سلسله به سردمداری کریم‌خان زند از ایلات لر ساکن ملایر که از سال ۱۱۶۳ هجری قمری در ایران به قدرت رسید او فردی مدبر و مهربان بود.  کریم‌خان خود را وکیل الرعایا نامید و از لقب (شاه) پرهیز کرد.  شیراز را پایتخت خود گردانید و در آبادانی آن کوشش نمود.  ارگ، بازار، حمام و مسجد وکیل شیراز از کریم‌خان زند وکیل الرعایا به یادگار ماندهاست.

کریم‌خان زند، وکیل الرعایا (۱۱۹۳ ۱۱۶۳ ه. ق. ): از سوابق زندگی خان زند تا سال ۱۱۶۳ه. ق.  که جنگهای خانگی بازماندگان نادر شاه بی کفایتی آنان را برای مملکتداری آشکار ساخت و به تبع آن عرصه را برای ظهور قدرتهای جدید مستعد گردانید، خبری در دست نیست.  به دنبال اغتشاشات گسترده و عمومی این ایام خان زند به همراه علی مردان خان بختیاری و ابوالفتح خان بختیاری اتحاد مثلثی تشکیل دادند و کسی را از سوی مادری از تبار صفویان بود را به نام شاه اسماعیل سوم به شاهی برداشتند.  ولی چون هیچ یک از آنان خود را از دیگری کمتر نمیشمرد، ناچار به نزاعهای داخلی روی آوردند.  سرانجام کریم‌خان توانست پس از شانزده سال مبارزه دایمی بر تمامی حریفان خود از جمله محمدحسن خان قاجار و آزاد خان افغان غلبه کند و صفحات مرکزی و شمالی و غربی و جنوبی ایران را در اختیار بگیرد.  وی به انگلیس‌ها روی خوش نشان نداد و همواره می‌گفت آنها می‌خواهند ایران را مانند هندوستان کنند.  برادر وی، صادق خان، نیز موفق شد در سال۱۱۸۹ ه. ق.  بصره را از حکومت عثمانی منتزع نماید و به این ترتیب، نفاذ اوامر دولت ایران را بر سراسر اروندرود و بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند.

 قلمرو زندیه در ۱۷۸۲ میلادی
کریم‌خان زند

کریم‌خان زَند (۱۱۹۳ – ۱۱۶۳ ه. ق) (حکمرانی: ۱۱۷۹ – ۱۱۹۳ ه. ق) که خود را وکیل الرعایا میخواند و نه پادشاه، یک ایلیاتی بانفوذ لر و از شاخه ی لر کوچک منتسب بهلر فیلی بود که به فرمانروایی ایران رسید و بنیانگذار پادشاهی زندیان شد.  کریم‌خان توانست پس از فروپاشی حکومت نادرشاه افشار، تمام بخشهای مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد.  همچنین برادر وی، صادق‌خان، نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ه. ق.  بصره را از امپراتوری عثمانی جدا کرده و به ایران پیوست نماید و از این طریق، نفوذ ایران را بر سراسر اروندرود، بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم
گرداند.

پست‌های کریم‌خان زند:

ایل خان

سرلشکر

وکیل الرعایا

سیاست داخلی او را نیکوترین فرمانروا پس از حمله عربها به ایران دانسته‌اند.  کریم‌خان از ایل لک زند همدان بود.  پدرش «ایناق خان» نام داشت و رئیس ایل بود. کریم‌خان در آغاز یکی از سربازان سپاه نادرشاه افشار بود که پس از مرگ نادر به ایلش پیوست.  کم کم با سود بردن از جو به هم ریخته پس از مرگ نادر کریم‌خان نیرویی به هم زد و پس از چندی با دو خان بختیاری به نامهای ابوالفتح خان و علیمردان خان ائتلافی فراهم ساخت و کسی را که از سوی مادری از خاندان صفوی میدانستند، به نام ابوتراب میرزا را به شاهی برگزیدند.  در این اتحاد علیمردان خان نایب‌السلطنه بود و  ابوالفتح‌خان حاکم اصفهان و کریم‌خان نیز سردسته سپاه بود.  اما چندی که گذشت علیمردان‌خان،  ابوالفتح‌خان را کشت و بر دیگر همراهش کریم‌خان هم شورید ولی سرانجام پیروزی با کریم‌خان بود.  چندی هم با محمد حسن‌خان قاجار دیگر مدعی پادشاهی ایران درگیر بود که سرانجام سربازانش محمد حسن‌خان را در حالی که رو به گریز بود کشتند.  او بازمانده افغانهای شورشی را نیز یا تار و مار کرد و یا آرام نمود.  سر انجام با لقب وکیل الرعایا (نماینده مردم) در ۱۷۵۰ به فرمانروایی بخش بزرگی از ایران به جز خراسان رسید که آن را به احترام نادرشاه در دست نوه او شاهرخشاه باقی گذاشت. کریم‌خان لکی بیسواد اما هوشمند و باتدبیر بود و به آرامش و رفاه مردم اهمیت میداد و به دانشمندان ارج میگذاشت.  وی کارخانه‌های چینی‌سازی و شیشه‌گری در ایران احداث کرد.  صنایع و بازرگانی در دوره وی رونق فراوان یافت.  با این وجود غربیان وی را «پادشاهی بزرگ» نمیدانستند چرا که در دوره‌ی زمامداری او به‌ایشان امتیازی داده نشد؛ البته او خود نیز چنین ادعایی نداشت و خود را وکیل الرعایا میخواند.  کریم‌خان با توجه به پیشه‌اش که سرپرستی ایل بود از نزدیک با مشکلات مردم آشنا بود و سپس سپاهیگری آن هم در ارتش نادری، که درگیر جنگهای پیاپی بود به او نشان داد که بار جنگ‌های پیاپی به دوش خراج مردم است؛ پس، بیشتر آرامش و درگیر نکردن کشور در درگیری‌ها را میپسندید تا مبادا آشوب و یا جنگی به کشور و مردم آسیب برساند.

جنگ خارجی

تنها جنگ دوران فرمانروایی کریم‌خان، جنگ بصره و ستاندن این شهر از عثمانیان بود.  او در این جنگ به دلیل بدرفتاریها و اخاذی از بازرگانان ایرانی توسط حاکم بصره درگیر شد.  در زمان او بندر بوشهر مرکز تجارت و داد و ستد شد.  کریم‌خان از انگلیسی‌ها دل خوشی نداشت و همیشه می‌گفت که انگلیسی‌ها می‌خواهند ایران را مانند هند کنند؛ بنابراین با دیگر کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و هلند به امور بازرگانی می‌پرداخت.  سرکوبی شورشها در زمان کریم‌خان چند آشوب کوچک از جمله طغیان میرمهنا دزددریایی معروف خلیج فارس و شورش حسینقلی خان جهانسوز رخ داد اما در کل در زمان او مردم ایران روی آرامش دیدند.

پایتخت کریم‌خانی

کریم‌خان زند شهر شیراز را پایتخت خود ساخت و بناهای بسیار زیبایی از خود در این شهر به یادگار گذاشت که از آن جمله میتوان به حمام وکیل، بازار وکیل، ارگ کریم‌خان و مسجد وکیل اشاره کرد.  مرگ کریم‌خان و نسل اوکریم‌خان در ۱۱۹۳ هجری قمری (۱۷۹۹ میلادی) درگذشت.  فرزندان او هفت تن، چهار پسر و سه دختر بودند.  پس از مرگش بزرگترین پسرش  ابوالفتح‌خان به
فرمانروایی رسید.

پایه گذار دودمان زند، کریم‌خان فرزند ایناق خان، ریئس ایل زند بود که در روستای پری از بخشهای ملایر زندگی می کردند و به گویش لری سخن می گفتند، در میان فرزندان ایناق خان، کریم‌خان، مردی شمشیر زن، دلیر، خردمند و دانا شناخته شده بود و او را «توشمال» به معنی بزرگتر و کدخدا می نامیدند.  در دوران صفویه و افشار ایل زند گاه به عثمانیها و زمانی به افغانها می‌تاختند و دارائی آنها را به یغما می‌بردند و با این کار بر آن بودند که دشمنان را از ایران برهانند.  آنان با ترفندهای سیاسی ویژه که آمیخته با ساده دلی و پاکی بود. 

همسایگان که چشم به خاک ایران داشتند از کشور رانده و هرگز فرمانبردار آنها نشدند.  در این راستا دکتر نوائی می نویسد: « این طایفه به هیچ قدرتی سر فرود نیاورد، نه خراجگزار افاغنه شد، نه خدمتگزار عثمانیان، بلکه با روش جنگ و گریز به اصطلاح آن زمان «قزاقی» دائماً مزاحم اردوی عثمانیها بودند. » در زمان نادر شاه، این ایل به خراسان کوچ داده شد و در «دره گز» جایگزین شدند.  نادر تنی چند از دلاوران ایل که کریم‌خان یکی از آنها بود به سپاهیان خود افزود.  کریم‌خان
از خود دلیری و دلاوری نشان داد تا آنجا که به سرداری سپاه ابراهیم‌خان برادرزاده نادر برگزیده شد.  پس از کشته شدن نادر، برگ نوینی در تاریخ زندگی ایل زند باز شد و آنها از تبعید گاه خود به دیار کهن «پری» بازگشتند.  
کریم‌خان پس از جنگ و ستیز با رقیبان خود که بیشتر از سران بختیاری بودند، در سال ۱۱۷۹ هجری برابر با ۱۷۵۹ پس از زایش مسیح، وارد شیراز شد، آنجا را پایتخت قرار داد و به شاهی رسید.  او تا پایان زندگیش هرگز پانیام شاه و سلطان را نپذیرفت و خود را وکیل الرعایا خواند زیرا به این باور بود که وکیل مردم ایران است. «  به راستی عنوان جالبی بود.  نه پیش از او کسی از این عنوان پرشکوه استفاده کرده بود نه پس از او. پس پاسخ را در شخصیت و مشرب خود او باید جستجو کرد.  این عنوانی بود که او از سر عقل و درایت به آن قناعت ورزیده بود. »

ساختار فرمانروائی کریم‌خان پس از ساسانیان و دستیابی عرب به ایران بنیانی ایرانی نژاد داشت.  پس از فروپاشی آل بویه آنانکه در خاک ایران حکمرانی کردند، یا ترک و یا مغول بودند.  او نخستین ایرانی پس از ترک و مغول بو دکه در سراسر ایران فرمانروائی کرد.  خان پاک دل و بی پیرایه زند، امانه بی سیاست و ناتوان در کشور داری، توانست آرامشی را که زمانها مردم ایران آرزومند آن بودند، برایشان ارمغان آورد.  مردم توانستند پس از مدتها جنگ و تنگدستی و بیماری که در دوران نادر و جانشینان او ایران را فرا گرفته بود، در آسایش، با نشاط و شادی زندگی کنند.  کریم‌خان ۱۴ سال پایان عمر را چنان پی ریزی کرد که خود و مردم ایران آسوده و شاد بودند. 

در ایامش ایران طرب خانه بود

ز عهدش غم غصه بیگانه بود
مسجد وکیل در شهر شیراز یادگار کریم‌خان زند

ابوالفتح‌خان زند

ابوالفتح‌خان زند سومین پادشاه دودمان زند ایران بود.

پادشاهی ابوالفتح‌خان در سال ۱۱۵۸ خورشیدی و فقط در حدود ۷۰ روز بود. ابوالفتح‌خان فرزند کریم‌خان زند و جانشین زکی‌خان بود.

صادق‌خان زند، صادق‌خان برادر تنی کریم‌خان زند و پدر بزرگ  لطفعلی‌خان زند بود.  وی که مردی دلاور بود پس از مرگ کریم‌خان و در جنگ قدرت میان خاندان زند در آغاز نابینا و چندی بعد کشته شد.

علیمرادخان زند

شیخ ویس‌خان زند

جعفرخان زند، جعفرخان پسر صادق‌خان زند بود و پدر  لطفعلی‌خان زند. او چندی فرمانروی بخشهایی از ایران مرکزی و جنوبی را در دست داشت و سرانجام در جنگ قدرت میان دودمان زند در شیراز و در حالی که بر تخت بیماری بود کشته شد. او را با وجود توانایی جنگی‌اش ترسو خوانده اند. وی واپسین فرمانروای زند پیش از پسرش بود.

صیدمرادخان زند، صِیدمُرادخان زند هفتمین پادشاه دودمان زند ایران بود. صیدمرادخان زند که از ۱۱۶۷ تا ۱۱۶۸ خورشیدی (۱ سال) پادشاهی کرد جانشین جعفرخان زند بود. صیدمرادخان زند فرزند خدامرادخان بود.

لطفعلی‌خان زند، لُطفعَلی‌خان زند (۱۱۴۸-۱۱۷۳ خورشیدی) واپسین فرمانروای زند بود که میان سالهای ۱۱۶۸ تا ۱۱۷۳ خورشیدی (۱۲۰۳ تا ۱۲۰۹ قمری) بر سر پادشاهی با هماورد نیرومندش آقا محمدخان قاجار به نبرد پرداخت و سرانجام از او شکست خورد و با مرگ او پرونده دودمان زند نیز بسته شد.  طایفه زند یکی از طوایف قوم لر می‌باشد. وی پسر جعفرخان زند و نوه صادق‌خان زند برادر بنیادگذار فرمانروایی زندیان؛ کریم‌خان زند وکیل الرعایا بود.  وی دارای ویژگیهای برجسته بسیاری چون خوش‌سیمایی، دلاوری، نیرومندی و هوش سرشار بود.  وی از ادب و شعر هم بی‌بهره نبود. شعر زیر را که در تاریخ ایران بسیار نامور می‌باشد وی درباره شکست‌هایش از آقامحمدخان سرودهاست:

یا رب ستدی جهانی از همچو منی

دادی به مخنثی، نه مردی نه زنی

از گردش روزگار معلومم شد

پیش تو چه دفزنی چه شمشیرزنی 
لطفعلی‌خان زند

نبرد بر سر قدرت

هنگامی که جعفرخان پدرش در شیراز ترور شد وی در بوشهر سرگرم سر و سامان دادن به وضعیت آن سامان بود که خبر مرگ پدر را شنید.  وی که در این هنگان تنها هجده یا نوزده سال داشت با سیصد تن سپاهی دشتستانی خود را به شیراز رساند و بر کودتاگران پیروز شد و کنترل اوضاع را به دست گرفت.  در این هنگام با آقامحمدخان قاجار رو به رو شد که بر خش‌های شمالی و مرکزی کشور چیره شده بود، با وی به نبرد پرداخت و در آغاز به کامیابی‌هایی هم رسید ولی هنگامی که در یکی از لشگرکشی‌ها با سپاهش از شیراز بیرون رفته بود با خیانت حاج ابراهیم کلانتر روبه رو شد.  وی دروازههای شیراز را بست و شاه جوان را به شهر راه نداد.

آوارگی،
به دست آوردن کرمان، و دستگیری
سپاهیان نخست به دشتستان و سپس به بندر ریگ رفت.  امیرعلی‌خان حیات داوودی فرمانروای ریگ وی را به گرمی پذیرفت و در اندازه توان نیروهایی بدو داد.  او شکست‌هایی به سپاهیان قاجار وارد ساخت و سرانجام در دشت زرقان میان تخت جمشید و شیراز اردو زد . شهریار زند بعلت نیروهای کم دست به جنگ پارتیزانی زد. در این هنگام خود آقامحمدخان با سپاهی چهل هزار نفری به سوی فارس رهسپار شد.  لطفعلی‌خان با سه هزار تن در جایی به نام شهرک میان راه شیراز-اصفهان و در ۱۴ فرسنگی شیراز به پیشباز سپاه قاجار رفت ولی چون شمار سپاهیان دوسوی نبرد با هم برابر نبود لطفعلی‌خان رو به شبیخونهای پیدرپی آورد و اینگونه ماهها سپاه قاجار را کلافه نمود. به ناچار با صد تن از یارانش از راه بیابان به طبس رفت، در میان راه چند تن از یارانش از زور تشنگی جان دادند،
فرمانروای آن سامان دویست تن سرباز زیر فرمان او گذارد. وی با این شمار از سپاهیان که داشت پس از چندی ابرقو را گرفت.  در آنجا به گسترش سپاهش پرداخت تا آنکه نیروهایش را به ۱۵۰۰ تن رساند، پس دارابجرد و نیریز را نیز به دست آورد و سپاهیانی را که قاجارها از شیراز برای جنگ با او فرستاده بودند را نیز شکست داد.  در این هنگام بزرگان نرماشیر بدو پیوستند و او سرانجام توانست بر شهر کرمان چیره گردد.  کرمانیان او را پذیرفتند و از او پشتیبانی کردند. او در کرمان به نام خود سکه زد و آن شهر را مرکز پادشاهی کوچکش قرار داد. آقامحمدخان با لشکرش کرمان را محاصره کرد، محاصره چهار ماه دنباله داشت و در شهر قحطی آمد. سرانجام لشکر قاجار به درون شهر ریخت. خان زند از میان سپاه قاجار گذشت و توانست به یاری اسبش غران خود را تندرست از میدان برهاند و به سوی ارگ بم رفت و بیست و چهار ساعت پس از آن به بم رسید. از بم به سوی طبس رفت.  فرمانروای طبس امیرحسن خان به پیشبازش رفت و او را نکو داشت
ولی بدو پیشنهاد کرد که به تیمورشاه درانی فرمانروای قندهار پناهنده شود. در همین زمان بزرگان نرماشیر برایش پیامی فرستادند که در جنگ با قاجارها از او پشتیبانی خواهند نمود. شاه زند به بم رفت و حاکم بم نیز وی را به نیکی پذیرفت ولی ازآنجا که میپنداشت برادرش که از لشکریان زند بود به دست سپاه قاجار افتادهاست به مهمان خویش خیانت کرد و وی را به قاجارها سپرد. از دیگرسو خان قاجار پاداشی را برای تحویل دادن مرده یا زنده او تعیین کرد که فرمانروای بم با تحویل او به قاجارها آن را به دست آورد. البته لطفعلی‌خان به آسانی دستگیر نشد و تنها زمانی تسلیم شد که اسب نامدارش غران از پای درآمد. 
لطفعلی‌خان در برابر خان قاجار وی را در حالیکه در نبرد با دشمنان زخمهای سختی را بر بازو و پیشانی برداشته بود به کرمان نزد خان قاجار بردند. او که خون بسیاری را از دست داده بود با همان حال نزار در برابر آقامحمدخان ایستاد و بدو سلام ندادو بدو تعظیم نکرد. آقامحمدخان نیز دستور داد که اصطبل‌بانانش وی را مورد تجاوز جنسی قرار دهند. فردای آن روز وی را باز به پیش خان قاجار آوردند در حالیکه دیگر هوشی در تن نداشت و آب هم بدو نداده بودند و وی را بر روی زمین میکشیدند. به گزارش تاریخ‌نویسان خان قاجار با نیشخند بدو گفت که: «هان لطفعلی‌خان! هنوز هم غرور داری؟» واپسین شاه زند که دیگر توان سخن گفتن نداشت تنها سرش را بالا برد و با پلنگ دیدگان بدو نگریستو گفت: «من از تو نمیترسم ای اخته فرومایه». این ایستادگی خان قاجار را به خشم آورد و دستور نابینا کردن او
را داد. برخی نیز نوشته‌اند که او با دستهای خود چشمهای وی را از کاسه بیرون کشید که دور از واقعیت می‌باشد. 
مرگ

لطفعلی‌خان را آقامحمدخان به تهران برد و پس از چندی دستور کشتنش را داد. مرگ وی را به روش خفه کردن نوشته‌اند. پیکرش را در امامزاده زید در بازار قدیمی تهران به خاک سپردند. رفتار آقامحمدخان با بازماندگان واپسین شاه زند هنگامی که لطفعلی‌خان از فارس دور شد آقامحمدخان در ذیحجه۱۲۰۸ در شیراز بر تخت پادشاهی زندیان نشست و نخستین دستوری که داد ویران کردن برج و باروی شیراز بود که یادگار کریم‌خان بود. فتحعلی‌خان صبا شاعر دوره زندیان و قاجار در اندوه ویران کردن این باروی شکوهمند چنین سرود:

گردون به زمانه خاک غم ریخت، دریغ

با شهد طرب زهر غم آمیخت، دریغ

از کینه‌ی دور فلک جورسرشت

شیرازه‌‌ی شیراز ز هم ریخت، دریغ

دستور دیگرش بیرون کشیدن استخوانهای کریم‌خان زند، بنیادگذار پادشاهی زندیان از آرامگاهش بود، وی استخوانهای نخستین زند را به تهران برد و دستور داد که در زیر پله‌های کاخش جایی که همیشه از آن گذر میکرد خاک کنند تا همیشه بر آن پای نهد. این استخوانها تا پادشاهی رضاشاه پهلوی در همانجا ماند تا در زمان پادشاهی او استخوانها را با احترام
بسیار از خاک بیرون آوردند و در جایی دیگر به خاک سپردند. 
سپس دستور بازداشت و زورگیری دارایی‌های زندیان و وابستگان آنها را داد و آنگاه شاهزادگان و شاهدختان زندی را با خواری بسیار یکجا گرد آورده و به سوی استرآباد کوچاند. چنین می‌نماید که سرنوشت شومی بر آنها رفته است، از سرنوشت شاهدخت همسر لطفعلی‌خان زندو پسران شهریار زند فتح‌الله‌خان و خسرومیرزا به دلیل سانسور دستگاه قاجار آگاهی درستی نداریم.  آقامحمدخان همچنین مردم کرمان را نیز به گناه یاری دادن به لطفعلی‌خان جزای سختی داد، به فرمان او تمامی مردان کور و به نوامیس تجاوز و اموال غارت گردید.  لطفعلی‌خان در فرهنگ توده از آنجا که وی دارای ویژگی‌های همه‌پسندی چون زیبایی، دلاوری، تسلیم ناپذیری و ایستادگی بیش از اندازه داشت و با دغل‌کاریها و بداقبالی و ناکامی و سرانجام شکنجه ددمنشانه و مرگ رودر رو شده بود در نزد مردم به شخصیتی افسانهای همچون چهرههای شاهنامه‌ای تبدیل شده است. برای او تصنیف‌هایی سروده شده است که در دل مردم زنده مانده و جهانگردان نیز حتی از آنها یاد کرده‌اند. بخشی از یکی از این تصنیف‌ها را که در میان کرمانیان ساخته شده و مردم سالها آن را میخواندند در زیر میآید:

هر دم صدای نی میاد

آواز پی در پی میاد

لطفعلی خانَم کی میاد؟

روح و روانم کی میاد؟

امروزه نام لطفعلی‌خان در برخی شهرها بر خیابانهایی نهاده شده است، به ویژه در شیراز خیابانی به نام او نامگذاری شده است.

 غران

غران نام اسب نامدار لطفعلی‌خان بود(بعلت رنگ سیاه اسب).  نژاد این اسب نامشخص است که بارها جان ارباب خود را در نبردهای گوناگون رهانیده بود. این اسب تند و تیز سیاه رنگ بود و بر پیشانیش لکهای سپید به مانند یک ستاره داشت. گریز لطفعلی‌خان از میان سپاه قاجارها در رویداد تاختن بر کرمان تنها با یاری غران شدنی گردید و چنانکه پیشتر گفته شد او فاصله میان کرمان تا بم را در بیست و چهار ساعت پیمود.  سرانجام هنگامی که در بم لطفعلی‌خان بر اسبش نشست تا از مهلکه بگریزد دشمنان پاهای پشت این اسب را بریدند، حیوان به زانو میافتد ولی سوارش که از سرنوشتش آگاه نبود او را هی کرد، اسب روی پای بریدهاش میایستد ولی از درد تاب نمی‌آورد و به زمین میافتد. دیدن صحنه قطع شدن پاهای غران شاه جوان را متاثر کرد.
لطفعلی‌خان و میرزا مهدی لشکرنویس
آن مرد میرزا مهدی لشگر نویس نام داشت. وی پیش از لطفعلی‌خان در دستگاه پدرش جعفرخان کار میکرد که به دلیل جرمی جعفرخان دستور بریدن گوشهای او را داده بود.  وی نیز هنگامی که جعفرخان ترور شد گوش‌های سر بیجان ارباب پیشین خویش را برید.  پس از پیروزی آغازین لطفعلی‌خان بر کشندگان پدر میرزا مهدی بریدن گوش را انکار کرد و حاج ابراهیم نیز برای بخشش او پادرمیانی کرد، لطفعلی‌خان نیز وی را بخشید و حتی برای وی پست‌هایی و خلعتی هم در نظر گرفت. ولی در روزی که قرار بود خلعت را به او بدهد به آتش‌بیاری مادرش میرزا مهدی را زنده‌ زنده در آتش انداخت و زیر قول خود زد و حاجی را نیز از خود رنجاند. حاج ابراهیم کلانتر بزرگترین لغزش لطفعلی‌خان اعتمادش به حاجی ابراهیم بود چه که همانگونه که دیدیم این مرد به شاه جوان خیانت کرد و دروازه شیراز را به روی او بست و خانواده و زن و بچه و دارایی‌های وی را دودستی به خان قاجار سپرد. حاج ابراهیم دارای نفوذ بسیار بود و خویشانش در جاهای گوناگون ایران از تهران تا اصفهان بر سر کارهای مهم بودند. وی از آغاز کار به نامه نگاری با قاجارها پرداخته بود و داستان میرزامهدی نیز وی را رنجاند و یکسره به دشمن زندیان پیوست.

لشکرکشی به کرمان

آقامحمدخان برای آرام کردن آذربایجان به آن نقطه رفت، لطفعلی‌خان به سوی کرمان لشکر کشید، این لشکرکشی نافرجام به فرسوده شدن سپاهش انجامید و در تازش‌های آینده قاجارها برایش گران تمام شد.  تعدادی از طایفه زند چون وضعیت را نامناسب دیدند و بزرگان طایفه زند هرکدام برای رسیدن به قدرت دست به کشتار یک دیگر زده بوداند, شبانه و مخفیانه به سمت کوهستانهای سخت‌گذر بویر احمد حرکت کردند تا جان زن و فرزندانشان در امان باشد و تا زمانی که سلسله عوض شد در همان جا میزیستند وانگاه که قتل عام بر علیه این طایفه به پایان رسید و بعد از مرگ آقامحمدخان قاجار که کینه این طایفه را بر دل داشت باز مانده طایفه کریم‌خان به یاسیچ یا همان یاسوج کنونی کوچ کردند ودران مکان اقامت گزیدنند و در این مدت صاحب مال و منال خوبی شده بوداند. بعد سالها مخفیانه زندگی کردن حاج نیاز بزرگ طایفه به سمت اردکان فارس هجرت نمود وبا ورود ایشان به این منطقه کسی یارای مقابله با این طایفه تازه وارد را نداشت و آنگونه که خدا می خواست به بزرگی و خانی منطقه درآمد و ایشان برای همیشه در این مکان اقامت کردند و بعد از حاج نیاز فرزندش حاج علی خان و فرزندان ایشان بر بلوکات اردکان فارس خانی و کلانتری کردند و از این طایفه در فارسنامه ناصری یاد شده است. ایشان کلیه دهات مجاور را خریداری کردند و خراج سالیانه حکومت را یکجا میپرداختند این طایفه برای قدردانی از زحمات حاج نیاز بعدها نام خانوادگی نیازی را برای فامیل خود انتخاب کردند از حاج نیاز یاسیچی قرانهای خطی بر پوست اهو برای وراث ان به جای مانده است. و در دوره پهلوی که مبارزات بر علیه خوانین اغاز شده ایشان بدون مقاومت قدرت را به حکومت مرکزی تحویل دادند. فارسنامه ناصری از دیگر بازماندگان طایفه زند که به یافت آباد کنونی تبعید شده بودند نیز در اواخر دوره قاجاریه رضا قلی بک میرزا و بعد از او مرتضی خان زند معروف به مرتضی خان یافت آبادی موفق به تملک اراضی یافت آباد شدند که البته در رابطه با مالکیت یافت آباد همواره باعبدالحسین میرزا فرمانفرما معروف به شازده فرمانفرما از شاهزادگان صاحب نفوذ قاجار اختلافاتی وجود داشت که در نهایت پس از نزاعی طولانی و خشونت بار در دوران پهلوی اول با رای دادگاه مالکیت یافت آباد به خوانین زند رسید. مرتضی خان یافت آبادی نیز همچون دیگر اقوام خود جوانمرد و مردم دار بود و به عنوان یکی از پیشگامان اصلاحات ارضی بخش عمدهای از زمینهای یافت آباد را به صورت داوطلبانه به مردم واگذار کرد. مقبره رو به تخریب وی در قبرستان یافت آباد واقع شده است. زندیان با انگلستان دارای پیوندهای بازرگانی بودند و برخی سران این دودمان همچون واپسین شاهشان لطفعلی‌خان برخوردهای نزدیک و دوستان‌های با نمایندگان این کشور داشتند.
هرچند برخورد کریم‌خان با انگلیسی‌ها در تاریخ پُرآوازه است؛ وی چینیهای پیشکشی انگلیسی‌ها را در پیش رویشان شکست و ظرف‌های مسی ایرانی را به زمین زد و گفت که می‌بینید مال ما بهتر است و نیازی به ظرف‌های شما نداریم؛ ولی می‌نماید این از عاقبت اندیشی بنیانگذار این دودمان بوده باشد چه که هندوستان به تازگی به استعمار انگلیسی‌ها درآمده بود. ولی با این همه وی به شرکت انگلیسی هند شرقی پروانه زدن تجارتخانه در بوشهر را داد و تسهیلاتی بدیشان بخشید. انگلیسی‌ها پارچه‌های پشمی به ایران میآوردند و در برابر کریم‌خان ایشان را از حق گمرک معاف نمود. ولی بازرگانان انگلیسی حق بیرون بردن طلا و نقره را از ایران نداشتند و ناچار بودند برای بهای کالاهای خویش کالاهای ایرانی خریداری کنند.

فتح بصره در سال ۱۷۷۵ (میلادی) نیز از سوی کریم‌خان برای از رونق انداختن بازرگانی عثمانی و رونق بخشیدن به بندرهای ایران بود چه که پنج سال پیش از آن بازرگانان انگلیسی تجارتخانه خویش را در بوشهر بسته و در بصره برپا نموده بودند و با چیرگی بر بصره آنها چارهای نداشتند جز اینکه شرطهای ایران را در راه بازرگانی بپذیرند. هلند نیز در آن زمان هماورد بازرگانی انگلستان بود، این کشور در این زمان جزیره خارک را اشغال کرد و آن را محور بازرگانی خویش با ایران و عثمانی قرار داد ولی دیری نگذشت که در سال ۱۷۷۶ (میلادی) راهزنی به نام میرمهنا ظاهراً به اشاره زندیان خارک را گرفت و هلندیها را بیرون راند. همچنین روسیه نیز پیوندهای بازرگانی گستردهای در این روزگار با زندیان داشته‌اند.

در نیمه دوم سده هجدهم اروپاییان حرکتهای استعماری خویش را در شرق آغاز کرده بودند و کریم‌خان از این جنبش اینان هشیار بوده و به پیروانش نیز هشدار میدادهاست. دوره زند به دو بخش شهریاری کریم‌خان و دوره پس ازآن بخش پذیر است. وضعیت مردم در زمان پادشاهی کریم‌خان او که مرد ساده‌زی بود به تجملات و انباشتن دارایی کششی نداشت و بیشتر سرمایه کشور را به مصرف نیازهای درونی کشور میرساند. او دوست داشت مردم در آرامش و آسایش و شادی زندگی بکنند و در راه این آرزوی خویش میکوشید. او که انسانی بیآلایش بود در توده مردم حاضر میشد و از روزگار آنان آگاه میشد و گاه در انجام کارهای پست نیز بدانها یاریمیرساند.

از مهربانی و بخشش او داستانها گفته شدهاست. مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریم‌خان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مرد را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان، وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند. مرد به حضور خان زند می رسد و کریم‌خان از وی می پرسد: “چه شده است چنین ناله و فریاد می کنی؟” مرد با درشتی می گوید: “دزد همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم!” خان می پرسد: “وقتی اموالت به سرقت می رفت تو کجا بودی؟” مرد می گوید: “من خوابیده بودم!!!” خان می گوید: “خوب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟” مرد در این لحظه آن چنان پاسخی می دهد که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود و سرمشق آزادی خواهان می شود. مرد می گوید: “من خوابیده بودم، چون فکر می کردم تو بیداری!” خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند و در آخر می گوید: “این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم…”

ایل زند

ایل زند یکی از شاخه های ایل های ایرانی نژاد بوده اند و با یکی از گویش های لری صحبت می کرده اند . ایل زند زیرگروه قبیله لک بوده است . در سده دوازدهم جمعیت این ایل آن چنان زیاد نبوده است .با توجه به این که بیشتر منابع ایل زند را لر ذکر می کنند اما در کتاب ” کرد در دایره المعارف اسلام ص ۹۷ ” چنین آمده است :زندیه یک طایفه کرد بوده و در درجه اهمیت قرار داشت . آنها بین همدان و ملایر در ناحیه ای که قبلا ایغار نامیده می شد، زندگی می کردند .در زمان نادر شاه به خراسان کوچانده شدند اما پس از مرگ نادر شاه دوباره به موطن خود بازگشتند.

دوره کریم‌خان زند:

مردم شیراز و فارس کریم‌خان را لر می دانند . در برخی منابع نوشتاری هم وی را لر لک ذکر کرده اند .یکی از پژوهشگران کرد ، کریم‌خان زند را از طایفه کرد لک می داند (زه کی به گ ، محمد ئه امین ، کورد و کوردستان ، چاپ بغداد ۱۹۳۲ میلادی جلد ۱)  هم چنین کنسول ا. آرلف ( به نقل از آکوپوف ص ۸۴ ) می نویسد :” کریم‌خان زند ، خودش زنگنه بود “

به هر روی کریم‌خان زند ، در سال ۱۱۶۴ ه.ق . شیراز را به پایتختی برمی گزیند و چند طایفه کرد را از کردستان به شیراز می آورد از جمله طایفه احمدوند ، کرونی ، کلون عبده و ایل بایروند.( نکته جالب این که در شهرستان کازرون و در نزدیکی دریاچه پریشان دو روستا به نام های کلونی و عبده ای وجود دارد که می تواند نشان از نامگذاری این روستا به دلیل همین طایفه بوده باشد ) .افزون بر اینها حدود ۹۰ هزار نفر از ایلات بختیاری، زنگنه ، وند و لیلاوی را مانند گروه احمد وند و کرونی در نزدیکی شهر شیراز اسکان می دهد.(کتاب مجمع التواریخ ، ص ۳۴۲ و تحفه العالم، ص۱۴۵( به نقل از: ورهرام ،ص ۱۸۲)) . البته در منابع دست اول زندیه هم می بینیم که طایفه مافی ( در کتاب عبدالکریم شیرازی ،ص۱۳۲آمده است که :”مافی از قبایل لک که در حوالی قزوین اسکان دارند” ، طایفه باجلان ، طایفه چگنی و … نیز در شیراز و فارس بوده اند .( به نقل از ابوالحسن غفاری کاشانی در کتاب گلشن مراد که به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد در سال ۱۳۶۹ در انتشارات رزین چاپ گردیده است ، ص .۷۵۸(این کتاب برای نخستین مرتبه در سال ۱۳۶۹چاپ گردید و اطلاعات فراوانی در زمینه کردان ایران در دوره زندیه ارائه کرده است که هیچ یک از پزوهشگران کردشناس در آثار خود از این کتاب استفاده نکرده اند)) هم چنین در این زمینه اکوپوف در صفحه ۶۹ (به نقل از هدایت در کتاب تاریخ زندیه ،تهران،۱۹۵۵) چنین می نویسد : “از اخبار منابع در می یابیم که کریم‌خان زند در سده هیجدهم میلادی ، بخشی از مردم جنوب کردستان را به فارس برد و درآنجا پیشینیان سنجابی ها – پیشینیانشان ، نه اینکه خودشان – در کنار کردان زنگنه در نزدیکی شیراز می زیسته اند . آنها را بختیار خان ،دوباره به کردستان آورد.”

یکی از پژوهشگران معاصر ( ورهرام ، ص ۱۸۲) اظهار نظر کرده است:” کریم‌خان زند به دلایل سیاسی و آرام نگه داشتن قبایل مختلف و هم چنین رونق شیراز گروههای مذکور را مجبور به اقامت در شیراز نموده است” اما از لحاظ منطقی این مساله دور از ذهن به نظر می رسد که آدمی ۹۰ هزار و حداکثر دو تا سه برابر این تعداد را در شهر شیراز و اطراف آن اسکان بدهد ،چه معمولا تمامی اینان از عشایر بوده اند و سرکش و نافرمان و کنترل آنها در داخل شهر و اطراف آن نهایت مشکل بوده است . حال اگر نظریه کرد بودن کریم‌خان زند را بپذیریم ، به نظر پژوهشگر ارجمند دکتر صداقت کیش ، توجیهی منطقی است که کریم‌خان زند از کردان ، برای پشتوانه خود به شیراز و اطراف آن بیاورد .
وجود کردان بیشمار و نقش آنها در دوره این پادشاه ، در شیراز و فارس و بازماندگان کنونی کردان در فارس تا اندازه ای این مساله را تایید می کند . درحال حاضر روستایی به نام کرونی در هفت کیلومتری جنوب شهر شیراز قرار دارد که گرچه به ظاهر کرد نیستند اما نام یک طایفه کرد بر روی یک روستا در مجاورت شیراز دلیلی بر این مدعاست.
به هرحال کردان در دوره کریم‌خان زند دارای نقشی اساسی بوده اند که بعضی از انها در ادامه خواهد آمد.

دو فرزند کریم‌خان زند دارای مادرانی کرد بوده اند و تردیدی نیست که کریم‌خان زند با وصلت با کردان موقعیت خود را از لحاظ پشتوانه بیشتر تثبیت می کرده است .

بزرگترین پسر کریم‌خان زند به نام ابوالفتح خان ، از مادری کرد قوچانی ، خواهر اسماعیل سلطان کرد قوچانی ،در سال ۱۱۶۹ قمری به دنیا می آید و در سال ۱۲۰۱ در می گذرد .” آرامگاه این شاهزاده امروز در گوشه هنرستان مجاور بقعه مبارکه علی بن حمزه در شهر شیراز ، قرار دارد . “

سومین فرزند کریم‌خان ، به نام محمد ابراهیم خان بوده است که از بطن دختر محمد رضا خان کلهر در سال ۱۱۸۲ به دنیا می آید و در سال ۱۲۱۶ در نهاوند در می گذرد .

دوره قاجاریه

در نوشته های موجود از دوران قاجاریه بحثی از کردان فارس نشده است فقط در کتاب وقایع اتفاقیه به ویراستاری سعیدی سیرجانی آمده است که در سال ۱۲۹۷ فتح الله خان کرد سرکرده ماموران اخذ مالیات در داراب بوده است و در جایی دیگر از همین اثر می افزاید که فتح الله خان محصل کرد به شیراز برگشته است . بنابراین می توان علت این امر را کرد و زند ستیزی خاندان قاجار و نیز پراکندگی ایلات کرد دوره زندیه و متفرق شدن آنان ذکر کرد  نوشته اند که عشایر زند در دوره قاجاریه ، متفرق و پراکنده شدند . برخی از آنان به عشایر باجلان در اطراف خانقین پیوسته اند و تعدادی از آنان تا سال ۱۳۴۷ خورشیدی در جنوب شرق کرمانشاه در ناحیه دور و خرامان زندگی می کرده اند . هم چنین می دانیم تعدادزیادی از باجلان ها نیز در بروجرد زندگی می کنند. اما نکته حائز اهمیت این است که از کردان انتقالی کریم‌خان زند هنوز در فارس زندگی می کنند ولی احتمال این وجود دارد که درصد بیشتری از آنها به محل اصلی زندگی خود برگشته باشند در کتاب میرزا حسن فسایی که در سال های ۱۳۰۴ تا ۱۳۱۱ نوشته شده است یکی از تیره های ایل قشقایی را به اسم بارانی کردلو ذکر می کند که به احتمال زیاد این تیره ریشه کردی داشته باشد هرچند که هم اکنون هیچ گونه تیره شناخته شده ای با این اسم در ایل قشقایی مشاهده نمی شود

دوران پهلوی

عشایر کردان باقی مانده از دوره زندیه ( کردان غازیوند و کرونی و …. ) هم چنان در استان فارس زندگی می کنند و به کوچروی ادامه می دهند و در سالهای ۱۳۱۶ تا ۱۳۲۰ شامل اسکان اجباری می شوند و در اطراف شیراز و کازرون ساکن می گردند اما تعدادی از آنها باز هم پس از سقوط رضا شاه به کوچروی ادامه می دهند  عشایر کرد بازمانده از دوره زندیه در فارس هم چنان به کوچروی ادامه می دهند در دوره محمد رضا شاه ایلات فارس به یاغیگری روی آورده بودند که ایلات کرد بازمانده از دوره زندیه نیز در سال های نهضت جنوب در حدفاصل شیراز و کازرون به این امر می پرداخته اند که بزرگان قوم در هنگام صحبت های خود با آب و تاب فراوان از ماوقع آن دوران صحبت می کنند که به دلیل مکتوب نشدن این بیانات اغلب آنها فقط سینه به سینه گشته و دچار فنا شده است و هم اکنون جوانان ایل از آنها اطلاع دقیقی ندارند .ولیکن در صورت وجود اسنادی در این زمینه در آینده به آنها پرداخته خواهد شد  با توجه به این که دوره یاغی گری در ایلات فارس از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۳ خورشیدی بوده است بعد از سال ۱۳۳۳ این ایلات اغلب بتدریج ساکن می شوند تبعیدیان با توجه به این که پس از فرار پیشه وری از آذربایجان ، گروههای بیشماری را با خانواده در زمستان سال ۱۳۲۵ از مهاباد به آباده در شمال فارس و جهرم در جنوب فارس تبعید کردند که بدون شک تعداد زیادی از اینان از یاران پاک باخته قاضی محمد ( این اسطوره شرف و مردانگی کردان ) نیز در بین این تبعیدها وجود دارد ولی با توجه به عدم ثبت تعداد و جایگاه تبعیدی ها در اسناد و روزنامه های دوران پهلوی آماری از این کردان در دست نمی باشد گروه مرکزی خاندان زند  در سال۱۳۳۱ خورشیدی محمد خان زند مشهور به امیر شوکت ، از نوادگان لطفعلی‌خان زند در روزنامه ایران در تهران یک آگهی درج می کند که کسانی که دارای شجره نامه ای حاکی از وابستگی به خاندان زند دارند مدارک خود را برای دریافت کارت به تهران ارسال دارند
که پس از این اقدام برای افراد زیر کارت خاندان زند صادر شد .
نگرشی بر طایفه زند (زندی) در منطقه

مرگ شاه عباس دوم در سال ۱۰۷۷ هجری قمری، و تسلیم شدن شاه سلطان حسین صفوی در مقابل محمود افغان سقوط سلسله صفویه را در پی داشت در این فاصله خانه پاشا بابان حاکم شهر زور حاکم نشین اردلان (سنه و توابع آن) را به تصرف خود در آورده بود نهایتا ً سلطنت سه ساله ی محمود افغان با کشته شدن او که اشرف افغان جانشین وی گردید به پایان رسید و نادر افشار (شاه آینده ایران) به عنوان فرمانده کل قوا به ظاهر از طهماسب دوم فرزند شاه سلطان حسین صفوی حمایت نمود و با کمک متحدان و سران قبایل غرب کشور که بعداً اشاره خواهد شد، افغانها و عثمانیها و خاندان بابان را از ایران بیرون راند و بلافاصله پس از بازپس گیری ولایت غربی در سال ۱۱۴۲ هجری قمری به سنه (سنندج) آمد و پس از مشورت با محمد قلی بیگ وکیل که مورد اعتمادشان بود. سبحان وردی خان (عموی مادری کریم خان زند) از اخلاف سرخاب بیگ فرزند خان احمد خان اردلان را به عنوان حاکم کردستان معرفی و منصوب نمود. نادرافشار پس از حذف رقبای داخلی خود که زمانی او را در پیروزی هایش یاری داده بودند. در سال ۱۱۴۸ ق به عنوان شاه ایران تاجگذاری کرد. مقدمه مذکور را بدان جهت یادآور شدم تا سیر تحولات که در نوشتار بدان اشاره شده است مشخص گردد.
سرزمین و اراضی وسیع غرب کشور از ایام قدیم جایگاه قبایل کرد متعددی بوده که با فرمانروایان ایران بیعت می کردند و با آنان همراه بودند قدرتمندترین این قبایل به گفته ی بد لیسی قبیله سیاه منصور درگروس- چکنی- زنگنه- زند- لک، گوران، روز بهان، پازوکی، کلانی، گلباخی و سایر قبایل غیرتمند دیگری بوده است که ذکر اسامی همه‌ی آنان در این مختصر ممکن نیست یکی از آن قبایل طایفه زندی می‌باشد اعضای طایفه زند به پرورش گوسفند اشتغال داشته و نیمه عشایر بودند و محل سکونت آنان عمدتاً ایلات همدان کرمانشاه و سرزمین های لک بود گروهی از آنان نیز از قدیم الایام در ئیلاق منطقه تابستانی و انبار غلات کردستان اردلان زندگی میکردند و بخش اعظم جمعیت آنجا را تشکیل می دادند. در نیمه نخست قرن دواز دهم هجری بود که نام زندیه یعنی فرمانروایان آینده ایران به سرزبان افتاد در این دوران زند منطقه با قله واقع در منطقه کرمانشاه قبیله ی ثروتمند و مقتدر را تشکیل میداد که در ایالت کرمانشاه در باقله واقع در ناحیه درو فرامان ساکن بودند که از شرق به هرسین از غرب به ماهیدشت و شهر کرمانشاه محدود میشد. اکثر دسته و قبایل کردستان جنوبی به واسطه نسبت خانوادگی یا تبعیت با خاندان اردلان ارتباط داشتند که یکی از این قبایل همان قبیله زند با قله و سایر مناطق بود که توسط مهدی خان و دو برادرش ایناق خان و صادق خان اداره میشد. هرسه برادر زند از پیروان خاندان اردلان بودند ایناق خان با خواهر آنان بای آغا (بیگم آغا) اردلان وصلت کرد که حاصل آن پادشاه آینده ایران کریم خان زند بود. لذا هنگام اشغال ایالات غربی ایران در سالهای ۱۱۳۶ تا ۱۱۴۲ ق بدست لشکر یان عثمانی و گروه های افغان مهدی خان زند بادلاوری خود و سپاهیانش شکست سختی را به اشغالگران وارد آورد و به ز ودی خبر این پیروزی و موفقیت های مکرر زندیه از مرزهای کرمانشاه و همدان به سایر ایالات ایران رسید و نادر افشار که می رفت تا حاکم و پادشاه ایران گردد را نگران کرد بنابراین نادر هنگامی که در سا ل۱۱۴۶ ق فتح بغداد را در دستور کار خود قرار داد هم زمان تصمیم گرفت مهدی خان زند و سایر سرداران اصلی خود را حذف نماید لذا ثروت طایفه زند را تصاحب و تمامی قبیله زند با قله را به خراسان تبعیت نمود ماموریت اسارت خان زند به با باخان چاوش تاشی سپرده شد باباخان موفق شد با حیله و تزویر مهدی خان زند و سردارانش را به اردوگاه خود بکشاند و همانجا هم آنها را به اسارت بگیرد مهدی خان و چهارصد تن از بهترین مردان قبیله از جمله تمامی برادرانش را به جز محمد بیگ که بچه بود با خونسردی تمام به قتل رسانید و اموالشان را تماماً مصادره نمود و بقیه افراد قبیله بلافاصله به دره گز در نزدیکی مرز شمالی ولایت خراسان یعنی همان جایی که نادر متولد و بزرگ شده بود تبعید شدند چنین شد که قبیله زند به طرز چشمگیری ضعیف و فقیر و بی رهبر شد چرا که فرزندان و برادر زادگان مهدی خان از جمله کریم بیگ کریم خان بعدی هنوز صغیر بودند پای به سرزمین تبعید گذاشته و تا پایان سلطنت نادر در آنجا بطور اجبار ماندگار شدند آنان چهارده سال تمام در ده گز خراسان روزگار گذراندند سال های پایانی نادر در استبداد و خون ریزی گذشت در این ایام قبایل کورد خبوشان (قوچان) د رخراسان و از متحدین نادر که قبلا ً به آن دیار تبعید شده بودند از پرداخت خراج امتناع و رزیده و قیام کردند نادر شاه تصمیم گرفت شخصاً سرکوب آنها را فرماندهی کند که شب در اردوگاه خود که در دو فرسنگی قوچان اردو زده بود به دستور بردار زاده اش به قتل رسید با شنیدن خبر قتل نادر طایفه تبعیدی زند در دره گز به سرزمین آبا و اجدادی خود برگشتند و با حضور مجدد در منطقه با سایر قبیله و بستگان که در منطقه حضور داشتند مجدداً خود را سازماندهی نموده و دو پایگاه اصلی قبیله زند یعنی پری و کمازان را در منطقه مجدداً تصرف و خود را قدرتمند نمودند لازم به ذکر است هنگام قتل نادرشاه مسئول اخذ مالیات های غرب کشور میرزا محمد تقی گلستانه عموی نویسنده کتاب مجمل التواریخ در سنه بسر می برد تا مالیات های معوقه سال های قبل و جریمه ای که نادر برای محمد قلی بیگ وکیل در نظر گرفته بود اخذ نماید و چهار تا پنج هزار سوار مزدور افغانی و سیستانی وی را همراهی میکردند تا در صورت عدم پرداخت مالیات به وحشیگری و غارت و قتل عام جمعی بپردازند اما سبحان وردی خان و حکومت اردلان توان پرداخت مالیات را نداشت در این راستا بعد از مدتی خبر مرگ نادر شاه نیز به ایالت اردلان رسید با تایید خبر محمد تقی گلستانه مصلحت را در ترک سنه دید پس به نزد سبحان وردی خان رفت تا انصراف خود را از اخذ مالیات اعلام نماید. اما او برنامه ی دیگری در سر داشت می خواست با سپاهیان همراهش به کرمانشاه حمله نموده و ایالت کرمانشاه را تصرف و تصاحب کند سبحان وردی خان نمی خواست این عنصر و فادار به نادر که سالیان سال غرب کشور را در وحشت فرو برده بود از چنگ وی بگریزد با توجه به اینکه مطمئن شده بود که او می‌خواهد از جاده رمشت و سنقر به کرمانشاه برود پس مخفیانه نامه ای به سران زند فرستاد و ازآنان خواست تا او و سپاهیانش را به سزای اعمالشان برسانند قبیله زند با سرپرستی و فرماندهی آدینه خان و احمد خان به سپاهیان محمد تقی گلستانه یورش برده و آنها را تارو مار و فراری دادند و انتقام چپاول و وحشیگرهای او و همراهانش را که در حق مردم انجام داده بودند گرفتند. محمد تقی گلستانه به زحمت توانست از چنگ آنان بگریزد مدتی بعد سبحان وردی خان توسط حسن علی خان اول برادرزاده اش خلع، و خود حاکم کردستان گردید. سبحان وردی خان به همدان رفت و پس از مرگش بنا به وصیت او جسد وی در آرامگاه مشهور قدیس یارسانی شیدای نازار واقع در کوه شیدا منطقه لیلاخ دفن گردید. در این ایام مهر علی خان تکلو که به حکومت همدان منصوب شده بود برخلاف پدرش که روابط نزدیک و دوستانه ای با خوانین زند داشت از سردشمنی با آنها در آمد و پس از جنگی سخت با طایفه زند و شکست ازآنان دست به دامان حسن علی خان حاکم اردلان برای جنگ با کریم خان زند شد متاسفانه حاکم اردلان در سال ۱۱۶۲ ق به جای حمایت و پشتیبانی از طایفه زند و کریم خان که پسر عمه ی او بودند و با او روابط فامیلی نزدیک داشتند و متحد هم بودند و به جای قدردانی از طایفه زند که به کمک سبحان وردی خان آمده. و دشمن او را فراری داده بودند با خان زند اعلام جنگ نمود و با سپاهی بزرگ و همراهی مهرعلی خان تکلو در اطراف ملایر به جنگ کریم خان آمد در این جنگ سخت علی رغم رشادت‌های فراوان خود و سپاهیانش و حضور مادرش که شجاعانه دفاع نمودند کریم خان زند شکست خورد و تعدادی از افسران نزدیک و فامیل او نیز کشته و مجروح شدند و چهار صد خانوار زند به دستور حسن علی خان برای همیشه به منطقه لیلاخ استان کردستان که هم اکنون محل سکونت آنان می باشدکوچ داده شدندلازم به یاد آوری است منظور از خانوار پدر و فرزندان و یا مجموعه ی برادران و برادرزاده ها یک خانوار منظور شده است و گرنه تعداد از چهارصد خانوار بیشتر است آنان کوچ نشینی را رها کرده و یک جانشین شدند و به زراعت و دامپروری مشغول شدند پس از این شکست خان زند در فکر بازسازی نیروهای رزمی و جنگی خود برآمده و از نظر نظامی فردی لایق و قدرتمند شده بود اگر چه در این دوران پس از مرگ نادر شاه مدعیان حکومت بر ایران نیز فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشتند چنین شد که سه شخصیت مدعی تاج و تخت گردیدند یک کرد یک لرویک افغانی اولی یعنی کریم خان زند پس از دو درگیری بین زندیه و حسن علی خان اول اردلان با اتحاد قبایل محلی بر بخش عمده مناطق شرق کرمانشاه حکمرانی نمود، دومی علی مردان خان از بزرگان نامی بختیاری و سومی آزاد خان افغان حاکم آذربایجان بود آنان در سال ۱۱۶۳ ق در بین خود به توافقی دست یافتند که فرماندهی کل قوا به کریم خان زند رسید و علی مردان خان عنوان وکیل الدوله (نایب السلطنه) را کسب کرد و ابوالفتح خان بیگلر بیگی (حاکم) شهر اصفهان را که در این دوران به پایتخت ایران تبدیل شده بود بدست آورد. در تابستان همان سال یعنی سال ۱۱۶۳ ق کریم خان زند در چهار چوب وظایفش به سوی همدان و کردستان حرکت کرد تا هدف اولیه اش یعنی تسلیم شدن حسن علی خان اردلان و مهر علی خان تکلو دو رقیب قدیمیش را تحقق بخشد خان زند از حمایت ابراهیم بیگ وکیل برخوردار بود لازم به ذکر است خاندان وکیل با بزرگان زند روابط حسنه ونزدیکی داشته اند.
بنابراین سپاه کریم خان در منطقه بیله‌وار (منطقه کامیاران) اردو زد و حسن علی‌خان که قدرت مقابله را نداشت از مردم خواست شهر سنه را ترک کنند و به منطقه اورامان بروند و به کریم خان زند وصلت خانوادگی مجدد را توسط هیاتی که برای وساطت فرستاده بود پیشنهاد نمود کریم خان در پاسخ اظهار داشت پیوند های خانوادگی و دوستی هم اکنون نیز بین دو خانواده وجود دارد ما با هم متحد بودیم و تو آن را نادیده گرفتی با دشمن من متحد شدی و به جنگ من آمدی مگر والی فراموش کرده اند که سبحان وردی خان عموی مادریم بود ومی باشد لذا نیازی به پیوند جدید نیست چنانچه حسن علی راست می گفت باید هنگام اختلاف با محمد علی خان تکلو حاکم وقت همدان از من حمایت می کردند نه از دشمن من کریم خان به سنه (سنندج) وارد شد و پس از تعقیب حاکم اردلان هنگام خروج از شهر به عنوان انتقام به سپاهیان دستوردارد در شهر آتش سوزی راه بیندازند و بعد به اصفهان برگشت. کریم خان زند در سفرش به کردستان و سنندج با سادات باینچوب و منطقه دیداری نموده و به گرمی از آنان استقبال می نماید و طی حکمی دستور می دهد سادات باینچوب از حمایت من برخوردارند و از کلیه باج و خراج سالیانه معاف می گردند. آن حکم ظاهراً در حال حاضر در موزه سنندج وجود دارد. نهایتاً کریم خان زند با درایت و شجاعت و لیاقتی که داشت حکم ران سرزمین ایران شد و تاریخ او را پادشاهی عادل و با سخاوت که در مردانگی جوانمردی- مروت، ایثار و گذشت، مردم داری و عدالت کم نظیر بوده است می شناسد در دوران حکومت او توسعه و آبادانی، اقتصاد و زراعت پیشه وری در سرتا سر ایران گسترش و رونق یافت و تاریخ نگاران و مردم ایران همیشه او را به نیکی یاد کرده و میکنند در زمان او بود که زبان فارسی مجدداً زبان رسمی دربار ایران گردید این زبان در دوره صفویه زبان دربار نبود بعد از مرگ کریم خان زند والیان کردستان به جای اتحاد با جانشینان خان زند با رقیبان آنها یعنی خاندان قاجار دست دوستی و اتحاد دادند لذا همین خاندان قاجارباعث سقوط و نابودی حاکمان اردلان در کردستان شدند که شرح موضوع احتیاج به بررسی جداگانه‌ای دارد. خاندان اردلانی که خود تا مرحله ی نزدیک شدن به حکم رانی در ایران نزدیک شده بودند، آن را دو دستی تقدیم آقا محمد خان قاجار نمودند علی ایحال در سال ۱۱۶۲ ق یعنی کوچ اجباری قبیله زندیه به منطقه لیلاخ، آنان در روستاهای باغچه مریم – چرخه بیان- آلی‌پینگ – خضرلک -کوله بیان – ناوگران – حقه – سراب سرخه (سراب سوره)- ماچکه علیا- ماچکه سفلی سکنی گزیدند و با پشتکار و جدیت و تلاش و هماهنگی ما بین خودشان بر مشکلات فائق آمدند پس از استقرار در محل، آنان تا پایان درگذشت کریم خان زند پادشاه ایران و شروع حکومت خاندان قاجار از پرداخت باج و خراج معاف بودند.
پس از استقرار در روستاهای محل سکونت طبق رسم و سنت گذشته خود در هر آبادی سه نفر را به عنوان معتمد و ریش سفید انتخاب می‌نمودند و آنان بودند که حد فاصل روستاهای همدیگر را براساس میزان جمعیت هر روستا انتخاب و مشخص می‌کردند و هرساله با عناوین مختلف و در مراسمات و اعیاد معتمدین و ریش سفیدان هر روستا در یکی از روستاها جمع می‌شدند و به شور ومشورت می پرداختند و از بین خود سه نفر را به عنوان شورای مشورتی طایفه انتخاب می کردند شورای مشورتی مسئولیت هماهنگی را در بین طایفه بعهده داشته است همان طور که اشاره شد تاپایان حکومت زندیه اینان از هرگونه پرداخت با ج و خراجی معاف بوده اند اما پس از سقوط حکومت خاندان زند و به قدرت رسیدن خاندان قاجار فشار بر خانواده های زندی در روستاهای مورد اشاره افزایش یافت و آنان را مجبور به پرداخت باج و خراج نمودند و با توجه به وجود املاک متعلق به خانواده های وزیری در منطقه و نفوذ آنان در دربار حاکمان اردلان روستاهای مزبور جزء ملک و املاک خانواده های وزیری قرار گرفت و اعتراضات مکرر آنان به دربار والی های اردلان منتج به نتیجه نشد بلکه حاکمان وقت هنگام حضور معتمدین محل و یا شورای ریش سفیدان طایفه در دربار اردلان به جای دلجویی و رفع مشکل و لغو برداشتن سهم مالکانه، آنان را تحت فشار قرار داده و تهدید می نمودند. و حضور مامورین مستقر قاجار در منطقه به این فشار ها تاثیر مضاعف داشت و این وضع تا پایان حکومت قاجار ادامه یافت وحتی تا اواخر حکومت قاجار ساکنین روستاهای مورد اشاره حق سکونت در روستاهای دیگری را نداشته اند در اواخر دوره قاجار بود که تعدادی از خانواده ها در روستاهای منطقه سکونت گزیده اند مانند خانواده زندی در روستای تلوار. خانواده ی زندی در روستای کاریزه اطراف دیواندره خانواده زندی در روستای دولت آباد که این خانواده در هنگام صدور شناسنامه به سعیدی تغییر فامیل یافته اند در روستاهای حصار- اسله مرز – شیخ وجیم- کمدره- تازه آباد کانی گلزار- صلوات آباد- گنداب- قوچم – جوریلان – دول وندی- دهگلان- شهر سنندج- کیله چرمو- حسین آباد – قلعه پولاد- قل قله- آق بلاغ- باینچقلو- سراب باینچقلو- باقلاوا- تازه آباد قره‌گل خانواده های زندی سکونت دارند و در شهرستان‌های قروه و بیجار خانواده‌های زیادی به نام خانوادگی زند و زندیه و زندیان وجود دارند که زندی هستند در منطقه مریوان و پایگلان نیز چند خانوار از این طایفه که تغییر فامیل یافته اند نیز وجود دارد. در منطقه قره‌داغ و کلار از توابع شهر سلیمانیه کردستان عراق نیز چندین خانوار از طایفه زند به آنجا مهاجرت نموده و ساکن هستند و هر ساله جشن کریم خانی بر پا میدارند تعدادی از خانواده های مانند- شیر محمدی- نوری- رحیمی- سعیدی- احمدی- رشیدی- حمیدی- ویسی- برخورداری و … که در منطقه ساکن هستند و یا ساکن بوده اند با خانواده های زندی منطقه از یک طایفه بوده و هستند که هنگام صدور شناسنامه در دوره پهلوی اول با نام یکی از اجداد خود شناسنامه دریافت داشته اند مانند پدر بزرگ رحیمی های ساکن روستای تلوار که به نام پدر بزرگشان رحیم فامیل رحیمی انتخاب نموده اند. اما این تغییر فامیلی کوچکترین تاثیری در ارتباطات خانوادگی و فامیلی آنان نداشته و ندارد و در همه جا خود را زند میدانند و معرفی می کنند مردمان منطقه با هم روابط صمیمی و خانوادگی بسیار خوبی دارند و در کلیه مراسمات مرسوم در منطقه به دیدار همدیگر می روند و روابط فامیلی و طایفه ای خود را تاکنون حفظ کرده اند و به رسومات خود پایبندند به خصوص اهالی و مردمان خون گرم روستاهای ماچکه علیا و سفلی بسیار با هم نزدیک و صمیمی و همیشه در کنار هم در مراسم‌ها حضور دارند. چه آنهایی که هم اکنون در شهر سنندج سکونت دارند و چه آنهایی که در روستا ساکن هستند. لازم به یادآوری است خانواده های زندی با سادات محل و منطقه روابط نزدیک و حسنه ای داشته و متقابلا ً برای همدیگر احترام خاصی قائل هستند و سادات را یاور و دوست خود می دانند و سادات منطقه هم آنان را دوست خود پنداشته و میدانند.
ذکر نکته ای را ضروری است بیان دارم با توجه به توضیحات قبلی در مورد شورای معتمدین خانواده های زندی منطقه یکی از معتمدین طایفه بنام کریم خان رستم شاکرم که در شجاعت و لیافت و سخاوت و گذشت مشهور و در تیر اندازی و سوار کاری کم نظیر بوده است. در اعتراض به دریافت خراج و باج مالکانه از مردم همراه تعدادی از ریش سفیدان به حاکم وقت کردستان بنام شریف الدوله شکایت می برد. و اظهار میدارد شما که آمده اید تا قانون و عدالت اجرا گردد از شما در خواست داریم مجدداً دستور دهید و حکمی صادر فرمایید طایفه ما از پرداخت خراج مالکانه مجدداً معاف گردند شریف الدوله به جای پیگیری خواسته‌ی مربوطه و دلجویی از آنان به کریم خان رستم شاکرم می گوید شرطی دارم و آن این است پول و تفنگ و اسلحه و سرباز و نفرات در اختیارت می گذارم به جنگ طایفه مندمی رفته و سران آنان را دستگیر و یا بکشید و آنها را سرکوب نمایید بعداً خواسته ی شما را انجام می دهم ایشان پس از لحظه ای سکوت و نگاه در چشمان همراهانش در جواب می گوید حاکم عادل با خون دیگران حکومتش پایدار نمی ماند بلکه با درایت و سخاوت و عدالت و دلجویی از دیگران بر قلبها حکومت می راند ما این را از نیاکانمان یاد گرفته و به ارث برده ایم و به شما هم توصیه می کنیم آن را انجام دهید اما شریف الدوله سنگدل باز هم پیشنهاد قبلیش را تکرار می نماید نهایتاً آنان از ارک حکومتی خارج و به منطقه بر می‌گردند و موضوع را برای سایر معتمدین محل بازگو می‌کنند و مورد استقبال قرار می گیرند اگر چه شریف الدوله سنگدل و مشهور به قصاب بعداً با حیله و نیرنگ و تزویر سران غیرتمند عشایرمندمی را به شهادت می‌رساند کریم، رستم شاکرم مشهور به کریم خان با توجه به اینکه فرزندی نداشته اند تا آخر عمر با حرمت هم چون مهمانی بزرگ در میان اهالی روستاهای محل با عزت و احترام مورد پذیرایی و تکریم قرار گرفته است و اور ا گرامی داشته اند و مدتی نیز در منزل جد و پدربزرگ اینجانب با احترام از او پذیرایی شده است.
در خاتمه اگر چه ادغان دارم این نوشتار خالی از ایراد و اشکال نیست موضوع را شروعی برای بررسی بیشتر و اظهار نظر صاحب نظران بزرگوار در این خصوص می دانم. معهذا از خانواده های معزز و محترم اردلان خانواده شرافتمند وکیل خانواده بزرگوار وزیری‌ها و مردوخ سادات گرانقدر بزرگواران خانواده زندی و یکایک عزیز انی که اسناد و مدارکی در خصوص طایفه زندو یا زندی منطقه لیلاخ در اختیار دارند عنایت و مساعدت نموده تصویر آن را در اختیار اینجانب قرار داده و یا اینکه نسبت به انتشار آن اقدام نمایند تا ان اشاالله در آینده در کتابی انتشار و در اختیار علاقمندان قرار گیرد پیشاپیش از تمامی کسانی که ما را یاری و همراهی می نمایند تشکر و سپاس و قدر دانی می نمایم چنانچه خدای متعال توفیق و مجالی عنایت فرماید در آینده در مورد بزرگان و معتمدین و زنان و مردان روستاهای مورد نظر یعنی از تواضع و فروتنی، سخاوت، مهمان نوازی، از خود گذشتگی، وفای به عهد، مردم داری، دین باوری و شایستگی های آنان نوشتاری تقدیم خواهد شد گزارشی از مردمانی خوش قلب و فروتن و مهربان. منبع


یک دیدگاه برای ”تاریخ خاندان زند و زندیان

  1. سلام
    شما منتظر قدوم فرزند خود به این دنیای خاکی هستید و ما هم منتظر دیدن تصویری از این طفل یعنی کوچکترین فرزند از خاندان زندیان در وبلاگ یکی از نوادگاه خاندان زند.
    شاد باشید.

  2. پس این زندی کوچولو کی میاد؟ ما که دلمون آب شد واسه دیدنش!!!!!!!!!!!!
    wwwwwwwwwwwwwwwwwww
    ما هم شیرین چشم به راهیم

  3. اسم گل پسرتون چیه آقای زندی؟
    پیشاپیش تبریک میگم .زیر سایه پدرومادرش نامدار باشه انشااله

    wwwwwwwwwwwwwwwww

    ممنون
    اول دنیا بیاد بعد بریم برای نام گذاری

  4. سلام
    حال خاندان زندی چطوره؟
    ان شاالله به سلامتی بیاد این گل پسر:)

    سلامت و شاد باشید

    wwwwwwwwwwwwwww

    ممنونم
    ایشالله خدا به راه همه خیر بیاره

  5. سلام پیشاپیش قدم نورسیده مبارک. منتظر دیدن عکس گل روی ماهش هستیم ویه عکس هم از اتاقش و وسایل سیسمونی بگذارید

  6. این قسمت از تاریخ رو دوست داشتم و در تاریخ اسلام هم قیام مختار …
    آرزو می کنم به سلامتی دنیا میاد . این روزای آخری احتمالا خانمتون خیلی بی طاقت و خسته و حساسه … هواشو داشته باشین آقای زند.
    برام جالب بود از آینده نگری پست قبلی یهو رفتین به گذشته [گل]

  7. سلام بر بابا زندی امیدوارم خودت و منزل خوب باشید و ولیعهدت هم با سلامتی و خوشقدمی به دنیا بیاد.می گم اگر مامانت این وبلاگ را نمی خونه یواش بگم چه بابای خوش قیافه ای داری ماشالله. عجیب دوره ای شده پدرها با وجود کهولت سن باز از پسرها خوش قیافه تر اند همه. حالا این باعث نگرانی خودت هم می شه چون احتمالا پسرت دیگه از خودت هم زشت تر می شه !!.

  8. خیلی خرسندم و امیدوارم استرس های ویژه پدرشدن با حس حضور خدای مهربان در کنارتان ،آرامش را پیشکشی دل بزرگتان نماید،ببخش کمی ادیبانه شد!
    دوستت دارم وارزوی بهترینها برایتان

  9. سلام
    انشاء الله خوب و سلامت باشید . کی به دنیا میاد این کوچولو ما بی صبرانه منتظرشیم .
    انشاء الله که به سلامتی به دنیا بیاد . عکسش را بزارید حتما ببینیمش . سلام برسانید .آروانه
    wwwwwwwwwwwwwwwwwwww
    ما هم منتظریم

  10. سلام
    خوش بحال به آقاپسرتون که اینهمه منتظر اومدنش هستن.
    من هم خیلی ذوست دارم ع کسشو ببینم.
    در کنار همسر گلتون شاد باشید

  11. تبریک اقاى زند،بنده هم علیرضازند هستم، خوشبختم
    ==============
    سلام
    ممنون از پیام شما علیرضا خان گرامی
    بسیار خوشحال شدم
    پیروز باشید

  12. درود بر شما قدم نورسیده را تبریک می گویم
    جناب زندی با توجه به مطالبی که شما گردآوری کرده اید برای من مشخص شده که اطلاعات شما قابل اتکا می باشد
    خدمتان عرض کنم که خود من تعدادی عکس و یک شجره نامه دارم که می خواهم از صحت و سقم آنها اطلاعی پیدا کنم
    باعث خوشنودی اینجانب است که بتوانم در این رابطه با شما تماس بگیرم

    با تشکر
    غلامرضا پورزندوکیل

  13. درود خدا بر خاندان زند باد.
    من از ایل احمدوند هستم ، یکی از اصلی ترین طوایفی که در قیام زندیه نقش داشته و از مناطق لک نشین استانهای همدان و لرستان کریم خان را حمایت و همراهی کردند . ولی پس از افول زندیه از شیراز رانده شدند و عمدتا از سمت پنجوین به عراق رفتند و در مناطق چمچمال و بازیان عراق مقیم شدند . که اکنون به نام همی وند ( کردی احمدوند ) و الهماوندی ( معرب احمدوند) در آنجا ساکنند. بسیاری هم از آنها درتاخت و تازهایی که در زمان امپراطوری عثمانی با این امپراطوری داشته اند در لبنان و سوریه ماندگار شده و با نام حمیه معروفند که در گفتگوهایی که با بعضی هاشون داشتم و شجره نامه هایی که ارائه کردند خود را احمدوند شیرازی می دانند.
    من از این که احمدوند هستم و از تبار یاران پاک ترین حکومت ایران افتخار می کنم.
    —————-
    سلام
    درود برشما فامیل دور و نزدیک
    به قول باباطاهر چه خوش بی، گذشگانش انسان موجب افتخارو خرسندی و رضایتمندی و آرامش روحی و غرورش باشن.
    راستی خوبی فامیلی شما اینه که نسبت مستقیم شما با خداوند را میرسانه 🙂
    از خواندن مطالب شما خوشحال شدم
    پیروز باشید

    • درود برشما آقایان احمدوند و زند و یا هر طایفه ی که با زند ارتباط دارد و شجره ای در دست دارند با بنده ارتباط بگیرید شاید بتوانم به یاری شما من هم شجره خود را که به طایفه زند ارتباط دارد پیدا کنم سپاس..
      این شماره بنده هست
      ۰۹۲۱۳۲۴۰۳۳۲

  14. باید خدمت لرها و لک های عزیز عرض کنم که کریم خان یکی از مشاهیر کرد هستند که متاسفانه به دلیل بی توجهیی مورخین کرد لرها و بعضا لک ها ادعا می کنند کریم خان ماله اونهاست البته بدون هیچ دلیل و منطق روشنی این ادعا را دارند اما تاریخ میداند که کریم خان کرد بوده و کرد خواهد ماند به اذعان بیشتر مورخین بی طرف.

  15. سلام. اولا خیلی خوشحال شدم که این وب لاگ را در اینترنت دیدم و دوما اینکه خیلی استفاده کردم از مطالب تاریخی و مفید شما. بر آن شدم تا به شما نوشته ای را ارسال کنم شاید با شما فامیل شدیم.
    خدمت شما عرض شود که بنده فرزند جمشید زندی و نوه احمد زندی هستم که طبق شجره نامه کریمخان زند و به گفته پدرم – نصل هشتم کریمخان زند هستیم. نام های عمو های پدر من محمود زندی و محمد زندی می باشد. اسم یکی از پسر عمو های پدر من تیمور زندی هست.
    خوشحال می شم با شما در ارتباط باشم و شاید که با هم فامیل نزدیک باشیم.

    بنده ساکن کرمان هستم ولی پدرم متولد اصفهان هستند.

    آدرس ایمیل من ثبت شده هست. لطفا به من ایمیل بزنید.

    با تشکر.

  16. سلام وه خزمت ایوه عازیران. ایمه له هوز زند تبعید کریاگ قمین وه له قم انیشین… فره دوس درم بزانم هوزمان کرده یا لر. له ناو اکثر کتاول انوسن لر.ولی ایمه خوه مان ایژین ایمه کردین.نه لریما حالی اوه نه لکی. هرچند گیشمان براین ولی خوه م احساست اکم هوزمان یانی هوز زند کردا بون… له لحاظ زوان ناسیو له لحاظ قسیه کان باب گوردو کانمان که وینه اوتن. اوانه ی ک ایژن ایمه زندل کردین بیزحمت بیژن له بان چ منابعی ایژن وینه. هروینیش اوانی ک ایژن ایمه لر یا لکین. فره فره ممنونم له ایوه.
    ——————-
    سلام
    اگرچه ما ریشه و خون کردی داریم ولی خواندن کردی برایم راحت نیست.

    زندیان ریشه در تاریخ دارن و در اوستا هم نام اونها آورده شده پس قومی با این قدمت باید گستردگی و پراکندگی جغرافیاییه زیادی داشته باشه.

  17. باسلام آیاطایفه زند درمهابادآذ ربایجانغربی باشما نسبتی دارند
    —————–
    سلام
    همه ما نسبتی با هم داریم
    کمترینش اینه که از یک آب و خاکیم

  18. با سلام فامیل من لکا میباشد نسل به نسل به ما رسیده که مرا اقا م۷مد خان قاجاجار به اصفهان تبعید کرده است گذشتگان من روزگار سختی را طی کرداند تایید این نظریه از نظر تازیخی چقدر درست است
    ===============
    سلام
    این امر برای افراد دارای دانش و کننده کار مشکلی ندارد اما برای ما افراد بی دانش نشدنی مینماید

  19. د ر نزاعی که بین شاهزادهی قجری وحاج مرتضی خان یافت ابادی روی داده پدر بزرگم می گفت پسر عمویش را در تهران کشتند ایا این صحبتها حقیقت دارند انها معتقد بودند مناقشه سر مسالهی یافت اباد بود

  20. +++ پیغام خصوصی +++
    سلام. خیلی خوشحالم که با وب شما آشتا شدم. ما از نوادگان زندیه هستیم. پس از فروپاشی شیراز و سقوط آن نیاکان ما برای چند سال به دلیل صعب العبوری کوههای زاگرس به بویر احمد کوچ می کنند.پس از چندین سال و بدلیل درگیریهای بوجود امده ببا ساکنان بویراحمد نیکان ما به اردکان فارس کوچ میکنند(نیاز خان یاسیچی و قاسم خان یاسیچی که دو برادر بوده اند).از نیازخان در فارسنامه ناصری نام برده شده است. پسران او بنامهای حاج علیخان کلانتر و حاج باباخان کلانتر در عهد قاجار به سمت کلانتری اردکان فارس می رسند. نوادگان نیازخان با فامیل نیازی و نوادگان قاسم خان با فامیلهای خداکریم، قادری و قاسمی هم اکنون ساکن اردکان و شیراز هستند. لطفا اگر اطلاعاتی در مورد این مطلب دارید به دانسته های من افزون کنید. من دچار یک سردرگمی و یک فاصله تهی هستم که رابطه انها رو با ایل زند نمیدونم.یعنی شجره نامه من از یک جایی قطع میشه و من اطلاعاتی در موردش ندارم.
    اگر لطف بفرمایید و در صورت امکان با ایمیل بنده مکاتبه بفرمایید یه دنیا ممنون میشم.
    با سپاس فراوان
    محمدرضا خداکریم
    ===================
    سلام
    طاعات و عبادات تان قبول درگاه اللهی
    من هم مثل شما اطلاعاتی در این زمینه دارم-اندک و محدود
    مهم اینه که همه انسانهایی باشیم که موجب رضایت خدا شویم

  21. با سلام و احترام خدمت شما و عرض تبریک به مناسبت تولد فرزند گرامیتان
    بنده نیز یکی از نوادگان زند هستم و با توجه به نقل قول های سینه به سینه از خاندانم طایفه زند لک زبان هستند نه لر , و در واقع طایفه لک تیره ای از کرد محسوب می شوند که از لحاظ جغرافیایی در مناطق غربی ایران شامل کرمانشاه, لرستان و ایلام تا کردستان عراق پراکندگی جغرافیایی دارند. شاید مقیم شدن طایفه زند در منطقه از الشتر تا نهاوند که در محدوده جغرافیایی لرستان( پیش کوه) که به لرستان فیلی معروف بوده دلیل ذکر لر بودن این طایفه در منابع تاریخی است و دلیل دیگر شاید نزدیکی گویش لری و لکی به یکدیگر است.به هر حال از خصوصیات برجسته این طایفه وجود مردان رشید و دلیر بیشمار نسبت به دیگر طوایف ایران (در دوره های متفاوت تاریخی )است و متاسفانه همین امر سبب فروپاشی این خاندان در تحولات پس از مرگ کریم خان شده است .دوست عزیز یک پیشنهاد دارم : از کلیه دوستانی که برای شما پیام ارسال کرده اند بخواهید در صورت امکان شجره نامه پدری خود را تا هر اندازه که می دانند برای شما ارسال کنند شاید ارتباطات دقیق تر فامیلی بدست آید . اگر اطلاعات بیشتری بخواهید تا جایی که بدانم برای شما ارسال میکنم. با تشکر
    —————————————
    سلام
    سپاس از شما
    متاسفانه امکان جمع کردن شجره نامه را ندارم

  22. با سلام مجدد خدمت دوستان عزیز
    خواندن دوباره مطالب عزیزان باعث شد احساس کنم باید مطالب بیشتری برای دوستان بنویسم. متاسفانه خیلی از خانواده های زند بیش از سه تا چهار نسل بزرگان خود را نمی شناسند و اگر می شناسند از اوایل ثبت شناسنامه در ایران است که قدمتی کمتر از صد سال دارد.خوشبختانه بزرگان طایفه پدری ام همگی ارتباطات و اسامی اشخاص و حتی حوادثی که بر آنها گذشته تا چند نسل حفظ کرده اند و ما نیز به آن اهمیت می دهیم. با تاکید خدمت دوستان عرض کنم زند لک طایفه ای از کرد است و اگر به زبان لکی گویش می کنید می توانید ببینید بین گویش لکی و زبان اوستایی چقدر اشتراکات گفتاری وجود دارد ولی متاسفانه امروزه اکثر زندیان زبان و گویش لکی نمی دانند و فقط شنیده اند که لر هستند.حالا محض قانع شدن دوستان اسامی پدران خود را که همه لک زبان بوده اند تا احمد مراد خان زند شوهر بی بی کوچک دختر کریم خان زند می نویسم, توصیه میکنم دوستان نیز هر آنچه می دانند بنویسند, شاید با نوشتن نام اشخاص ارتباطات خویشاوندی بدست آید.
    بنده فرزند اسداله فرزند عزیزاله فرزند میرزا فرزند شیخ محمد فرزند هواسه(هواسعلی خان) فرزند رضاله (رضاعلی) فرزند باله فرزند شفیع خان زند فرزند احمد مرادخان زند (داماد کریم خان زند) فرزند علیمراد خان زند- نکته دیگر اینکه تا هواسه عموما” در منطقه الشتر لرستان در چند مرحله توسط عمال قاجار قتل و عام شده وتنها هواسه که کودکی یک و نیم ساله بوده بهمراه مادرش جان سالم بدر برده و گریخته اند و تا به امروز از سرنوشت بقیه طایفه که حکومت قصد تبعیدشان به فارس داشته هیچ اطلاعی در دست نیست- نکته جالب دیگر به نقل قول اینکه به نقل قول هم نوه دختری کریم خان و هم پسر خاله کریم خان محسوب می شویم که احتمالا” علیمراد خان زند علاوه بر اینکه خود و پسرش احمد مراد خان زند داماد کریم خان بوده اند پسر خاله کریم خان نیز بوده ولی پایبند هیچ قیدوبند خونی و فامیلی نبوده و با غساوت مسبب مرگ دو تن از پسران کریم خان و یکی از عوامل اصلی فروپاشی زند می باشد.با تشکر

    • با عرض سلام اولا مطلب مفیدی بود دوما باتوجه به اینکه بخاطر یک سری مسایل پیگیر شجره‌نامه خاندان زندیه هستم و در مورد محمدشفیع خان زند پسر بیبی کوچک دختر کریم خان زند به دنبال اطلاعاتی هستم که ایشان در کجا زیسته و تولد و مرگ وی کی و کجا رخ داده است؟ در ضمن نام شخصی که (باله) معرفی شده به احتمال زیادتغیر یافته یا تخفیف نام دیگریست که اصل آن نام چیست؟باتشکر
      —————
      نمیدانم

  23. +++ پیغام خصوصی +++
    باسلام
    بنده هم از نوادگان کریم خان زند هستم که در ملایر ساکن هستم و همچنین تمامی طایفه در ملایر ساکن هستند. پدر بزرگ بنده عطا خان زند بوده است و کارت شناسایی اعضا را داریم فامیلی ما به زند رجبی تغییر پیدا کرده بخاطر رجب علی خان زند که نوه شان می باشیم این کارت به صورت دست به دست به پسر بزرگ خانواده میرسد
    خوشحالم از آشنایی با شما.
    ———————–
    سلام
    ممنون از پیامتون
    خوشحال و خوشبخت شدم
    ما هم از این کارتها داریم
    پیروز باشید

  24. پراکندگی خانواده هایی با اصالت و فامیلی زند و زندیان در استان های کُرد نشین ایران قابل توجه است. ما نیز زندیان، کُرد زبان و اهل سنندج هستیم و افتخار می کنیم که از نوادگان بزرگ منش تبار کُرد و کریم خان زند هستیم. جالب است بدانید که در دانشگاه با افرادی آشنا شدم که از نظر مکانی در حدفاصل بین شیراز و کرمان زندگی می کردند و هر وقت با خانواده محترم خودشان تماس تلفنی داشتند و به زبان محلی صحبت می کردند احساس می کردم یکی از همشهریان کُرد زبان تکلم می کند. واقعاً واژه های که بر زبان ایشان جاری می شدند نه تنها قرابت زیادی با زبان کُردی داشتند گاهی عین دیالوگ کُردی بودند.

    در نهایت، یادآور می شود که تبار ما حتّی در اوج قدرت در قبال ملّت به طوری که تاریخ شاهدی بر این مدعاست پایبند به اخلاق و اصول انسانی بوده اند.
    ———————-
    سلام
    درود برشما
    سپاس از پیام زیبایتان
    برقرار باشید

    • سلام.هم دانشگاهی شما اهل کجای فارس بود .من اطراف استهبان فارس زندگی میکنم. ما کلمات کردی داریم. ایل و طایفه ما بسیار زیبا هستند.بیشتر بلوند هستیم.اجداد ما احتمالا از دوره زندیه اینحا زندگی میکرده اند. یکی از اجدادمان از نوادگان کریم خان زند وکیل است

  25. سلام
    بنده هم ازنواگان کریم خان زند هستم که در اذربایجان غربی(نقده) ساکنم”
    از اشنایی باشما خوشبختم
    ——————-
    سلام
    ممنون از پیام شما
    خوشحال شدم از پیاممتان
    برقرار باشید

  26. سلام ممنون از مطالبتون
    من زندی لک هستم ازشیراز از تیره قشقایی و طایفه کشکولی بزرگ و تیره لک
    بیشتر دنبال این هستم که لک ها ویا زندی لک ها چطور وارد قشقایی شدن و چطور ترک شدن…توی مطالب شما اشاره ای بهش نشده بود…به هر حال همه ما لک ها و زندی ها از یه رگ و ریشه هستیم…فامیلی کل تیرهوما زندی لک هست و بیش از صد هزار نفر جمعیت داریم…
    ————
    سلام
    سپاس از پیام پرمهرتان
    زندی ها قدمتی به بلندای تاریخ دارند
    در اوستا از زندیان نامبرده شده
    قسسمت پرنگ تاریخ خاندان ما برمیگرده ببه دوران کریمخانی
    با آرزوی بهترینها برای تمام زندیان

  27. سلام و درود بر زندیان
    من زندی کریم خانی از نوادگان کریم خان زند هستم
    و به یکی از بزرگان فامیلمون شمشیری از کریم خان زند هم به ارث رسیده
    برای درس تاریخ دانشگا مقاله ای در این موضوع آماده میکردم ک مطلب شما ب چشمم خورد .
    ——————–
    سلام
    ممنون از پیامتون
    پیروز و برقرار باشید

  28. سلام . من لر ساکن خوزستان هستم ما اصالتا خان و از ایل بزرگ سکوند هستیم. دو نوع لر هست یکی “لر بزرگ” که ایل بختیاری هستند و دیگری “لر کوچک” که ساکن لرستان، ملایر و شهرهایی از خوزستان هستند و بخاطر جمعیت کمشان به آنها لر کوچک می گویند.کریم خان زند هم اصالتا “لر کوچک” بوده. پسرعموی پدربزرگم در سال ۱۳۳۱ کارت گواهی عضویت در خاندان زندیه را از گروه مرکزی این خاندان دریافت کرده و اسکن این کارت را داریم و لباس کریم خان زند هم لباس لری بوده است. دلیل اینکه به کریم خان زند، شاه گفته نمیشد هم این است که درمیان لرها (چه لرکوچک و چه بختیاری) یکسری طوایفی وجود دارد که نسب آنها به شاهان هخامنشی میرسد و به آنها “خان” می گویند و این خانی از طریق خون از پدر به فرزندان می رسد و ربطی به شغل آنها ندارد مثل “سید”بودن که اگر کسی پدرش سید باشد همه فرزندانش هم سید محسوب می شوند و ربطی به شغلشان ندارد و نشاندهنده اینست که نسبشان به پیامبر اسلام می رسد.من هم چون پدرم خان است خودم و همه اعضای خانواده (بجز مادرم) خان محسوب می شویم. از میان خانهای بختیاری که بطور خونی و نژادی خان هستند میتوان سردار اسعد بختیاری(فاتح تهران در زمان مشروطه) و ثریا اسفندیاری(همسر محمدرضا شاه) را نام برد. درمیان لرهای خوزستان طایفه های حیدرخانی سکوند، رحیم خانی سکوند، صفر خانی سکوند و در میان طوایف لرستان طایفه عالیخانی سکوند همگی خان هستند و نسبشان به کریم خان زند می رسد.کریم خان برای به قدرت رسیدن به میان طایفه خود یعنی سکوند(که در تلفظ لری به آن سیوند می گویند) رفت و به کمک آنها به اطراف شیراز لشکر کشید و حکومت را بدست گرفت. اکنون در اطراف شیراز منطقه ای به نام سیوند (یا همان سکوند که در واقع کاسی یا کاسپی محسوب می شوند)وجود دارد.

  29. در ادامه کامنت قبلی باید اضافه کنم تنها اقوامی در ایران که “خان” بودن از طریق خون منتقل می شود لرها (اعم از لر بزرگ یا همان بختیاریها و لرکوچک) هستند. خانهای بقیه اقوام (از جمله ترک، کرد، مازندران و حتی عربها که به خان خود شیخ می گویند) هیچکدام از طریق خون منتقل نمی شود بلکه زمیندار یا ارباب هستند و خان بودنشان ربطی به شجره نامه یا تبارشان ندارد و در واقع به نوعی شغلشان است (در اروپای قدیم به انها فئودال میگفتند یعنی زمیندار و ارباب). کریم خان زند هم لر کوچک از طایفه سکوند (سیوند) بوده است که نسبشان به کوروش هخامنشی می رسد.برای آشنایی با بزرگان ایل سکوند می توانید در گوگل سرچ کنید. از جمله بزرگان این ایل در خوزستان می توان به غلام خانجان رحیم خانی اشاره کرد که بخاطر رشادتهایش در جنگ آهودشت برای حفظ تمامیت ارضی ایران مدال شجاعت دریافت کرد نام برد
    ———————-
    سلام
    تشکر فراوان برای مطلب بسیار فید و عالی تان
    شما به من آموختید
    دست مریزاد
    برقرار باشید

  30. درود بر تمامی خاندان پاکمان. درود بر همه زندیها! واقعا به خودمان افتخار موکونم که اجدادمان در دوره ایران باستان هم بودن و در اوستا هم بششان اشاره شده. شب جمعس دارم تایپ موکونم خداوند همه زندیها اللخصوص کریمخان و لطفعلیخان بیامرزه روحشان شاد. کوچیکتان داریوش زندیه هستم از همدان. خیلی دلم موخا شجره نامه کلی داشتیمان! ولی حیف که هرکداممان یه گوشه افتادیمان! عیب نداره جانتان سلامت همیشه خوش و خرم باشینان!
    ——————
    سلام
    شاد و برقرار باشید

  31. +++ پیغام خصوصی +++
    سلام
    من حاتم علوى هستم مادرم افسر زند فرزند یحی زند ونوه محمد على زند وجد مادرمن که پدر محمد على خان زند می باشد به نام یحیى خان دیوان بیگى زند حاکم کرمان بوده
    ————————-
    سلام
    سپاز از شما
    و با ارزوی بهترینها برای شما و همه مردم عزیز ایران

  32. +++ پیغام خصوصی +++
    +++ پیغام خصوصی +++
    با سلام، من رضا نوربخش هستم، نام خانوادگی قبلی پدرم زند وکیلی بوده، متاسفانه پدر بزرگم به علت مشکلات خانوادگی نام خانوادگی را تغییر داده، اما در صفحه توضیحات شناسنامه چیزی نوشته نشده، شجره نامه قدیمی هم داریم، نام پدر بزرگم خدایار خان بوده و خواهراش هم صاحب سلطان، تاج خاتون، تاج سلطان، ماه سلطان بوده، لطفاً راهنمایی بفرمایید که برای تغییر نام خانوادگی و پیوستن مجدد به شهرت زند وکیلی در بیاییم، با تشکر، شماره تماسم
    -_—_———–
    سلام
    با توجه به گذشته تعویض فامیلی تون زیاد نباید سخت باشه
    به ثبت احوال رجوع کنید

  33. سلام علیکم من عربم وازاستان خوزستان سوالی دارم صحیح است ساکی های عرب شده خوزستان حویزه ومناطق عرب جنوب ازنسل زکی خان هستند …ساکیان هویزه یک تیره بقیه باانهاعرب هستندبه خان ساکی قبلااتحادکردند

  34. بعضی میگند که اصل ونسب ساکی ها عرب هستند وبالرزندگی کردند …باتشکرازایل بنی زند
    ——————–
    سلام
    تشکر از شما برادر گرامی
    همه ما ایرانی و وطن پرستیم

  35. با سلام و احترام
    اگر راجع به خوانین زند شهرستان دورود اطلاعاتی دارید ممنون میشم راهنمایی کنید
    ——————
    سلام
    متاسفانه هیچ اطلاعاتی ندارم

  36. سلام
    اول نسب خودم رو معرفی میکنم
    من مادرم ترک شاهسون شیراز ساکن قم هست
    مادر بابام مشهدی سمنانی
    بابای بابام هم شیرازی
    مادر بابای بابام سادات بوده یه رگش به شیخ مفید که بغداد عراق بشه میرسید از طرف شیخ حسین جزایری پدر شیخ محمد مفید شیرازی یه رگش هم به کریم خان زند
    ما الان ساکن تهران هستیم
    مهر و شجره نامه کریم خان که ۱۳۰۴ از شیراز به همراه خود به تهران آورده شده بوده متاسفانه توسط عمه بابام به عروس مطلقش میرسه اون هم بعد طلاق میره فرانسه
    ما فقط میدونیم اینها چون با روحانیون وصلت کردن شناسایی نشدن و در کوچ زندیان به شمال ایران گرگان توسط قاجار مسلما کوچ داده نشدن
    به دلیل کوچک بودن پدر عمو و عمه ها اطلاعاتی از مندرجات شجره نامه نداریم
    فقط میدونیم اسم پدر مادر بابای بابام ملاعباس شیرازی بوده و اسم مادر مادر بابای بابام سکینه بیگم آیا میتوانید با توجه به ۱۲۲ سال اختلاف مرگ جدمون کریم خان زند تا تولد مادر بابای بابام سیده خانم علیا ملا عباس شیرازی نصب مارا مشخص کنید
    یا لااقل جایی که جمع میشید پیگیری کنید
    همه ترس من از این که از پسر جدمون که از مادر یهودی تازه مسلمان بوده باشیم
    البته دقیق نمیدونیم که اولاد پسری جدمون هستیم یا دختری
    لطفا اگه میتونید کمک کنید دریغ نکنید
    مرسی
    یاعلی
    ———
    سلام
    متاسفانه کمکی از من بر نمیاد

  37. +++ پیغام خصوصی +++
    سلام
    میشه اونجایی که کارت صادر کردند رو معرفی کنید من از آنجا پیگیری کنم
    بلاخره بین این همه شجرنامه یکیش باید نزدیک به خاندان ما باشه
    ما از هر طرف از خاندان های اصیل و قدمت دار هستیم
    و افتخار میکنیم فرزند این لر غیر هستیم
    در خاندان ما حرفی از کرد بودن کریم خان زند هرگز زده نشده
    و همیشه گفته شده یک رگ لر از ایشان در dna همگی ما موجود هست
    یاعلی
    ————-
    سلام
    اون داستان صدور کارت مال چهل پنجاه سال پیشه بوده دست کم
    و من هیچ آگاهی ای از اون ندارم

  38. +++ پیغام خصوصی +++
    راستی با پیشرفت علم از طریق آزمایش dna میتوان صحت و سقم درستی و نادرستی مدعیان نسب خان بزرگ رو مشخص کرد
    با توجه به نزدیکی سالهای زیستن ایشان این امر بسیار سهل گردیده یک فراخوان عمومی از طریق انجمن بسیار مفید خواهد بود
    چرا باتوجه به پیشرفت علم تا کنون انجمن اعلام حضور نکردند
    قرابت مدعیان در وجود ژن مشترک باعث زدودن عوام فریبان میگردد
    البته خان بزرگ آنقدر شریف هستند که هم اکنون هم راضی به بی آبرویی اشخاص نمیگردند
    اما خداوند لعنت کنند دروغگویان را
    به قول داریوش شاه اهورامزدا ایران را از دشمن خشک سالی و دروغ حفظ بفرمایند
    لطفا اگه انجمنی موجود هست معرفی بفرمایید وگرنه درصدد ایجاد انجمن با دوستان بربیاییم لطفا
    یاعلی
    ———_
    چه لزومی ب این کار و این حرف ها هست
    این رفتار ماست که به ما هویت میده
    اسم و فامیل و هویت برای ما رفتار ساز نیست

  39. خیر حرف شما درست هست اما
    بارها شده وقتی گفتم یه رگ ما به کریم خان زند میخوره مورد تمسخر و خنده افراد قرار گرفتم که باعث شده دیگه هیچ جایی در فضای حقیقی عنوان نکنم
    بعد کسانی داعیه دار این موضوع میشن در فضای مجازی و حقیقی که کاملا مشخص دارن دروغ میگن فقط به این خاطر که لر یا لک یا کرد هستن و مثل تیمور لنگ با شجره نویسی میخوان اولاد چنگیز باشن
    البته قطعا هستند کسانی که دارن حقیقت رو میگن ولی
    این موضوع باعث لوث شدن جلوی مردم میشه که وقتی ادعا میکنی بهت میخندن البته من اصلا ناراحت نمیشم و تحمل میکنم
    همیشه هم گفتم من مادرم ترک شاهسون هست ۵۰ در ۱۰۰ ترک هستم و افتخار هم میکنم به این اجدادم که در اینجا قابل بحث نیست
    اما چه اشکالی داره که فامیل گمشده رو پیدا کنیم حالا که علم این امکان رو به همه داده
    نمیدونم شاید من زیادی دارم تند میرم به خاطر ناملایمتی هایی که دیدم
    دقیقا اصل و نسب هویت ساز نیست
    این رفتار هر شخصی هست که هویت او را آشکار میکند حق با شماست
    ولی خیلی دوست دارم تمام ابا و اجدادم رو شناسایی کنم
    اون لحظه هم برام خیلی جالب بود گفتم dna بعدش یاد آزمایش dna افتادم
    شاید یه روز خودم فراخوان دادم تمام عمو زاده هام رو پیدا کردم
    الان هم در مشهد سمنان شیراز غالبا میدونیم باکی قرابت داریم یا در ایل شاهسوند کاملا طایفه ممتاز ما مشخص هست برای اهلش یا سادات عزیز فقط جناب شیخ مفید و وکیل الرعایا اجدادی هستند که به خاطر عراقی و لر بودن ناشناس هستند
    در هر صورت ببخشید وقت شما را گرفتم
    همه ما از هر رنگ و بویی ایرانی هستیم و بنده خدا
    باشد که رستگار شویم
    افتخار بنده اولاد علی بودن است
    امید که من هم افتخارش باشم
    ان اکرمکم عند الله أتقاکم
    به امید سربلندی ایران ایرانی در هر مرز و بومی
    زنده باد رزمندگان تشیع
    با امید سربلندی شما دوست عزیز
    یاعلی

  40. گمان نبرم هیچ قومی درطول تاریخ این چنین مورد؛غارت هویتی ،فرهنگی قرار گرفته باشد ؛؛؛که بتوان آن ملت را با قوم تمدن ساز لک قابل قیاس دانست ؛قومی که هم زبانش ؛وهم تاریخش.وهم بزرگانش ازین شبیخون؛بی محابا در امان نمانده است،،،،،یکی ازین بزرگان کریم خان زند،است که به اشتباه وعمدٲ؛ به کریم خان ؛لر ؛در کتابهای درسی وغیره از او نام میبرند؛؛واین نوشتار پاسخ مستندی است بر لکـــ بودن کریم خان ،که قود قومی جدا از لـر است؛؛
    سردار لکی که بیشتر افتخارات جنگیش در میدانهای جنگی ست که در آنها لرها را شکست داد…آری بیشترین تعداد جنگهای کریم خان و مردمان لک برای پادشاهی بر ایران زمین با لرهای کوچک و بزرگ صورت گرفت…!
    در این مختصر با استاد به تاریخ و منابع تاریخی درصددیم که با کریم خان بیشتر آشنا شویم.(به چند روایت)
    کریم‌خان زَند (زادهٔ ۱۱۱۹ ه‍.ق. – درگذشتهٔ ۱۳ صفر ۱۱۹۳ ه‍.ق. در شیراز) فرمانروای ایران از (۱۱۶۳ تا ۱۱۹۳ ه‍.ق.) و بنیان‌گذار دودمان زندیه بود. زندها یک طایفه دامدار از مردم لک بودند که در زاگرس و دشت‌های همدان به روش دامداری زندگی کرده و مرکز استقرارشان در روستاهای پری و کمازان در نزدیکی ملایر بود.
    محمدکریم خان (کریم خان زند) از تیرهٔ زند بگله بود. تیرهٔ زند بگله مهم‌ترین تیرهٔ طایفهٔ زند به حساب می‌آمده‌است. و از اصلی ترین طوایف لک های کشور محسوب میشوند. طایفهٔ زند گروهی بودند با معیشت شبانی که از اراضی دامنهٔ زاگرس به دهستان پری و کمازان در نزدیکی ملایر کوچ کرده بودند.» یعنی از نواحی شمال لرستان کوچ کرده و به وسیله شاه عباس صفوی در اطراف ملایر و بروجرد اسکان داده شده‌اند.
    پدرش «ایناق خان» نام داشت و رئیس ایل بود. کریم خان در آغاز یکی از سربازان سپاه نادرشاه افشار بود که پس از مرگ نادر به ایلش پیوست. کم‌کم با سود بردن از جو به هم ریخته پس از مرگ نادر کریم‌خان نیرویی به هم زد و پس از چندی با دو خان از ایل بختیاری به نامهای ابوالفتح خان آسترکی و علیمردان خان ائتلافی فراهم ساخت و کسی را که از سوی مادری از خاندان صفوی می‌دانستند، به نام ابوتراب میرزا را به شاهی برگزیدند. در این اتحاد علیمردان خان نایب‌السلطنه بود و ابوالفتح خان بختیاری حاکم اصفهان و کریم‌خان نیز سردسته سپاه بود. یعنی بنا به شرایط آن زمان کریم خان زند و علیمردان خان(چهارلنگ)و ابوالفتح خان(هفت لنگ)برای حفظ ایران و تقسیم قدرت بین عشایر زاگرس نشین با هم متحد میشوند. در تاریخ نهم ماه ژون۱۷۵۰ شاهزاده ابوتراب ۱۷ساله را برخلاف میل خود و مادرش به عنوان اسماعیل شاه بر تخت پادشاهی مینشانند.
    سپس پستهای حساس و کلیدی را بین خود تقسیم میکنند: علیمردان خان به عنوان قائم مقام حکومت،ابوالفتح خان در جایگاه قبلیش فرمانداری داخلی پایتخت و کریمخان به عنوان فرمانده لشکر منصوب میشود. علیمردان خان بختیاری و نیروهایش به مشهد بازگشته و پس از آن به سرزمین مادریشان در کوههای بختیاری مراجعت کردند(در اواخر سال۱۷۴۷برخلاف اجازه جانشین نادرشاه).
    در همین زمان کریم خان زند نیز به همراه خانواده و نیروهایش از مسیری دیگر عازم سرزمین مادری خویش شدند.در اواخر پاییز سال۱۷۴۸عشایر زند لک به سرزمینشان در منطقه ملایر رسیدند.
    بعد از ورود کریمخان مهر علی خان تکلو همدانی حاکم شهر همدان طی نامه ای به کریم خان و نیروهایش پیشنهاد اتحاد و دوستی نمود که خان زند نپذیرفت.پس از آن کریمخان دو بار با حاکم همدان جنگید که در هر دو جنگ پیروز شد.پس از آن مهرعلی خان با حسن علی خان والی اردلان(کردستان)بر علیه زندها متحد شدند.در جنگی که به مدت شش هفته طول کشید جنگجویان کرد و همدانی به دلیل عدم کسب موفقیت در برابر سواره نظام زند مجبور به عقب نشینی شدند.
    بعد از این جنگ کریمخان و جنگجویانش به گلپایگان که در دست نیروهای علیمردان خان بختیاری بود حمله کرده و شهر را فتح کردند.
    بلافاصله به خان زند خبر میرسد که مهرعلی خان در صدد جنگ با اوست،ناگزیر گلپایگان را تخلیه و به جنگ با مهرعلی خان میرود که در این جنگ نیز پیروز شده و شهر همدان را تسخیر میکند.سپس در پاییز ۱۷۴۹به کردستان حمله و نیروهای کرد را تارومار میکند و شهر سنندج را نیز غارت میکند…
    به روایتی دیگر
    کریمخان برای جنگ در مناطق شمالی ایران اصفهان را ترک میکند و همزمان با خروج او علیمردان خان مالیات ارمنی نشین جلفا را دوچندان میکند،ابوالفتح خان را به قتل میرساند و عموی خودش را جانشین او مینمایید.سپس به شیراز حمله و معادل سه سال مالیات را از مردم آنجا اخاذی میکند و دوازده نفر از بزرگان شهر را دستگیر کرده و یک چشم از هرکدامشان را کور میکند سپس به کازرون نیز حمله و شهر را غارت میکند.(کاری که نظیر جنایات مغول بود) (لازم به ذکر است بنا به سوگندی که بین کریم خان و دو سردار بختیارپی بسته شده بود،هیچ کدام از طرفین بدون مشورت دیگران نمیتوانست کاری نظیر اقدامات علیمردان خان را انجام دهد).
    در همین حال کریمخان برای فرماندهان لک زبانش در مورد پیمان شکنی خان چهارلنگ بختیاری سخنرانی آتشینی کرد.خان زند و سرداران لک در اوایل سال۱۷۵۱ برای تنبیه علیمردان خان بختیاری عازم اصفهان میشود که علیمردان خان و سپاهش شهررا رها و به کوههای بختیاری پناه میبرند.
    یک ماه بعد کریمخان لک برای جنگ با لرهای کوچک و بزرگ به کوههای بختیاری میرود.در این جنگ،جنگجویان لک قوای متحد لر کوچک و بزرگ راشکست میدهند.علیمردان خان بختیاری و اسماعیل خان(لر کوچک،والی لرستان)به دشتهای خوزستان فرار میکنند.
    در اواخر بهار ۱۷۵۲علیمردان خان بختیاری و اسماعیل خان لر به همراه سپاهیانشان به کرمانشاه میروند و روابط دوستانه ای با فرماندهان قلعه برقرار میکنند (قلعه کرمانشاه بزرگترین انبار مهمات ایران از زمان جنگهای نادر شاه با عثمانی تا آن زمان بوده است).قوای لر کوچک و بزرگ بعد از بدست آوردن مهمات فراوان به سرزمین لکها حمله میکنند.در نزدیکی شهر نهاوند جنگجویان لک راه را بر آنها سد میکنند.جنگ سختی در میگیرد که در آن کارزار نیروهای لر کوچک و بزرگ تارومار میشوند.بار دیگر علیمردان خان و اسماعیل خان و سرداران لرشان به کوهها پناه میبرند و از آنجا به بغداد فرار میکنند.
    اما چندی که گذشت علیمردان خان بختیاری، ابوالفتح‌خان بختیاری را کشت و بر دیگر همراهش کریم‌خان هم شورید ولی سرانجام پیروزی با کریم‌خان بود. محبوبیت کریم خان بین مردمع باعث حسادت علی مردان خان شد و پندارهای بی جا باعث بروز جنگ بین علی مردان خان و کریم خان گردید . کریم خان در این مبارزه پیروز شد . او به سرعت بر جنوب ایران متولی شد و خود را ” وکیل الرعایا ” نامید و هیچ گاه نام پادشاه برخود ننهاد . چندی هم با محمد حسن خان قاجار دیگر مدعی پادشاهی ایران درگیر بود که سرانجام سربازانش محمد حسن خان را در حالی که رو به گریز بود کشتند. او بازمانده افغانهای شورشی را نیز یا تار و مار کرد و یا آرام نمود. سر انجام با لقب وکیل الرعایا (نماینده مردم) در ۱۷۵۰به فرمانروایی بخش بزرگی از ایران به جز خراسان رسید که آن را به احترام نادرشاه در دست نوه او شاهرخ‌میرزا باقی گذاشت.
    حرف در مورد پادشاهی کریم خان زیاد است ولی مجال کم. به همین بسنده می کنیم که او را بهترین و با انصاف ترین پادشاه ایران بعد از حمله ی اعراب می دانند،

    بن مایه نوشتار :

    ۱- طباطبایی، جواد . تأملی دربارهٔ ایران، جلد نخست، دیباچه‌ای بر نظریهٔ انحطاط ایران . نشر نگاه معاصر.تهران. چاپ پنجم. ۱۳۸۵ . ISBN 964-93579-1-2
    ۲- نوایی، عبدالحسین. کریم خان زند
    ۳- نوایی ، عبدالحسین ( ۱۳۸۴ ) ،‌کریم خان زند ، چ ۲ ، تهران : علمی و فرهنگی .
    ۴- آذر ، امیر اسماعیل ( ۱۳۸۹ ) ، عبرتگاه تاریخ ، تهران : سخن .
    ۵- شعبانی ، رضا ( ۱۳۷۸ ) ، تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی ایران در دوره های افشاریه و زندیه ، چ ۲ ، تهران : سمت .
    ۶- کریم خان زند، جان رپری، ترجمه محمد علی ساکی
    ۷- مولیانی، سعید. جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران. اصفهان: انتشارات یکتا، ۱۳۷۹.
    ۸- رجبی، پرویز. کریم خان زند و زمان او. تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۱.
    ۹- پری، جان. کریم خان زند. تهران: نشر نو، ۱۳۶۸.
    ۱۰- موسوی نامی، محمدصادق. تاریخ گیتی گشا در تاریخ زندیه. اقبال، ۱۳۶۶.
    ۱۱- پناهی سمنانی، احمد. لطف علی خان زند. تهران: نشر نمونه، ۱۳۷۳

  41. درود بر دوست عزیزم.
    باید خدمتت عرض کنم ما احمدوندها کرد نیستیم.لر لک هستیم.و به لر بودنمون افتخار میکنیم.درود بر شما ایل زند.باعث افتخار مایید.
    —————
    سلام
    سپاس از شما برادر گرامی

    • شما که میفرمایید تمام جنگهای کریم خان با لر کوچک و بزرگ بوده تنها لرهایی که باهاش بودند ولی جنگیدن علی مردان خان و ابولفتح بود و لرهای ممسنی و بویراخمدی و همون بختیاری پشت کریم خان بودن و همه سپاهیانش لر بودند و اگر درکیری بر سر سلطنت داشته درون خانواده بوده و شما اکه تاریخ خونده باشید میبینید که برادرها هم خون برادر ریختن بخاطر سلطنت و در اخر لک یمی از شاخه های لر هست مثل ممسنی …که گفته میشه طایفه جاوید ممسنی لک میباشن ولی تفاوت زبانی با دیگر لرها ندارن و بویر احمدی و بختیاری اینها پسوندی هستن که باید پیشوند لر رو بهشون اضافه کرد مثل لرلکستانی و ضمنا لرستان باید در اصل اسمش لکستان میبود که از تبار لر هستن

  42. سلام ودرود بر شما برادر گرامی و عزیزم

    سندو نوشته ای در ارگ کریم خانی شیراز که نشان از لک بودن هویت کریم خان زند و نیاکانش دارد
    http://s8.picofile.com/file/8267351984/lcwwe6pgpqgp.jpg

    دلایل اصلی کم رنگ بودن لکستان و طوایف لک:

    ۱یکی از دلایل وجود نبرد و جنگهای داخلی و قبیله ای است که در مناطق لکستان دیده می شودو باعث مهاجرت ساکنان و برخی از روستاها از مناطق خود می شود.
    ۲٫ اما مهمترین دلیل می توان به شکل گیری قدرت و تشکیل حکومت زندیه با کمک و رشادت اقوام لک و طوایف لک اشاره کرد بعد از مرگ کریم خان لطفعلی خان جانشین وی می شود اما به دلیل کینه و دشمنی آقا محمد خان قاجار نسبت به کریم خان به لطفعلی خان خیانت می کند و او را ناجوانمردانه به قتل می رساند و حکومت را در دست می گیرد وی برای استحکام بخشیدن به قدرتش طوایف لک را شهر های دور افتاده تبعید می کند تا متحد نشوند.
    ۳٫ نا آگاهی مردم لک زبان نسبت به هویت خود و معرفی آن و تاسف بارتر اینکه عده ای نا آگاه خود را کرد و لر معرفی می کنند.

    عزیزان و برادران و خواهرانم ? همانگونه که می دانید تنها راه اقتدار و مانایی قوم

    لک ایجاد چارچوب مستقل

    قومی بدون پسوند و پیشوند سایر اقوام است٬ این یعنی اینکه برای خودمان

    “استقلال” کامل قومی قائل شویم.

    ? مرحله بعد از آن ایجاد “رسانه” و سپس «امکان تحصیل و تدریس زبان لکی »

    و … است که تمام اینها را

    می توان با مقداری مطالبه گری به دست آورد وگرنه با وجود تمام تعصبات تحت تأثیر

    دیگر اقوام قرار خواهیم گرفت

    ? ابتدا از طریق شاخه ای از آنها نامیده شدن و بعدأ تحمیل عقاید رسانه ای آنها و

    کم کم بلعیدن داشته های

    قوم لک به نام خودشان و بعدأ تسلط زبانی آنها به صورت خیلی آهسته باعث از بین

    رفتنمان خواهد شد و این

    اتفاق ناخوشایند امروزه تا حدودی هم عملی شده و می توان با مقایسه لکی

    سخن گفتن یک پیرمرد با یک

    نوجوان متوجه میزان نفوذ زبان معیار و لهجه مرکز استانی ها به زبان لکی شد.

    ? راه حل تهدیدهای پیرامون قوم “لک” با جنگ و جدل نیست بلکه با دوستی های سیاستمدارانه است! آگاه

    نباشیم⬇️ بیدار نباشیم ▪️ “” چند سال دیگر بین فارس و کرد و لر تقسیم یا لقمه

    شده ایم”” ? آیا در خودتان این را

    هضم می کنید که زمانی که از نوه ی شما پرسیدند از چه قومی است یا زبانش

    چیست بجز نام زیبا و غرور انگیز لک نام دیگری را بر زبان بیاورد؟

    ? {{{ملتی که به اصالت و تاریخ خود همبسته و وابسته نباشد ناگزیر از صحنه ی

    روزگار ناپدید خواهد شد }}}

    ? ما که تصمیم گرفته ایم الی الابد بمانیم و ببالیم به لک بودنمان

  43. کوه کاژور در زردلان پناهگاه کریم خان زند لک پادشاه لکستان
    خلاصه این نوشتار اینست که اگر کریم خان زند لک نبود پس چرا به روستاها و مناطق لک نشین ایلام پناهنده می شود؟ به ادامه مطلب مراجعه کنید.

    کوه از قدیم الایام نماد استواری و سربلندی بوده و در هر جا ه قرار بگیرد آداب و سنن و فرهنگ مردمان همجوارش را با سرافرازی حفظ و برای آیندگان بازگو می‌کند .

    مردم هم بااعتقاد خاصی که به این آفریده‌ی سربلند خداوند دارند آن را مظهر زیبایی و استقامت و پایداری می‌دانند و همیشه ازکوه‌ها به عنوان مأمن گاه‌های امن یاد کرده و از مردم ایلام بیش از جا‌ه‌های دیگر ؛ این موهبت الهی عشق می‌ورزند و خودشان و فرهنگ و تاریخ قدیمی شان خیلی جدا از استقامت کوه‌ها تصور تاجایی که که قسمتی از فرهنگ ایلامیان به کوه‌های مرتبط بوده. برخی نوشته‌ها و آثار قدیمان حاکی ازاین بوده که در هر داستان و اتفاقی اسمی از کوه‌ها درمیان بوده . یکی از کوه‌های سربه فلک کشیده که ایلام کوه کاژور هلیلان است . کاژور نمادی بر استواری مردمان هلیلان وزردلان است و مردمان این خطه از خاک پاک میهن این کوه‌ را مظهر تاریخ و اندیشه همیشگی خود می‌دانند . کوه کاژور در بخش هلیلان از توابع شهرستان شیروان چرداول در دهدای زردلان واقع شده این کوه استوار همچون نگین برانگشتر هلیلان می‌درخشد .

    کاژور ، بلندای قامتش دیده‌ها را مسخر خویش و دل‌ها را عاشق خود کرده درختان انبوه و چشمه‌های جاریش انسان را به معبود خود نزدیکتر می‌کند . کاژور برای مردمان همجوارش یادآور خاطرات به جا مانده از عصر زندیه ، آنها براساس داستانی که از پدران خود برجای مانده و به آن هم اعتقاد دارند . چیزی که بزرگان این منطقه می‌گویند به گفته اهالی منطقه گذر کریم‌خان زند قبل از صدارتش به منطقه‌ی هلیلان و زردلان می‌افتد البته کریم‌خان از دست دشمنانش فرار کرده و درکوه کاژور مخفی می‌شودخان منطقه از او دفاع می‌کند و او را از دست دشمنانش نجات می دهد وقتی کریم‌خان قصد رفتن می‌کند خان منطقه هلیلان او را از رفتن منع می‌کند . و کریم خان هم دو روز بعد می‌رود که در منطقه‌ی همدان امروزی برف سنگین باریده بوده که اگر کریمخان دو روز پیش می‌آمد حتماً در این برف مدفون می‌شد به هر حال کریم خان سلامت به شیراز بر می‌گردد و بعد از مدتی به صدارت می‌رسد خان منطقه هلیلان یک روز به شیراز می‌رود به کاخ خان زند می‌رود . کریم خان به پاس لطفی که در حقش کرده از او تقاضا می کند که هر چه بخواهد در اختیارش قرار می‌دهد خان هلیلان کوه کاژور و زمین‌های اطرافش را از شاه ایران می خواهد کریم‌خوان از این خواسته تعجب می‌کند و از خان هلیلان می‌پرسد کوه چه مزیتی دارد چیز دیگر بخواهید. خان که این کوه را منبع خیر و برکت دانسته در جواب کریم خان می‌گوید ، بالای کوه کاژور نان و ارتفاعش عسل و ریشه‌اش طلاست اینها هم بدون دلیل گفته شده است . سال‌ها از تعبیرخان هلیلان می‌گذرد و الان ثابت شده که بالای کوه با داشتن درخت‌های زیاد بلوط که در قدیم نان بیشتر مردم نیز از آرد بلوط بوده برای مردم منبع نان بوده و در ارتفاعات این کوه محل پرورش عسل طبیعی است و این کوه با داشتن عسل طبیعی در میان مردمانش معروف است .

    دامنه کوه بدلیل مرتع زیاد برای اهالی منطقه مخصوصا دامداران همچون طلاست . به هر حال شاید صحت و سقم این داستان زیاد معلوم نباشد ولی جاذبه‌ها و آب وهوی مطبوع این کوه و مهم‌تر از همه منبع خیر و برکت بودنش برکسی پوشیده نیست این کوه زیبا در تابستان میزبان عشایر سخاوتمند و دلاور منطقه‌ی زردلان است که سفره پربرکتش به سوی عشایر منطقه گشاده است . به دلیل وجود همین آب و هوا و داشتن مراتع و منابع طبیعی زیاد باعث شده که روستاهای زیادی در دامنه‌ی این کوه زیبا مأمن گزینند . و خلاصه‌ی مطلب این که شاید نظایر این کوه در سایر نقاط این کره‌ی خاکی زیاد باشد ولی کوه کاژور کوهی مقدس و مورد احترام برای ساکنین زردلان هلیلان است کوهی به پاکی و استقامت و سرافرازی مردمانش .چون کاژور از سربلندی و دلاوری این مردمانش حکایت کرده است .

  44. درود جناب کاووسی بزرگوار…ایل زندی به لطف دلاوری هاشون همچنان پا برجا هستند…نیاز به ذکره که فرزند ایشون یقینا کوچک ترین عضو خاندان ما نیست…
    و عرض دیگری که خدمت این بزرگوار…نویسنده ی وبلاگ داشتم اینه که :برادر جان درست نیست اذهان دوستداران این طایفه را دچار اشتباه و سر در گمی کنید و خود را تنها باز مانده بنامید…باز ماندگان اصلی همچنان در خفا زندگی می کنند و ادعایی هم ندارن.چون همین حکومت هم علاقه ای به این طایفه نداره…بد نیست یک سری به زند آباد قم…حاجی آباد ملایر…روستای پری…شیراز و…
    بزنید…متوجه خواهید شد که هنوز این طایفه شکست رو قبول نداره…و جنبش هایی در خفا صورت میگیره که به مزاج آقایان خوش نیست…
    می تونم به جناب مهندس زند وکیلی شهردار سال های هشتاد قم اشاره کنم…که از ترس جان گرفتن گوشه ای از حکومت زندیان سریع بر کنار شدند…و جناب زند کریم خانی…کاندید مجلس در سال های هفتاد که به خاطر نام فامیلشون رد صلاحیت شدند…
    و جالبش هم اینه که تمام زندی هااز نظر چهره اکثرا شبیه به هم هستیم…و شباهت پدر شما با کریم خان نمی تونه چیزی رو ثابت کنه…
    اگر شجره نامه ای منصوب به خاندان سلطنتی دارید لطفا ارائه بفرمایید …در غیر این صورت فقط به یک شباهت استناد نفرمایید….
    در آخر قدم نو رسیده مبارک…انشاله سال ها زیر سایه ی پدر و ناز مادر زندگی کنن.
    و سپاس فراوان از اطلاعاتی که دادید…با این که کامل نبود ولی نصبتا مفید بود.

    با آرزوی توفیق روز افزون
    درضمن بهتر این موج نژاد پرستانه ای که راه انداخته شده بین طایفه ی لر ها زود تر تمام بشه…الان مهم اینه که تمام ایران ایرانی هستند و دارای یک تاریخ بسیار شکوهمند.
    ——————————
    سلام
    لطفا پاسخ های من را ب پیامها بخوانید.
    من هیچ ادعایی ندارم
    فقط ی ایرانی هستم ک اگر انسانی باشم شایسته فرزندانم و اطرافیانم به من و اجدادم رحمت میفرستند

    دنیا عوض شده
    زیاد

    • سلام و عرض ادب خدمت شما، من هم از زندهای کردستان عراق هستم، اونای که سینه به سینه به ما رسیده، ما هم از نوه های کریم خان زند هستیم، حتا یکی از پدر بزرگانم به نام صفر نامیدند، چون موقع رقتن به این منطقه در عراق ساکنیم متولد شده،ان زمان بزگان خانواده گفتند چون سفر کردیم و از دست قاجارا فرار کردیم اسم این بچه باید صفر باشه. الانم منطقه ما اسمش زنداباد است.
      ———
      سلام
      درود بر شما
      پیروز باشید

  45. درود بر دوستان..
    بنده به گفته پدر خدا بیامورزم از نوادگان کریم خان هستیم که بعداز حمله آقا محمد خان به بغداد تبعید شده اند و بعداز آن به حرفه ای طبابت مشغول شده اند و حکیم بوده اند اسم جدمان که در آن سالها در بغداد بوده اند زلفعلی بوده در ضمن محل صدور شناسنامه پدربزرگم در کنسولگری بغداد بوده است..
    اگر دوستانم اطلاعاتی در این زمینه دارند ممنون میشم به بنده اطلاع بدهند..
    و پدر پدربزرگم هم در تویسرکان زندگی میکرده اند..

  46. ￵جاوید ایران .زنده باد ایرانی .استوار ونامدار باد قوم ظلم ستیزه لر .دوستانی که اصرار دارن ایل بزرگ وصاحب نام زند را هم ماننده لرهای کلهر از اصل وریشه وتباره لری خود جدا کنند لطفا کتب عصر کریمخان را مطالع کنند .وببین این شیر بیشه ی لرستان بزرگ چندین بار خودش را لر معرفی کرده .لر بودن سعادتیست که هر کسی به این درجه از افتخارات نائل نمیشه .همونطور که بلوچ وآذری وکورد وووبودن افتخارست .مشروط به این که عمقی فکر کنیم ومنکر اجداد خودمون نشویم .لرها همون پهلو نژادانی هستند که تاریخ ایران وملل همسایه مملو از شجاعت ها ونامداری های این قوم است .بعد از استیلای عرب بر ایران .به جای پهلی یا پهلو فهلی یا فهلیان وامثالهم تلفظ میشد.عرب گ ژ پ چ ندارد

  47. با سلام خدمت دوستان عزیز.در حین جمع آوری اطلاعاتی درباره رویدادهای اطفعلی خان زند در کرمان هستم و حمایت لرهای کرمان از وی اگر دوستان مطالب نو یافته یا سند و کناب خطی یا دستنویس در این رابطه دارند ممنون میشوم راهنمایی فرمایند alipour_sajjad@yahoo.com
    اندرلاین

  48. باعرض سلام وادب
    من از ایل زند هستم ودنبال شجره نامه اجدادیم هستم فامیلی ما سرگو شده که احتمال زیاد میدم که سرکوبی بوده که به سرگو تبدیل شده ازپدربزرگم هم یادم هست که می گفت نام اجدادش «اگه بترتیب درست یادم مونده باشه»هدایت،برزو،نریمان،شاویسه بوده البته ممکنه یه اسم کم باشه یاجابجا گفته باشم
    البته باید بگم که پدربزرگم درقلعیه صیفیه ملایرساکن بودن
    لطفا اگه اطلا عاتی دارید راهنمایی کنید ممنون

    • سلام. ایمان هستم از الیگودرز لرستان. دارم دنبال شجره نامه میگردم. بین جدمون و کریم خان دوتا فاصلست. از عمو زاده ها میتونه کمکم کنه؟؟

  49. باسلام
    ممنون از جمع اوری اطلاعات شما، در صورت تمایل اطلاعات زیر را به متن خودتان اضافه کنید.
    یدالله خان زندیان از نوادگان کریم خان زند پس از پراکنده شدن از شیراز به سمت همدان حرکت و پس از تعقیب و گریزهای فراوان همراه با چندی از سران ایل زند به سمت استان چهارمحال و بختیاری میگریزند، یدالله خان در دشتی به نام سفید دشت فعلی سکنی میگزینند و نسبت به خرید ملک ان محل اقدام مینمایند یکی از همراهان وی بنام صادق خان به اصفهان مراجعت و در اصفهان سکنی گزیدند، همسر یدالله خان جهان بی بی زنی دلیر نامبرده شده او سوارکاری قهار و تیراندازی نامی بوده،

  50. سلام
    آقا بیایید یه آزمایش dna بدهیم هم معلوم میشه شاه نعمت الله ولی درست پیش بینی کرده که کریم خان زند از توابع لر به شاهی میرسه هم نسب هامون با هم مشخص میشه این رو به تمام عمو عمه خاله دایی زاده هایی که نسبی از جدمون کریم خان زند دارن میگم
    یاعلی

  51. سلام.خیلی لذت بردم از مطالبتون.من همیشه دوست داشتم بدونم واقعا خاندان زند هستم یا نه.پدر بزرگم هیچ اطلاعی نداره.فقط از پدرش شنیده بوده از نواده های لطفععلی هستش.چطور میشه متوجه شد؟ممنون میشم راهنماییم کنید

  52. دروود بر شما ما هم از طایفه زند و ایل لک هستیم که متاسفانه به خاطر اختلافات تمام فامیلی های ما تغیر کردن و الان سالیان سال در تهران سکونت داریم ولی در همیشه گفتیم لر هستیم و بهش افتخار هم کردیم مطلب زیر رو حتما بخونیین و به کتاب مراجعه کنیین تا با اصالت اصلی خودمون آشنا بشین
    طایفه زند از لرهای ساکن در منطقه لرستان و همدان بودند. نادر در سال ۱۱۴۴ ق آنها را به خراسان تبعید کرد که پس از مرگ او به زادگاه خود برگشتند. کریم خان در تاریخ ایران و بخصوص در تاریخ قوم لر جایگاه والایی دارد. نویسنده تاریخ محمدی که این کتاب را به دستور آقامحمدخان قاجار تالیف کرده، از کریم خان زند به نام “مربی سلسله زندیه و رب النوع طایفه الواریه” یاد کرده است. (تاریخ محمدی، احسن التواریخ، ص ۱۴۰)
    همچنین کتاب عصر کریمخان زند که به لر بودن ایشون تاکید شده. زیاد به بعضی منابع توجه نکنین چرا که بعضی منابع هم زند رو یک طایفه مستقل از لک دونسته
    پاینده باد ایران. لر. زند

  53. سلام دوستان خواهشمندم هویت لک کریم خان زند رو تغییر ندید چونکه اولا طبق هیچ منیعی او لر نبوده و کتاب رسم التواریخ کلا توسط تمام تاریخدانان رد شده ثانیا گفته او ممکنه تعبیر دیگری هم داشته باشه(گمان مبرید ما لر ساده ای هستیم) قضاوتش با شما هر چند کل کتاب رد شد و درآخر اکثریت لرها اصالتی لک دارند و لر خودش به معنی سرزمین بوده نه قوم در کتاب ماری شل بختیاری و لرها جز قوم لک ذکر شده و همچنین ایلاتی از کرد مانند شکاک و… منابع برای اثبات قوم لک اونقد زیاده که برای فارس هم نیست

  54. سلام . خسته نباشید خدمت نوادگان فرهیخته زند.
    من در یکی برگهای به جای مانده از کاتب کریم خان زند
    ایشون خودشون رو معرفی کردند.و بر اساس آزمایشات
    ژنتیکی از آقای شرفنیا از آمریکا..زندیان از لحاظ آناتومی
    و جمجمه و دی ان ای (ژن) لر هستند وهیچ قرابتی با کردهای
    ندارند.وتعداد کلماتی که با کردها مشترکن.به پنجاه کلمه
    نمیرسه.تعداد کلمات لکی شاید نزدیک به هزارکلمه بخصوص
    لرهای بویراحمدی وممسنی همخوانی دارد.لک ها لر هستند.
    جریان کردهای که میگید همخونن جریان دارد.بهتر است
    اینجا راجع به آن حرفی نزنیم. زادروز فرزندتون خجسته.
    پیروز وبهکام باشید.
    —————-
    سلام
    ممنون از شما
    اونچه که مهمه همه هم وطن و همه وطن پرستیم
    یه مکته ژنتیکی در مورد زندیان
    شباهت بارز زندیان هم بینی بودنمونه
    یعنی بینی زندی ها بصورت بارز بهم شبیه است
    و هرچه رگ و ریشه مستقیم تر باشه بینی اصیل تره است

  55. جناب آقای محمدرضا خداکریم من کامنتتون رو خوندم ، اگه پیغام منو دریافت کردی همینجا جواب بدید ، من و شما به دنبال یه نقطه مشترک میگردیم ، اطلاعاتی دارم که میتونه کمکتون کنه ، با مدیرسایت هم مکاتبه کنید تا بتونیم راه ارتباطی باهم پیدا کنیم ، منتظرم

  56. با سلام
    اخیرا به من گفته اند که خانواده ما، از نسل زکی خان زند هستم. البته این را می دانم که حداقل از ۱۲۰ سال قبل، خانواده ما در ساری زندگی میکنند. البته قدیمی های خانواده ما در این خصوص صحبت نمی کرده اند و از اقوام شنیدم که ما از نسل زند هستیم. شاید به خاطر این که بزرگان ما خواستند با بومی ها، به صورت یکنواخت باشند. البته پدر بزرگم طبق اطلاع از نسل قبل و مستندات موجود، تاجر بزرگی بود که با روسیه و کشورهای عربی تجارت می کرد.

  57. سلام آقا شهرام
    خواهش میکنم خوشحال میشم
    بله خدا کریم از این در تا آون در فرج هست
    کنار فرودگاه امام خمینی روستایی هست به اسم سلمان آباد که قاجار گروهی از پسران کریم خان زند رو برا این که خیلی احساس خطر میکرد آورد دم گوش خودشون نزدیک تهران اینجا اینها پدر به پسر طبق گفته یکی از اهالی منتسب به کریم خان زند هستند البته من نتونستم پیداش ون کنم
    بهر حال خیلی خوشحال میشم اگه کسی پیدا بشه بتونه به خارج از کشور بره و نمونه خون یا بزاق دهان هارو ببره و آزمایش کنه
    چون تو ایران این امکان نیست یعنی دولت هرگز نخواهد گذاشت تجمعی بین نوادگان زند شکل بگیره تا بخوان آزمایش ژنتیک بدن متوجه میشید آقا شهرام دیگه
    مدیر محترم سایت لطفا بعد از پاک کردن شماره من متن فوق رو برای عموم آزاد کنین شماره من رو لطفا جهت اس ام اس شماره آقا شهرام فقط نزد خودتون نگهداری کنین ۰۹۳۵۹۴۵۵۵۷۹
    یاعلی

  58. سلام دوباره
    جا داره پیشگویی شاه نعمت الله ولی رو در آن قسمت که از جدمون صحبت کرده تا شروع دوره قجری براتون بیارم
    ناگهان شخصی از توابع لرحاکم کامکار می بینم(کریم خان زند)
    هست شاه و وکیل خوانندش کمترین هوشیار می بینم
    پادشاهی کند چو بیست و دو سال کارش آخر بزار می بینم
    بعد از آن لر , لر دگر آید ظالم و نابکار می بینم(ابوالفتح خان)
    سکه از نو زند چو بر رخ زر درهمش کم عیار می بینم
    هشت سال است پادشاهی او دولتش بی مدار می بینم
    چون زمستان پنجمین گذرد ششمین خوش بهار می بینم

    حال امسال صورت دگر است نه چو پیرار و پار می بینم
    پادشاهی به تخت بنشسته دولتش پایدار می بینم (آغامحمدخان قاجار)

    حتما با یک سرچ ساده پیشگویی های شاه نعمت الله ولی پیش بینی های این صوفی زاهد رو بخوانید و لذت ببرید چون آخرش واقعا خوش و داریم خدارو شکر نزدیک میشیم
    قطعا میدونید که حافظ از پیر طریق سیر و سلوک عرفانی خود به این شکل یاد کرده
    اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا
    ولی شاید بدانید که لسانالغیب حافظ شیرازی مرید شاه نعمت الله ولی بوده و چند بار هم شرف یاب شدند
    البته راجب حافظ گفته شده که از شیراز اصلا خارج نشده ولی اگه ایشان به ماهان کرمان نرفته باشند قطعا این ملاقات در شیراز بوده
    یاعلی

  59. سلام چند باره
    راجب روستای سلمان آباد که اگر یک سرچ با نام روستای سلمان آباد فرودگاه امام خمینی بزنید میتونید با روستا تا حدودی آشنا بشید
    سنگ قبر ها حاکی از فامیلی زند کریمخانی و …… هست
    در ضمن استاد حافظ قطعا از نژاد ترک قشقایی هست چون ما شاهسوند هارو در جنگ شیعه و سنی ترکان عثمانی و صفوی ، عثمانیان از غرب ترکیه فعلی به همراه چند ایل دیگه به جرم شیعه بودن
    که معروف ترینش ایل افشار (که ساکن آذربایجان میشن و فرزندان شیخ صفی الدین اردبیلی اونها رو کوچ میدن خراسان و نادر از این ایل شکوفا میشه که واقعا هم نادر بود ) هست بعد شاهسون کوچ میدن ایران و آنگاه شاهسون ها ساکن شیراز میشن و بعد از
    از دست دادن تبریز و زنجان زمانی که اصفهان پایتخت صفویه میشه به عنوان قزل باش گارد شاهنشاهی میشن و از ترس کودتا ایل خورد و به سرتاسر کشور و حتی عراق جمهوری آذربایجان تبعید میشن و اکنون در ایران عراق ترکیه جمهوری آذربایجان گرجستان روسیه پخش هستند
    اینهارو برای اطلاعات عمومی تون گفتم
    یاعلی

  60. آقا شهرام سلام
    من یه متن به صورت خصوصی فرستادم خدمت مدیریت محترم سایت که بعد از پاک کردن شماره ام آون رو به اشتراک باره که متاسفانه این اتفاق نیفتاد
    شماره تون رو بدین به مدیریت تا برام پیامک کنن یا از یک باجه عمومی تماس بگیرن بنویسم
    در ضمن در اون پیام راجب روستای سلمان آباد فرودگاه امام خمینی توضیح دادم که قاجار یکسری از فرزندان پسر کریم خان رو میاره دم گوش خودشون در تهران همین مکان نزدیک فرودگاه امام خمینی فعلی تا قشنگ زید چشمشان باشه
    یاعلی

  61. آقای خداکریم با شماره ای که گذاشتین تماس گرفتم ولی گفت که اشتباه گرفتم !!!!! لطفا شماره درست برام بفرستین ، یا اینجا یا از طریق ایمیل ، تفاوتی نداره

  62. +++ پیغام خصوصی +++
    درود بر دوست ادیب وگرامی ام
    خوشحالم که توفیقی دست داد که با این وب آشنا شدم
    من ابراهیم سبحانی/ ساکن بوشهر/ می باشم
    شماره همراهم ۰۹۱۷۱۷۰۳۷۷۲ می باشد
    از آشنایی با شما بسیار شاد وخرسندم.

    من در پی تحقیقاتی که از اصل وریشه خود داشتم .کم کم به خاندان زندیان رسیدم وبه مطالعه تاریخ آنان علاقه مند. کتاب های هم دراین ارتباط مطالعه نموده ام که آخرین آن کناب قلعه پری را از دوست عزیزی امانت گرفته دوهفته پیش مطالعع کرده ام .
    خوشحال می شوم درصورت امکان با شما آشنایی وارتباط بیشتری داشته باشم.

    ارادتمند سبحانی
    بدرود
    ———-
    سلام
    سپاس از لطف شما
    بنده فقط در این مکان تجربه های شخصیمو نوشتم
    امری دارید بفرمایید در خدمتن

  63. :[طایفه زند]گروهی بودند با معیشت شبانی که از اراضی دامنه #زاگرس به روستاهای #پری و #کمازان در نزدیکی ملایر کوچ کرده بودند.زیرنویس>>((نک فرهنگ جغرافیایی ارتش،جلد پنجم،صص۷۵،۳۷۴; پری در سی کیلومتری جنوب شرقی ملایر بر سر راه اراک قرار دارد،کمازن نیز نام دهی در نزدیکی آن می‌باشد.این دو ده با چند روستای دیگر ناحیه‌ی #لکستان را تشکیل می‌دادند. پرتر”Porter# ” در جلد دوم،صص۸۲_۳ می‌نویسد که در سال۱۸۱۸م محل سکونت #کریم‌خان را که هنوز برپای بوده است در آنجا مشاهده کرده است. نک: نیز به #کوهمره‌ای ص ۴۵۲، و همچین نک:Roschanzamir,Zand-Dynastie,13,24 note))

    نگارنده در ادامه می‌افزاید: معمولا #زندها را شاخه‌ای از طوایف #لک #لرستان که #کلهر و #زنگنه و #مافی و #باجلان را نیز شامل می‌شود،به حساب آورده‌اند.و نویسندگان ایرانی و خارجی آنها[لک‌ها]را چون دیگر طوایف همسایه‌شان جز #اکراد(کوردها) طبقه‌بندی کرده‌اند،علت این سردرگمی و اختلاف‌نظر را باید در موقعیت و مسکن این طایفه جستجو کرد،زیرا در حاشیه خط تفکیک کننده‌ای که از #کرمانشاه می‌گذرد و به صورتی سنتی #لرستان را از کردستان مجزا می‌سازد عملا رسوم و فرهنگ #لری و #کردی و لهجه‌هایشان با هم آمیخته‌اند،قرینه‌هایی نیز بر این امر دلالت دارد.ولی به‌هرحال زندیه خود را از همسایگان دیگرشان مجزا ساخته و یا آنها را بیگانه پنداشته‌اند،گاهی از آنها به‌عنوان #لر_فیلی و زمانی هم به‌عنوان #کرد اردلان یاد شده است،طوایف #لک که لهجه و خصوصیاتشان آنها را بیشتر به #اکراد(کُردها) مانند کرده است یقینا از نواحی شمالی #لرستان کوچ کرده و یا به وسیله #شاه‌_عباس_صفوی در اطراف ملایر اسکان داده شده‌اند،در اواخر #دوره‌ی_صفویه از آنان به‌عنوان #لر و #لک[دو قوم مجزا از هم]نام برده شده است.(جان،ر،پری ۱۳۶۵؛صص۲۵_۲۴)

    مشخصات تفصیلی:
    پری،جان”John R,Perry”.
    ۱۳۶۵٫کریم‌خان‌زند؛تاریخ ایران بین سالهای۱۷۷۹_۱۷۴۷٫ترجمه: علی‌محمد ساکی.تهران: انتشارات فراز

    (چاپ به زبان اصلی،انگلیسی،۱۹۷۹،دانشگاه شیکاگو)

    نکته قابل توجه در این متن مهم تاریخی،کاربرد کلمه‌ی” #لکستان” است،برخلاف پندار بسیاری از مغرضین که #لکستان را برساخته‌ی چند سال اخیر می‌دانند،عنوان #لکستان دست‌کم پیشینه‌ای چندصدساله دارد هر چند در محدوده‌ای بسیار کمتر از محدوده‌ی فعلی…

    در بررسی تاریخی اصل و نسب #سلسله‌_پادشاهی_زند،جای هیچ تردیدی باقی نمی‌ماند که طایفه‌ی زند از طوایف بزرگ #قوم_لک بوده‌ است،اما در بعضی منابع تاریخی لک را قومی مستقل ذکر کرده‌اند و در بعض دیگر،لک زیرمجموعه‌ی یکی از دو قوم اطراف #لکستان،در نظر گرفته شده است.
    گفتنی است بیشتر بازماندگان #طایفه_زند در شهر قم به سر می‌برند که توسط #آغا_محمدخان_قاجار به این شهر تبعید شده‌اند، همچنان خود را #لک می‌دانند و به #زبان_لکی سخن می‌گویند.

    ضمن اینکه #پروفسور_پِری،از ذکرشدن نام #قوم_لک در کنار #قوم_لر به موازات و در عرض یکدیگر،در اواخر دوره‌ی صفویه اشاره می‌نماید،که نشان از استقلال این دو قوم در آن زمان،از همدیگر دارد.

    کتاب مزبور مهمترین پژوهش جدید در باب #پادشاهی_زندیه است که در مقاطع گوناگون تحصیلی در مراجع آکادمیک ایران و خارج از #ایران مورد استفاده قرار می‌گیرد.

  64. براساس گفته های هرودوت میدی ها(مادها)شش دسته بودند ونام یکی از این دسته ها arizandi (آری زندی)بوده است و کلمه zantu در زمان میدی ها (مادها ) به معنای گروه و دسته می باشد وچون یونانیان در منابع حرف الف را ها می نوشنتد پس این کلمه هاری زندی یا هوری زندی می باشد ودر منابع هم زند ها گروهی از مادها و کوچرو معرفی شده اند . حالا چطور زندها لر هستند؟

  65. سلام
    دوست عزیز ماد
    فکر میکنم شما کردوخ ها یا کورتی هارو با مادها اشتباه گرفته باشین
    حتما راجب کردوخ ها سرچ بزنین مطالب ارزنده ای رو مشاهده خواهید کرد
    و من الله توفیق
    یاعلی

  66. سلام
    من احمدوند هستم واصالتا اهل تویسرکان همدان و ساکن کرج.ما به زبان لکی صحبت میکنیم و خودمون رو از لرهای کوچیک میدونیم وتا اونجا که از پدرانمون به ما گفته شده همیشه ما جزء لرها بودیم.حتی کرمانشاهی ها هم که زبونشون شبیه زبان لکی ماست،
    مارو لر خطاب میکنن.البته یکی از دوستان در مورد اکراد گفته بود
    باید اضافه کنم که اعراب به رمه چرانها کرد و لرها هم به جزع اکراد یا رمه چران گفته اند با اینکه لرها از لحاظ قومی جدای از کرد های عزیز هستند.
    البته برای همه ی ما اول ایرانی بودنمون مهمه و لر ،کرد اذری،گیلکیو… در درجهی بعد هستش. من بعنوان یه لراحمدوند به منش و روش کریم خان افتخار میکنم و امید دارم که تک تک ماهم جوری زندگی کنیم که موجب افتخار هم برای خودمون، ایلمون،و ایران عزیز باشیم.

  67. در ادامه ی مطلب قبل باید این هم بگم که هر چند که حتما داشتن نصب خوب موجب افتخاره ولی الان ما خیلی نیاز نداریم که با عرض معذرت نبش قبر کنیم که بدونیم نصبتمون به کدوم ادم خوب میرسه بلکه باید به گذشته ی درخشان نیاکان عزیزمون نگاه کنیم و انشالله ماهم طوری عمل کنیم که اینده گان به ما افتخار کنن والا اگر این گذسته ی زیبا قرار باشه به بگو مگوی کی از کی بهتره،یا کی نسلش به کی میرسه
    اونوقت بی فایده میشه و مثل اعراب جاهلی که قران به اون اشاره میکنه و میگه افتخارشون به قبرستان مرده هاشون بوده میشیم .اگه اون بزرگان هم خودشون الان بودن به نظرم اینو از ما میخواستن.

  68. سلام
    بنده امیر کریم خانی هستم
    ضمن تبریک نوباوه
    میدانید که کریم خانی ها و زند ها و زندیه ها همه از نوادگان زندیه اند که در زمان قجرها به جاهای مختلف کشور تبعید و کوچانذه شده اند
    موید باشید

  69. سلام بر بزرگ خاندان زند
    میخواستم بدونم زندهای اطراف قم (روستاها) و اونایی که ساکن قم هستند (یه محله تو قم به اسم زنداباد هستش) چگونه به این منطقه پا گذاشتن و از کدام طوایف زند محسوب میشن؟
    حمیدرضا زند از قم
    ________
    سلام
    انشاالله هرکس خبر داشت جواب خواهد داد

  70. با سلام ما هم از خاندان زند هستیم و برا پدر بزرگم کارتی اومد که ما از خاندان زند شناخته شده ایم با شماره کارت ۶٢۵….برادرم و یکی از دایی هام شبیه کریم خان هستند.

  71. با سلام ما هم از خاندان زند هستیم که گویا دختر کریمخان با پسر عموش ازدواج میکنه و ما از نسل دختر کریمخان هستیم …و سال ها پیش دوران رضا شاه هرکس که از خاندان کریمخان بوده براش لوحی فرستاده شده هرکس این لوح رو داره بیاد ادعا کنه که از خاندان زند هس…و این لوح بین تمام خاندان زند پخش شد و ما نفر ۶٠٠بودیم که لوح به ما رسبد یعنی به پدر بزرگم …پدر پدر بزرگم تعریف میکرده که از نسل هاش گوش بع گوش شنیده زمانی که خاندانش در حال فرار از قاجاری ها بودن هر کدوم یه جایی از شهرهای ایران پخش شدن و از ترس فاملیشونو عوض کردن به خاطر اینکه قاجاری ها اونارو میگرفتن و کور میکردن…و گوش به گوش به نسلمون رسیده که حتی چشم های زندی ها رو دیده بودن که تو کاسه ای ریخته بودن…الان ما استان فارس شیراز شهرستان استهبان زندگی میکنیم…لطفا هرکس الکی نیاد بگه ما از خاندان زندیم اگه مدرک داری بیا
    ————————–
    سلام
    مثلا الکی بگن زندی هستن بهشون چیز خاصی میرسه که اون چیز از جیره زندی های اصل کم میشه

  72. و اینم اضافه کنم که ما حتی شجره نامه مون هم کامل کردیم و زدیمش به دیوارو داییم و برادرم کپی کریمخان هستن مخصوصا دماغشون…. مادرم از نسل کریمخان هس از دختر کریمخان ..لطفا پیام من رو پست کنید اون قبلی هم پاک کردین

  73. با سلام :مهردادعزیز آدرس وتلفن همراه خود را برایم ارسال فرمایید.مقاله بسیار جالب و مستندی ارایه نمودید
    ————
    سلام هوشنگ خان عزیز
    شماره خود را به آدرس ایمیل تان ارسال نمودم
    پاینده و پیروز باشید

  74. سلام چه اتفاق جالبی چون بدربنده هم از نوادگان کریم خان زند هستش عکس شما بسیار شباهت به عموی کوچک من داره و حتی شبیه جونی های بدرم هم هست این طور که از بدربزرگم به یاد دارم ایشون از نوه نتیجه های اسد خان بوده اسد خان یه شاهزاده ی زندی بوده که زمان تاخت و تاز قاجار ها از ترس جونشون که نکشنشون از شیراز به قزوین و از قزوین به دیناراباد شهریار فرار می کنن و فامیلیشون بهتویی اگر اشتباه نکنم بوده که تغییر می دن به دیناری زمان زضا خان از طرف دولت برای بدربزرگم نامه ای میاد که شما از زمین هایی که حق خاندان زندیه هستش حق می برید و به دربار بیاد و بگیرید که ایشون قبول نمیکنن با این وجود ما خیلی دوست داریم شجره نامه ی خاندانمون رو داشته باشیم البته یه کتابی هم هست که اسم اسد خان و یداله خان توش ثبت شده که تنها بسرعموی بدرم ازش برامون گفت ولی نمی دونم اسمش چی هست اگر شما می دونید لطفا بگین این موضوع اناتومی بینی ها هم که ازش یاد کردید فکر می کنم درست باشه

  75. سلام یه خواهش دارم وپیشنهاد میشه لطف کنید در واتساپ گروهی راه بیندازیر از نوادگان کریم خان
    ———–
    سلام
    به چند دلیل امکانش نیست
    ۱- گوشی ندارم
    ۲- وقت ندارم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *